#قسمت_1
#رمان_عشق_من
روبه روی آینه می ایستم وموهایم را بالای سرم بایک گیره کوچک جمع میکنم.باسرانگشت روی ابروهایم دست میکشم چقدرکم پشت !لبخندتلخی می زنم ودسته ای ازموهایم راروی صورتم می ریزم لابه لای موج لخت وفندقی که یکی از چشمهایم راپوشانده چند تارنقره ای ،گذشته رابه رخم میکشد!پلکهایم رو روی هم می فشارم ونفسم راباصدابیرون می دهم .
تولدت مبارک !
نمی دانم چندساله شده ام؟
بیست وپنج؟
نه.کمتر!امااین چهره، یک زن سالخورده رامعرفی میکند!کلافه میشوم وکف دستم
راروی تصویرم درآینه می گذارم !ا
اصلا چه فرقی میکند چند سال دارم؟ دستم را برمی دارم ودوباره به آینه خیره می شوم.گیره را ازسرم بازمی کنم وروی میز دِراور می گذارم.
#قمست_2
#رمان_عشق_من
می گذارم. یک لبخند مصنوعی را چاشنی غم بزرگم می کنم. تو قول دادی محیا...موهایم
را روی شانه هایم می ریزم و به گردنم عطر می زنم. میدانی؟ اگر این قول نبود تا
به حال صدباره مرده بودم. کشوی میز را باز می کنم و به تماشا می ایستم. حالا حتما
باید آرایش هم کنم؟! شانه بالا می اندازم و ماتیک صورتی کم رنگم را برمی دارم و
کمی روی لبهایم میکشم. چه بی روح! دوباره لبخند میزنم. ماتیک را کنار گیره ام می
گذارم و از اتاق خارج میشوم. حسنا دفتر نقاشی اش را وسط اتاق نشیمن باز کرده، با
شکم روی زمین خوابیده و درحالی که شعر می خواند، مثل همیشه خودش رابا لباس صورتی
و موهای بلند تا پاهایش می کشد! لبخند عمیقی می زنم و کنارش مینشینم. چتری های
خرمایی و پرپشتش را با تل عقب داده و به لبهایش ماتیک زده! نیشگون ریز و آرامی
از بازوی نرم و سفیدش می گیرم و می پرسم: توکی رفتی سراغ لوازم آرایش من؟
دستش را می کشد و جای نیشگونم را تند تند میمالد. جوابی نمی دهد و فقط لبخند
دندان نمایی تحویلم می دهد. دست دراز می کنم و بینی اش را بین دوانگشتم فشار
میدهم.
_این بار! دیگه تکرار نشه ها.
سرکج می کند و جواب میدهد: چش.
سمتش خم می شوم و پیشانی اش را می ب*و*س*م
_قربونت بره مامان!
دوباره سمت دفترش رو می کند و شعرخواندن را ادامه می دهد. ازجا بلند می شوم و
روی مبل درست بالای سرش می نشینم. یکی از دستانم را زیر چانه ام می گذارم و با دست
دیگر هرازگاهی موهای حسنا را نوازش می کنم. به ساعت دیواری نگاه می کنم. کمی به
ظهر مانده! سرم را به پشتی مبل تکیه میدهم و چشمانم را می بندم. باید دست ازاین
کارا بردارم. مثلا قول دادم... دردلم با خودم کلنجارمی روم و آخر سر از جا بلند می شوم وسمت اتاق یحیی می روم پشت درلحظه ای مکث میکنم وبعد چند تقه به
ِ
#قسمت_3
#رمان_عشق_من
در می زنم. جوابی نمی شنوم اما دررا باز می کنم و داخل می روم! بوی عطر خنک ودل
پذیر همیشگی به مشامم می رسد. نفس عمیقی می کشم و حس خوب را با ریه هایم می بلعم.
