#با_من_بمان_43
صبح رفتم اموزشگاه که دیدم مادر پریناز منتظر وایستاده
سمتش رفتم که گفت:
سلام
جوابشو به گرمی دادم ک گفت:میخواستم باهاتون حرف بزنم
-بفرمایید داخل اتاقم
-نه همینجا خوبه
-بفرمایید
-میخواستم ازتون خواهش کنم
تشریف بیارید خونمون به صورت خصوصی به دخترم اموزش بدید
هزینش هرچقدرم که باشه میدم
چون رفت وامد واسم سخته
پدرم که نداره
به کسیم اعتماد ندارم ک بیارتش
از طرفی عاشق رنگ روغن کار کردنه
ازتون خواهش میکنم
بهم گفتن شما هیچ کلاس خصوصی برنمیدارید
گفتم:بحث سر هزینه نیست
اخه ....
همسرم همچین اجازه ای بهم نمیده
برای همین به موسسه گفتم ک من معذورم
-از کارتون خیلی تعریف میشه
اگه بهم لطف کنید و کمکم کنید ممنون میشم
-باهاتون تماس میگیرم
ممنونی گفت و رو به پریناز گفت:برو کلاست فعلا
.....
-نه ازاده گفتم که
من دوست ندارم خصوصی بری خونه مردم
از اولم ک گفتی برم دوره اموزش نقاشی حرفه ای ببینم باهات همین شرطو گذاشتم
-اخه مادرش میگه رفت و امد به موسسه براش سخته
دلم براش میسوزه
-دلت برای من و پسرم فقط بسوزه
خندیدم ک با اخم نگام کرد:تو که میدونی چقدر حساسم
رو چه اعتمادی بزارم بری خونه های مردم
-به نظر نمیاد زن بدی باشه
از شوهرش جدا شده
بعدشم خونه های مردم چیه!
فقط همین یبار
روم نمیشع بهش بگم نه
کلافه بهم نگاه کرد و گفت:باشه
-با دلخوری میگی
-چیکار کنم بگم نباشه
باز تو غر میزنی ک کمیل ازت یه چیزی خواستما
ادامو در اورد ک خندیدم و گفتم:ممنون عزیزم
-امیر علی خوابیده؟
-اره خوابید ..همش میگفت بابا واسم قصه بگه
-خودت میدونی سرم شلوغه
-ولی یکم واسش وقت بزار گناه داره
-باشه
-من برم مسواک بزنم
-اومدی برقو هم خاموش کن
از جام بلند شدم و رفتم سمت سرویس
بعد اینکه مسواک زدم
دستامو با حوله خشک کردمو گوشیو برداشتم تا به مادر پریناز زنگ بزنم
ساعت یازده شب بود
فردا صبح باید برای پریناز کلاس میزاشتم چاره ای نبود
چون بعد از ظهر امیرعلی رو میبردم پارک وقت نداشتم
با خودم گفتم اگه اولین بار برنداره دیگه زنگ نمیزنم
کمیل غر غر کنان گفت:برقو خاموش کن دیگه چشمو زد
-صبر کن چند لحظه
تماس برقرار شد که با
اولین بوق برداشت
-سلام
-سلام خانوم پارسا خوب هستید؟
ببخشید این موقع شب مزاحم شدم
با همسرم صحبت کردم ایشون موافقت کردن
فردا صبح واسه پریناز دومین جلسه رو میزارم
-وای واقعا ممنونم
ادرسو پیامک میکنم
-فقط با همکارم میام اشکال که نداره؟
-نه مشکلی نیست
-شب خوش
بعد از خداحافظی گوشیو قطع کردم
#ادامه_دارد....
#ادامه_قسمت_چهل_و_سوم
صبح به نرگس زدم که قبول کرد همراهم بیاد
چند جلسه که برم حساسیت کمیل هم کمتر میشه
خلاصه نزدیک ده روزی واسه ی پریناز کلاس گذاشتم
استعداد خوبی داشت و تقریبا به زیبایی با رنگ روغن میتونست کار کنه
منم با مادرش ک اسمش فریبا بود حسابی گرم گرفته بودم و احساس بدم بهش از بین رفته بود
دیگه کمیل هم کمتر گیر میداد
چندسری هم مجبورا گفتم پریناز بیاد خونمون
این چندبار ک فریبا پریناز رو میاورد خونمون رفتارش با کمیل عجیب بود
نرگس چندبار بهم گفت ک دیگه خودم برم خونشون و نیارمش اینجا
باهام دعوا کرد ک چرا اینکارو میکنم و پای یه زن مطلقه رو به خونم باز میکنم
ولی من ته دلم به کمیلم اعتماد داشتم
ولی باز به اصرار نرگس و مامان حوری سعی کردم خودم برم خونشون فقط
با خودم میگفتم زیادی نگران فریبا هستن
ناخوداگاه یاد اخرین باری ک فریبا اینجا بود افتادم
پیش کمیل قش قش میخندید و کمیلم مرتب لبخند میزد
ته دلم یه جوری شد
شاید حق با نرگس باشه
اخمی کردم و رفتم سمت کمیل ک رو به روی تلویزیون لم داده بود وایستادم
نگاهی بهم انداخت و گفت:هوم؟
-یه چیزی یادم اومد ک خیلی اعصابمو خورد کرد
-چیه؟
-تو چرا اون روزی ک فریبا پریناز اورده بود برای نشون دادن کاراش
باهاش قش قش میخندیدی
متعجب گفت:من!
-پس من!
