eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
592 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
💢پایان ۳۹ سال چشم انتظاری خانواده شهید یوسف‌زاده 🔶مراسم وداع با پیکر تازه تفحص شده شهید یونس یوسف زاده با حضور خانواده شهید در معراج الشهدای تهران برگزار شد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔮 نماز شب در بیمارستان 📌زمستان سال 1388 بود ؛ شهید مجیری بخاطر انجام یک عمل جراحی، یک ساعتی را در اتاق عمل بی هوش بود.😔 چند ساعتی بیشتر نبود که او را به بخش منتقل کرده بودیم؛من آن شب در بیمارستان همراه او بودم. یک ساعتی مانده بود به اذان صبح که مرا بیدار کرد و گفت: کمکم کن من وضو بگیرم!!! من تعجب زده که هنوز اذان صبح نشده، رفتم سنگ تیمم را بیاورم؛😳😳 اما شهید مجیری که قسمتی از صورتش پانسمان شده بود ، اسرار بر این داشت که باید وضوی جبیره ای گرفته شود،نه تیمم!!! 💥خلاصه آن شب هم ، روی تخت بیمارستان ،حاج عبدالرضا از نماز شب و مناجات با خداوند دست بر نداشت💥 ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️ (خاطره نقل از حجت الاسلام رضاییان،باجناق شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 ✍این انقلاب، آنقدر تلاطم و سختی دارد ڪه یڪ روزی شهدا آرزو می‌ڪنند زندہ شوند و برای دفاع از انقلاب دوبارہ شهید شوند..! 💫 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔶 نهج البلاغه حکمت ۲ ( ) ❇️ امیرالمومنین علیه السلام در سومین نکته می فرمایند: ✨وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ 💠«کسى که را بر خود سازد شخصيت او تحقير مى شود» ✍ منظور از آن است که : ✅ از تحت کنترل خارج شود و ✅ هرچه بر آمد بگويد. 🔹بديهى است سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمى گيرد در بسيارى از موارد خطرهايى ايجاد مى کند که انسان قادر بر جبران آن نيست و گاه اسباب رنجش افراد آبرومند و سبب ايجاد اختلاف در ميان مردم و کينه و دشمنى نسبت به گوينده و ديگران مى شود. ❇️ کوتاه سخن اين که انسان عاقل باید 👈 را در اختيار قرار دهد نه اين که 👈 را در اختيار قرار دهد چرا که 👇 اولى مايه است و دومى اسباب انسان است. ━━━💠🍃🌸🍃💠━━━━ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
روبه روی آینه می ایستم وموهایم را بالای سرم بایک گیره کوچک جمع میکنم.باسرانگشت روی ابروهایم دست میکشم چقدرکم پشت !لبخندتلخی می زنم ودسته ای ازموهایم راروی صورتم می ریزم لابه لای موج لخت وفندقی که یکی از چشمهایم راپوشانده چند تارنقره ای ،گذشته رابه رخم میکشد!پلکهایم رو روی هم می فشارم ونفسم راباصدابیرون می دهم . تولدت مبارک ! نمی دانم چندساله شده ام؟ بیست وپنج؟ نه.کمتر!امااین چهره، یک زن سالخورده رامعرفی میکند!کلافه میشوم وکف دستم راروی تصویرم درآینه می گذارم !ا اصلا چه فرقی میکند چند سال دارم؟ دستم را برمی دارم ودوباره به آینه خیره می شوم.گیره را ازسرم بازمی کنم وروی میز دِراور می گذارم.