دررا پشت سرم می بندم و به سمت کمدش می روم. در آینه ی قدی که روی در کمد
نصب شده، خودم را گُذرا برانداز و درش را باز می کنم. بوی خوش همان عطر، اینبار
قوی تر به صورتم می خورد. درست میان پیراهن های یحیی و بعد از کت و شلوار روز
عروسی، دامن گل گلی و بلوز آبی رنگم را آویزان کرده بودم. لبخندی تلخ لب هایم را
رنگ می زند. دست دراز می کنم و بلوز و دامنم را از روی رخت آویز برمی دارم و در
کمد رامی بندم. مقابل آینه لباسم را عوض و موهایم را اطرافم مرتب می کنم. گل
س*ی*ن*ه ی روی بلوزم روی زمین می افتد، خم می شوم و دستم را روی فرش می
کشم تا
پیدایش کنم. صورتم را روی فرش می گذارم و زیرکمد را نگاه می کنم. سنگ سرمه ای
رنگش درتاریکی برق میزند! دست دراز می کنم تا آن رابر دارم که دستم به چیزی
تقریبا بزرگ و مسطح می خورد. می ترسم و دستم را عقب می کشم. چشمهایم را ریز و
دقیق تر نگاه می کنم. صدای حسنا از پشت در می آید:
_ماما؟ تو اتاق بابا چیکا می کنی؟!
عرق پشت لبم را پاک می کنم و با ملایمت جواب می دهم: هیچی... الان میام عزیزم.
مکثی می کنم و ادامه می دهم: کار داری حسنا؟
با صدای نازک و دلنشینش می گوید: حسین بیدار شده؛ فک کنم گشنشه.
هوفی می کنم و دستم را زیر کمد می برم. همان چیز را با احیتاط بیرون میکشم. یک
دفتر دویست برگ که با روزنامه جلد شده. متعجب به تیترهای روی روزنامه خیره و
فکرم درگیر چند سوال میشود! این برای کیه؟ کی افتاده اینجا؟! شانه بالا می اندازم
و صفحه ی اولش را باز می کنم. دست خط یحیی! خط اول را از زیر نگاهم عبور
میدهم.
همان لحظه صدای گریه ی حسین بلند می شود. دفتررا می بندم و باعجله ازاتاق
بیرون
میروم. حسنا حسین را درآ*غ*و*ش گرفته و تکانش می دهد. دفتر را روی میز ناهار
خوری می گذارم و حسین رااز حسنا می گیرم.
#شبتون_علوی💐🌿
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى
سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیدهاى، و نخستین کسىکه حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مىدهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالىکه شهید بودى، عذاب کند خدا کشندهات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آنکه به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که او پسندد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.*
سلام و درود به شما که دلتان مملو از عشق خداست و فرصت زندگی امروز بهترین و عاشقانه ترین هدیه خدا به شماست و امیدوارم این هدیه با برآوردن شدن حاجاتتان تکمیل و دل دریایتان آرام و پر از مهر شود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۞﴾﷽﴿۞
❤️امام رضا(علیہالسلام )در پاسخ به این پرسش که فرومایه کیست،فرمود:🍃
🌻کسی که چیزی داشته باشد و آن چیز او را ازخدا غافل گرداند.✨️
📚تحف العقول[ص۴۴۲]
🤲 پروردگارا 🕋
❤️ای که همیشه عاشقانه مارا هدایت کردی ،در این شرایط سخت به تو نیاز داریم ،🍃
🌹محتاج مهر و عشقِ بی حد و کرانت هستیم.راه را به ما نشان ده وهدایتمان کن به سویی که عشق باشد وپاکی و خوبی و مهربانی،💞
🤲 هدایتمان کن به راهی که انتهایش نور باشد، نوری که از عشق تو می تابد . به راهیکه آرامش راقرین لحظه هاکند🌻
🙋♂️سلام صبح زیباتون بخیر 🌦
📆چهارشنبه ۲۶بهمن ماه به نیکی🌅
🤲 یا حی ویا قیوم ❄️
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
علیه وآله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
#صبحتون_معطربه_عطرشهدا
#التماس_دعا
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍آمـدهبودمڪه تـورابشناسم
خــودمرایافتم..!
#بـــرادر_شــهیدم..
#شهید_ابراهیم_هادی..🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از شهدای پیله وران و دستجرد 🌷
شهیدان حسن عباسی و محمد رضا عباسی ؛ حسنعلی احمدی ؛ محمد و حیدر لاوی ؛ عباسعلی حاجیان و......
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید آوینی:
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید
که اهلِ سرعت باشند؛ و اِلّا تاریخِکربلا نشان داده، که قافلهٔ حسین معطلِ کسی نمیماند..!
#شهید_آرمان_علی_وردی
#یادشباصلوات
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💌در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد آمده است:
«ما حاضریم گرسنگی بکشیم و سختی و تحریم را تحمل کنیم ولی زیر بار زور نمیرویم. این درس را از سیدالشهدا آموختیم...»
اَلّلهُمَّ ارزُقنی شَفاعَة الحُسین یَومَ الورودِ و ثَبِّت لی قَدَمَ صِدقٍ عِندک مَعَ الحُسینِ.
پروردگارا شفاعت حسین را روزی که برتو وارد میشوم، نصیبم بگردان و مرا نزد خود ثابت قدم بدار سیدی و مولا یا حسین
مصطفی زالنژاد مصادف با میلاد امام زمان (عج الله)
سال ۱۳۹۲
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔻 گزیده هایی از استقامت خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) زیر شکنجه ساواک
🔹️ شلاق و باتوم،کارمتداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت
🔹️ درمواقع حرفهای آنقدر شلاق برکف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند.
دردی که بر وجودم دراثر این کارایجادمیشد،طاقتفرسا بود
دستم را به زور گرفتند، سوزنهای بلندی را به زیر ناخن هایم فرو کردند، سپس نوک انگشتانم را که سوزن زیرش بودند، توی دیوار کوبیدند. سوزنها تا انتها در زیر ناخنها نفود کرد.
تمام تنم از درد تیر کشید. گاهی با باتوم برقی که شوک الکتریکی ایجاد میکند، به اعضای بدنم میزدند.
🔹️ با پرویز ثابتی سرشکنجه گر ساواک میخواید آزادی و زندگی و حقوق زنان به ارمغان بیارید؟
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✨🕊
شهید سعید است
و شهادت
سعادت
" یادمان فتح المبین "
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️۲۱ بهمن ۱۳۶۴ ، فاو کربلا شده بود..
(فیلم کمتر دیده شده از شهدای غریب و مظلوم لشکر خط شکن ۲۵ کربلا در عملیات والفجر هشت )
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💌سر مزار اميرنشسته بودم که يه جوانی آمدو گفت=شما با اين شهيد
نسبتی دارين؟
گفتم=بله! من برادرش هستم.
گفت=راستش من مسلمان نبودم.
بنابه دلايلی به زورمسلمان شدم!
اماقلباً اسلام نياوردم...يه روز اتفاقی عکس برادرتون رو ديدم، حالت
عجيبی بهم دست داد.
انگار عکسش باهام حرف ميزد.
با ديدنش عاشق اسلام شدم ! قلباً ايمان آوردم...
راوی=برادر شهيدامير حاج امينی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
هشتمین سالگرد شهادت شهید والامقام مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری با ذکر صلوات گرامی باد 🌷
برادر شهیدم شهادتت مبارک 🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
📌 مجنونی که تاب و تحمل در قفس دنیا را نداشت..
🔹 فرازی از مناجاتنامه شهید حسن سروی با بهترین رفیق و معشوق خود
◇ سلام علیکم بما صبرتم
خدمت بهترین رفیقم سلام عرض می کنم، رفیقی که در تمام حالات و در تمام بوته های زندگی ام در کنار من بوده، کمک می کردی، من بی وفا نمی دانستم.
◇ خدایا دوست دارم فدایت شوم، دوست دارم عاشقت شوم، دوست دارم تمام وجودم تو باشی، دوست دارم بپیمایم تا بهشت و نظر کنم به وجه الله،
◇ اما مانعی وجود دارد که به معشوقم برسم و آن مانع #نفس است.خدایا ممنونم. معشوقم ،کمکم کن تا بر این نفس مسلط شوم.
«فرشتهیگلآلود»
#بسیجی_شهید_حسن_سروی
#شهادتکربلای۵
#شلمچه
#گردانکمیل
#لشگر۲۷محمدرسولاللهﷺ
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398