-چرت نگو ازاده
-من چرت میگم!
-حوصله ندارم
خواهشا امروز به پرو پای من نپیچ
سرشو به پشتی مبل تکیه داد ک گفتم:یعنی چی کمیل ..چرا امروز اینطوری شدی
-چجوری شدم فقط حوصله ندارم
یه روزم ک خونم تو بزن تو برجک من
با بغض گفتم:خیلی بداخلاق شدی
با قهر رومو گرفتم و رفتم اتاق
به نرگس زنگ زدم و با گریه باهاش درد ودل کردم ک گفت کار اشتباهی کردم ک عصبی رفتم و اون چیزی ک تو ذهنم بوده به کمیل گفتم
اشتباهمو قبول داشتم ولی بازم کمیل خیلی بداخلاق شده بود
گوشیم زنگ خورد که دیدم اسم فریبا روش افتاده
تصمیم گرفتم برم خونش و بهش بگم ک دیگه نمیتونم جلسه ی خصوصی بیام و محترمانه بگم اونم دیگه نیاد خونمون به بهونه ی نشون دادن کارای دخترش
لباسمو پوشیدم و از خونه خواستم برم ک کمیل گفت:کجا؟
-بیرون کار دارم
-لازم نکرده بری
-کار دارممممم
درو محکم بستم ورفتم
#ادامه_دارد....
#شبتون_علوی💐🌿
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى
سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیدهاى، و نخستین کسىکه حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مىدهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالىکه شهید بودى، عذاب کند خدا کشندهات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آنکه به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که او پسندد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با #قرآن آغاز کنیم/ ترتیل ۴۹۷ قرآن کریم ( آیات ۱۹ تا ۳۹ سوره مبارکه دخان)
❄️🌹❄️
🌺 امام علی (ع) میفرمایند: «فیهِ رَبیعُ القُلوبِ وَیَنابیعُ العِلمِ وَ ما لِلقَلبِ جِلاءٌ غَیرُهُ» قرآن بهار دلها و چشمههای دانش است و دل را جز به وسیله آن جلایی نیست. (نهج البلاغه خطبه ۱۷۶)
🎙 استاد پرهیزگار
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
علیه وآله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسیجی شهید حسین صادقی
🌹🌹🌹
فرزند : علی
💐💐💐
محل تولد : حسن آباد جرقویه
🌸🌸🌸
تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۰۳/۱۵
🌷🌷🌷
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۱۱/۲۲
❤❤❤
محل شهادت : عملیات طریق القدس (تنگه چزابه)
🌼🌼🌼
مزار شهید : گلزار شهدای حسن آباد
🖤🖤🖤
قسمتی از وصیتنامه شهید :
از مهمترین وصایای او حضور در مساجد ، خواندن نماز جماعت اول وقت ، قرائت ادعیه های مختلف به همراه دعا برای فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتی نائب بر حقش امام خمینی(ره) بود
ایشان درمبارزه ی با رژیم سفاک ستمشاهی در محل نقش بسزایی داشت و در تمامی صحنه های قبل از انقلاب با دیگر دوستان فعالیت می کرد و همیشه خود را در محضر خدا می دید و از پدر ومادر برای رسیدن به شهادت طلب دعا می کرد ؛ شهادت را آخرین مرحله ی از عشق و رفتن به جبهه را هجرت در راه خدا برای وصال ابدی می دانست و بعد از شهادتش ، طبق وصیت ، در زمین فوتبالی که در آن بازی می کرد و امروز گلستان شهدای شهرحسن آباد می باشد ؛ دفن گردید .
🥀🥀🥀
خوشا آنانکه جانان می شناسند 💖
طریق عشق و ایمان می شناسند💓
بسی گفتند و گفتیم از شهیدان 💝
شهیدان را شهیدان می شناسند💗
💠_💠_💠_💠_💠_💠_💠
"
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین
❁﷽❁
در ادامه نکوداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و بمنظور ارج نهادن به جانفشانی های این عزیزان آشنایی کوتاه از این شهید بزرگوار خدمت شما همراهان کانال ، تقدیم می نماییم
شهید سرافراز.مجید رستمی
🌹🌹🌹
فرزند. حسینعلی
💐💐💐
تاریخ تولد۱۳۴۵/۱/۳
💐💐💐
محل تولد.دستجرد جرقویه
🌸🌸🌸
سن. ۱۶سال
💐💐💐
تاریخ شهادت ۱۳۶۰/۱۱/۲۲
🌼🌼🌼
محل شهادت.چزابه
❤❤❤️
محل دفن گلزار شهدای بهشت محمد (ص) دستجرد
🌺🌸🌼
🔶 جملات ناب درباره شهدا
می دانیم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت:
اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم، امروز نهال انقلاب به این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ آن در آسمان هاست
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
❁✧═❁✧═❁✧═❁✧═✧❁
نثار روح پرفتوح کلیه شهدا از صدراسلام تاکنون " الفاتحۀَ مَعَ الصَّلوات "
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فرجهم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شھدا #بامعرفتند
حاضرند تا پای جان♥️ بروند
تا تو جـان بگیری
#شھدا رفیقبازند
باورکن...
آنھا نیکو #رفیقانی برای ما راه گم کرده ها هستند ...
#شهید_محمودرضا_بیضایی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
میشه جوون بود
میشه خوش تیپ بود
میشه به موهات ژل بزنی
میشه تیشرت بپوشی
میشه همه اینا رو داشته باشی
و #شهید هم بشی ...
اگه همه ی این کارها برای خدا باشه
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398