می گذارم. یک لبخند مصنوعی را چاشنی غم بزرگم می کنم. تو قول دادی محیا...موهایم را روی شانه هایم می ریزم و به گردنم عطر می زنم. میدانی؟ اگر این قول نبود تا به حال صدباره مرده بودم. کشوی میز را باز می کنم و به تماشا می ایستم. حالا حتما باید آرایش هم کنم؟! شانه بالا می اندازم و ماتیک صورتی کم رنگم را برمی دارم و کمی روی لبهایم میکشم. چه بی روح! دوباره لبخند میزنم. ماتیک را کنار گیره ام می گذارم و از اتاق خارج میشوم. حسنا دفتر نقاشی اش را وسط اتاق نشیمن باز کرده، با شکم روی زمین خوابیده و درحالی که شعر می خواند، مثل همیشه خودش رابا لباس صورتی و موهای بلند تا پاهایش می کشد! لبخند عمیقی می زنم و کنارش مینشینم. چتری های خرمایی و پرپشتش را با تل عقب داده و به لبهایش ماتیک زده! نیشگون ریز و آرامی از بازوی نرم و سفیدش می گیرم و می پرسم: توکی رفتی سراغ لوازم آرایش من؟ دستش را می کشد و جای نیشگونم را تند تند میمالد. جوابی نمی دهد و فقط لبخند دندان نمایی تحویلم می دهد. دست دراز می کنم و بینی اش را بین دوانگشتم فشار میدهم. _این بار! دیگه تکرار نشه ها. سرکج می کند و جواب میدهد: چش. سمتش خم می شوم و پیشانی اش را می ب*و*س*م _قربونت بره مامان! دوباره سمت دفترش رو می کند و شعرخواندن را ادامه می دهد. ازجا بلند می شوم و روی مبل درست بالای سرش می نشینم. یکی از دستانم را زیر چانه ام می گذارم و با دست دیگر هرازگاهی موهای حسنا را نوازش می کنم. به ساعت دیواری نگاه می کنم. کمی به ظهر مانده! سرم را به پشتی مبل تکیه میدهم و چشمانم را می بندم. باید دست ازاین کارا بردارم. مثلا قول دادم... دردلم با خودم کلنجارمی روم و آخر سر از جا بلند می شوم وسمت اتاق یحیی می روم پشت درلحظه ای مکث میکنم وبعد چند تقه به ِ
در می زنم. جوابی نمی شنوم اما دررا باز می کنم و داخل می روم! بوی عطر خنک ودل پذیر همیشگی به مشامم می رسد. نفس عمیقی می کشم و حس خوب را با ریه هایم می بلعم. دررا پشت سرم می بندم و به سمت کمدش می روم. در آینه ی قدی که روی در کمد نصب شده، خودم را گُذرا برانداز و درش را باز می کنم. بوی خوش همان عطر، اینبار قوی تر به صورتم می خورد. درست میان پیراهن های یحیی و بعد از کت و شلوار روز عروسی، دامن گل گلی و بلوز آبی رنگم را آویزان کرده بودم. لبخندی تلخ لب هایم را رنگ می زند. دست دراز می کنم و بلوز و دامنم را از روی رخت آویز برمی دارم و در کمد رامی بندم. مقابل آینه لباسم را عوض و موهایم را اطرافم مرتب می کنم. گل س*ی*ن*ه ی روی بلوزم روی زمین می افتد، خم می شوم و دستم را روی فرش می کشم تا پیدایش کنم. صورتم را روی فرش می گذارم و زیرکمد را نگاه می کنم. سنگ سرمه ای رنگش درتاریکی برق میزند! دست دراز می کنم تا آن رابر دارم که دستم به چیزی تقریبا بزرگ و مسطح می خورد. می ترسم و دستم را عقب می کشم. چشمهایم را ریز و دقیق تر نگاه می کنم. صدای حسنا از پشت در می آید: _ماما؟ تو اتاق بابا چیکا می کنی؟! عرق پشت لبم را پاک می کنم و با ملایمت جواب می دهم: هیچی... الان میام عزیزم. مکثی می کنم و ادامه می دهم: کار داری حسنا؟ با صدای نازک و دلنشینش می گوید: حسین بیدار شده؛ فک کنم گشنشه. هوفی می کنم و دستم را زیر کمد می برم. همان چیز را با احیتاط بیرون میکشم. یک دفتر دویست برگ که با روزنامه جلد شده. متعجب به تیترهای روی روزنامه خیره و فکرم درگیر چند سوال میشود! این برای کیه؟ کی افتاده اینجا؟! شانه بالا می اندازم و صفحه ی اولش را باز می کنم. دست خط یحیی! خط اول را از زیر نگاهم عبور میدهم. همان لحظه صدای گریه ی حسین بلند می شود. دفتررا می بندم و باعجله ازاتاق بیرون میروم. حسنا حسین را درآ*غ*و*ش گرفته و تکانش می دهد. دفتر را روی میز ناهار خوری می گذارم و حسین رااز حسنا می گیرم.
💐🌿 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیده‏اى، و نخستین کسى‏که حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مى‏دهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالى‏که شهید بودى، عذاب کند خدا کشنده‏ات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آن‏که به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات‏ کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که‏ او پسندد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا