eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
567 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید علی (مـهران) بلورچی نـام پـدر:حسین تـاریخ تـولـد:۱۳۴۵/۰۱/۰۱ مـحل تـولـد:تهران سـن:۲۰ سـال تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۱۲ وضـعیت تاهل:مجرد دسـته اعـزامـی:بسیج تـحصیـلات:دانشجوی سال دوم 🌷 مادرش می گوید: « بسیار علاقه داشت که علوم اسلامی را فرا بگیرد وبدین جهت مطالعه زیاد می کرد، شاید می دانست که فرصت بسیار کم است » مهران به مسأله خود سازی و جهاد با نفس و کسب فضائل و دوری از رذائل اخلاقی توجه خاصی داشت به طوری که به گفته مادرش هیچگاه نماز شب و نماز اول وقتش  ترک نشد و به طرز عجیبی از محفلی که در آن غیبت فرد مؤمنی می شد اجتناب می کرد. مهران پس از پیروزی انقلاب به جبهه جهاد در عرصه سازندگی شتافت تا این راه بی پایان را هر چه بیشتر هموار سازد. 🌷 ما انسانها چند صباحی به این دنیا آمده ایم تا امتحان شویم که کدامین ما بهترین و زیباترین اعمال را انجام می دهیم. آن انسانهایی می توانند بهترین عمل را انجام دهند که هم صراط مستقیم را بنحو احسن بشناسند و هم در حین عبور از آن اخلاص عمل را حفظ کنند . صراط مستقیم نیست مگر راه علی و اولاد علی علیه سلام و طریقه چگونه خالص گشتن را نیز می بایست از همینان آموخت که همه عالم ممزوجست به ولایت تامّه ایشان. بکوشیم خود را هر چه بیشتر به دامان اهل بیت بیاندازیم و از چشمه پر فیض این خانواده نهایت بهره را ببریم و درک مقام امامت و ولایت را بکنیم که در این صورت همه چیز داریم و الّا هیچ. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید علی (مـهـران) بلورچی صـلوات🌼
🌷 ارادت قلبی به شهدا برادر در خصوص خلقیات برادرش نیز می‌گوید:# سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. دایی‌های‌مان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند. سجاد عاشق بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود. وقتی بستگان او را داود صدا می‌کردند انگار که قند در دلش آب می‌شد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر می‌زد. برادرم علاقه عجیبی به حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است. هفت سالی می‌شد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمی‌دانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواسته‌هایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمین‌گوی دعای سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است. به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسین(علیه السلام) را طلب کرده بود. ارادت او به حرم عبدالعظیم حسنی باعث شده بود که هر پنج‌شنبه به زیارت ایشان برود. 🌷 برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عجل الله ) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است. برادران و خواهران من، امام زمان(عجل الله ) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید سجاد زبرجدی صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید عماد مغنیه نام مستعار:حاج رضوان مذهب :شیعه ولادت :۱۳۴۱ شهادت : ۱۳۸۶/۱۱/۲۳ در پی انفجار خودروی بمبگذاری‌ شده، دمشق محل تحصیل:دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) مغز متفکر حزب الله منصب:از فرماندهان جنگ ۳۳ روزه جایزه ۲۵ میلیون دلاری دولت آمریکا برای شناسایی عماد مغنیه 🌷 عماد گاهی حاج رضوان بود! گاهی مرتضی! گاهی خود را مصطفی معرفی می‌کرد و گاهی نام دیگری برای خود برمی‌گزید. جاسوس‌های سرویس‌های امنیتی موساد و اف بی آی و ... هر چه بیش‌تر به مغنیه نزدیک می‌شدند او را دورتر می‌یافتند..! به قول حاج قاسم سلیمانی، یار دیرین عماد مغنیه، حاج رضوان مثل شمشیر فرود می‌آمد و مثل شبح ناپدید می‌شد! وی به‌عنوان "مرد سایه" و مغز متفکر حزب الله لبنان شهرت داشت. شــهادت درون یک خودروی میتسوبیشی پاجروی نو و نقره‌ای‌رنگ در منطقه «کفر سوسه» و خیابان «الحدیقه» در دمشق رخ داد، عماد مغنیه به شهادت رسید و ۲ نفر زخمی شدند.  در این منطقه یک مدرسه ایرانی و یک مرکز پلیس و دفتر اصلی سازمان اطلاعات سوریه قرار دارد.  پس از این واقعه حزب‌الله در بیانیه‌ای، اسرائیل را مسئول ترور این مقام ارشد نظامی حزب‌الله دانست.  آیت‌الله خامنه‌ای : در پیامی به مناسبت شهادتش، او را فردی معرفی کرد که سراپا عشق و شور جهاد فی سبیل الله بود. 🌷 اسرائیل خود به خود ساقط خواهد شد چرا که دیگر نمی تواند نقشی را که ایالات متحده و غربی ها از او انتظار دارند عملی کند.» 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید عماد مغنیه صـلوات🌼
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید بهنام محمدی راد نام پدر: زورعلی تاریخ تولد: 1345/11/12 تاریخ شهادت: 1359/07/28 نحوه شهادت: ترکش خمپاره به سر و سینه محل تولد: خرمشهر مزار: قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان 🌷 یکی از دوستانش درباره خاطرات شهید بهنام محمدی می‌گوید: «یک روز از یک ساختمان بلند در خرمشهر بالا رفت. پرچم عراق را که دید خودش را بصورت نامحسوس به ساختمان رساند و پرچم عراق را پایین آورد و بجایش پرچم ایران را بر افراشت. این حرکت او باعث تقویت روحیه بچه‌ها شد. جالب اینجاست که عراقی‌ها تا 18 آبان اصلاً متوجه این قضیه نشدند! او بعد از تعویض کردن پرچم‌ها نزد دوستانش رفت و دوستانش دیدند که دستان بهنام بخاطر پایین کشیدن پرچم عراق زخمی شده است. گروهبان مقدم، از کوله پشتی خود باندی را بیرون آورد تا دستش را پانسمان کند. اما محمدی قبول نکرد و همچنان می دوید و گروهبان مقدم هم دنبال او می‌دوید. او می‌گفت این باند را بگذار برای آن‌هایی که تیر خورده‌اند. او یک مشت خاک از زمین برداشت و روی دست زخمی‌اش ریخت و رفت. 🌷 بسم الله الرحمن الرحیم من نمی‌دانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می‌جنگیم، هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها این است که بچه‌های خود را لوس و ننر بار نیاورید. از بچه‌ها می‌خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند. به خدا توکل کنند. پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید بهنام محمدی راد صـلوات🌼
🌷 یکی از بستگانش خانه نداشت و مدتی با خانواده سرگردان بود. با زحمت وامی جور کرده بود تا خانه تهیه کند، امام باید سندی در گرو بانک می گذاشت. پویا فهمید سند خانه اش را داد. اطرافیان منعش کردند، اما پویا هدفش خانه دار شدن آنها بود. می گفت: «می دانم شاید مجبور بشم حتی اقساط وام را هم خودم دهم اما نمی توانم بی تفاوت باشم. وقتی در توانم هست کاری برای کسی بکنم و گره ای باز کنم چرا نکنم!» بعد از شهادت اولین بار خواب دیدم به سوریه رفته ام و همه جا خرابه است. آن زمان شرایط خوبی نداشتم و خیلی بی تابی می کردم. در خرابه ها به دنبال کسی بودم، آقایی آمد و من را به مهمانسرایی هدایت کرد که همه شهدا مهمان آن بودند. وقتی داخل مهمانسرا شدم همه شهدا نشسته بودند و غذا می خوردند، سر میزی که همسرم نشسته بود رفتم، از من پرسید چرا بی تابی می کنی؟ من همیشه هستم، ما میهمان حضرت زینب سلام الله هستیم. سر میز که نشستم خانمی آمد و گفت شهیدت شفاعتت می کند. بارها وقتی بی تابی و دلتنگی می کنم شب او را در خواب می بینم که می گوید آمده ام یک سری به شما بزنم و بروم. 🌷 وصیت نامه ای هنوز به دست ما نرسیده است، علی‌رغم اینکه همه می گویند وصیت نامه ای ندارد ولی من یکبار دیدم که در حال نوشتن وصیتنامه بود. اما مهمترین چیزی که همیشه به آن سفارش می کرد این بود که باید پشیتبان ولی فقیه باشیم مثالی می زد که حضرت زینب سلام الله خیلی مصیبت ها کشید و درست است که خواهر امام حسین علیه سلام بود ولی مهمترین ویژگی اش تبعیت از ولایت و امام زمانش است و با وجود تمام سختی ها دست از حمایت ولی زمانش برنداشت. می گفت ما هم باید اینطور باشیم، اگر ولی فقیه بخواهد جانمان را فدا کنیم، باید عمل کنیم. می گفت برخی در این سال ها در آزمایش خداوند روسیاه شدند چرا که تابع ولی فقیه نبودند. باید از این فتنه ها در امان باشیم. از من می خواست ریحانه را برای امام زمان زمان عجل الله تربیت کنم. وصیت دیگرش این بود که نهج البلاغه زیاد بخوانیم و به متن و مفهومش فکر و عمل کنیم. خودش هم در این زمینه کوشا بود. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید پویا ایزدی صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم. قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند. خود من به حضرت امام(ره) ارادت قلبی داشتم از طرفی می دانستم قلب حسن هم برای «سید روح الله» می تپد، دست به کار شدم و نامه ای برایش نوشتم. نوشتم چون ولی زمان دستور داده اند نگران قول و قرارمان نباش، در جبهه بمان و از اسلام ناب دفاع کن. نامه که به دستش رسید سریع با من تماس گرفت. تماس گرفت که تشکر کند. گفت:«راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! که الحمدالله خودت پیام امام رو فهمیدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.» آن سال گذشت. سال بعد که همراه حسن  به اهواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نوروز رسید و باز هم به این فکر می کردم که امسال عید را با هم جشن می گیریم یا نه؟ نزدیک نوروز بود که به حسن گفتم امسال عید ان شاالله باهم به یزد میرویم. نگاهی کردو خندید.... گفت:ان شاالله.تو عمودی ومن افقی! خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن که حالم را دید سرم رو به سینه گرفت وگفت:شوخی کردم،جدی نگیر. بعد هم سریع موضوع بحث را عوض کرد. روزی که برای عملیات رفت دلم فرو ریخت.... لحظه خداحافظی به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار من است. حق با او بود، من به یزد برگشتم در حالی که او....  🌷 به رهنمودهای امام این مرد خدا و تقوی گوش دهید. تا این مرد بزرگوار بالای سرمان است تا آن جا که در توان دارید در حقش دعا کنید تا خداوند عمر ایشان را تا ظهور حضرت مهدی عج الله تعلی فرجه الشریف طولانی گردد. ای جانم به فدای این رهبر. خدایا تمام عمرم را فدای عمر امام عزیز کن. اگر باشد قرار آخر بمیرم نمی خواهم که در بستر بمیرم نمی خواهم که همچون شمع سوزان بریزم اشک و در آذر بمیرم دلم خواهد که در فصل جوانی میان جبهه و سنگر بمیرم خدایا نصیبم کن در این حمله که همچون خون و هم خنجر بمیرم پایان دیدار کربلا 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید حسن انتظاری صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 حالم عجیب بود. صدای مردی که دائم با نگرانی می‌گفت: مادر فقط صورتش را ببینی کافی‌ست؛ در گوشم می‌پیچید. آرام کنار تابوتش نشستم. گفتم: عزیزم! مادر بدی بودم که دیر آمدی؟ پارچه‌ای که رویش انداخته بودند را کنار زدم. دیگر هیچ صدایی نمی‌شنیدم. چشم‌های زیبایش را بسته بود و مثل کودکی‌هایش آرام خوابیده بود. چقدر صورتش شبیه قرص ماه می‌درخشید. چندماهی می‌شد که ندیده بودمش. خیلی منتظر آمدنش بودم. به داخل تابوت خم شدم و دست بردم زیر سرش. دلم می‌خواست برای آخرین بار سیر در آغوشم بگیرمش. انگار او هم منتظر این لحظه بود که تا بلندش کردم سرش را به سینه‌ام چسباند. باز همان بوی عطر آشنا پیچید و مرا باخود به گذشته برد. به آن شبی که سه ماه بیشتر نمانده بود که به دنیا بیاید. همان شبی که برای نمازشب بیدارم کرد. شش ماهه باردار بودم و ساعت حدود سه شب، بچه‌ی در شکمم تکانی خورد و صدای بچگانه‌اش را شنیدم. از ترس بلند شدم. وضو گرفتم، سجاده را پهن کردم و به نمازشب خواندن مشغول شدم. برای سوره‌های خاصِ نماز سواد نداشتم، به جایشان ده بار سوره‌ی اخلاص را خواندم. تا چندساعت از شنیدن صدای کودکم در حیرت بودم، اما نه توهم بود و نه خیال..... 🌷 چه خوش در وصیت‌نامه‌اش نوشته که من راه شهادت را با آگاهی کامل انتخاب کرده و از خداوند می‌خواهم که مرا در راه خودش شهید کند؛ زیرا من بهترین راه سعادت را در شهادت می‌بینم. تقوای خدا را پیشه کنند و فکر آخرت باشند و از ولایت فقیه حمایت کنند تا امام زمان(عجل الله) از آن‌ها راضی باشد 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید یحیی صادقی صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 یک شب ، مجید به همراه شش نیروی دیگر برای شناسایی وارد خاک عراق می‌ شود . در حین شناسایی ، نیرو های عراقی سرمی ‌رسند . به محض پیدا شدن سر و کله ‌ی نیرو های عراقی ، همراهان مجید سلاح ‌های خود را می ‌گذارند و فرار می ‌کنند ، اما مجید برای این که هم سلاح‌ ها به دست دشمن نیفتد و هم این که کار شناسایی را تمام کند ، می‌ ماند . برای این که از چشم دشمن پنهان بماند ، وارد کانالی که در همان نزدیکی بوده می ‌شود . کانالی که پر بوده از آب گندیده و جسد های بوگرفته ‌ی عراقی‌ ها . خودش را در کانال نگه می ‌دارد و بالاخره عراقی‌ ها دور می ‌شوند . مجید هم پس از پایان کار شناسایی به همراه سلاح ‌ها برمی ‌گردد ، اما به خاطر قرار گرفتن در آب آلوده ‌ی کانال تمام بدنش زخم می‌ شود .  زمانی که به خانه برگشت دهان و حتی روده ‌هایش تاول زده بود . به طوری که نمی ‌توانست هیچ نوع غذایی را وارد دهانش کند و تنها مایعات را ، آن هم با سختی زیاد وارد دهانش می‌ کردیم . شهید مجید زین ‌الدین ، جوان نوزده ساله ‌ی ایرانی ، ترجمان شجاعت و گذشت ، مردانگی را با تمام وجود به اثبات رساند  مجید 15 ساله بود که آقا مهدی او را با خودش برد جبهه ما از فعالیت های آقا مهدی خبر داشتیم اما از مجید نه . انگار که در ابرها زندگی میکرده که هیچ اسمی از او نیست . هیچ وقت حاضر نشده از او فیلم و مصاحبه ای بگیرند با اینکه در اطلاعات عملیات لشکر هم بوده و مدام هم جبهه بود از این پنج سال جبهه مجید جز رنگین کمانی کم رنگ چیزی باقی نمانده . مجید دلش می خواست بی نام و خالصانه باشد که همینطور هم شد . روای : مادر معزز شهیدان زین الدین 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید مجید و مهدی زین الدین صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 مادر همسر شهید حاجی زاده: قبل از اینکه خبر شهادتش را بشنویم فاطمه حلماء (دختر شهید) در خانه راه می­‌رفت می­‌گفت بابا رضا شهید شده. دلم می­‌ریخت می­‌گفتم این بچه چه می­‌گوید؟! بعد از چند روز که آقا رضا زنگ نزد به قول ما شمالی­ها گوش­هایم دراز شد که چطور بچه متوجه شده بود؟!  وقتی رضا رفت به سوریه عده ای به من می‌گفتند چقدر به شما پول دادند؟ من هم می­‌گفتم: این چه حرفیه؟ بچه‌‌های ما به خاطر اسلام رفتند، به خاطر ناموس و خانم حضرت زینب(س) رفتند. آیا یک میلیارد هم بدهند جای شوهر را برای دخترم و پدر را برای بچه‌هایش می‌گیرد؟ آنها به خاطر امنیت من و تو رفتند آن وقت شما این حرفها را نزنید. شهادت آقا رضا خیلی برایمان سخت است. او دامادی بود که نه اخم می­‌کرد و نه در عصبانیت‌ها صدایش را بلند می­‌کرد، نمازش به موقع بود. در کل می توانم بگویم جوانی بود که ما لیاقت نداشتیم بیشتر از این کنارش باشیم. همیشه به او می­‌گفتم عزیزالله از بس جوان خوبی بود. رضا واقعا آدم دیگری بود. 🌷 با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحب‌الزمان عجل الله و نائب بر حقش امام خامنه‌ای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم. این‌جانب رضا حاجی‌زاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیت‌نامه خود را می‌نویسم، من نمی‌خواهم که عمرم بی‌ثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی می‌خواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد. من به خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل‌بیت علیه سلام وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا سلام الله را بگیرم. من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه‌دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید. پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار علیه سلام و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید رضا حاجی زاده صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 نام و نام خانوادگی: علی صیاد شیرازی تاریخ تولد: 1323 تاریخ شهادت: 21 فروردین 1378 شهادت: به وسیله عوامل مسلح مجاهدین خلق در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونی‌اش 🌷 سحر بود. نماز را در حرم امام خوانديم و راه افتاديم. رسممان بود كه صبح روز اوّل برويم سر خاك. رسيديم. هنوز آفتاب نزده بود، امّا همه جا روشن بود. يكي زودتر از همه آمده بود; زودتر از بقيّه، زودتر از ما گفتم: شما چرا اين موقع صبح خودتون روبه زحمت انداختيد؟ آيت الله خامنه اي فرمودند: دلم براى صيادم تنگ شده. مُدَتيه ازش دور شده ام. تازه ديروز به خاك سپرده بوديمش 🌷 خداوندا این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، ان هم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده است بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی برگردنم دارند، می خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته ام به آن ها برسم و بیشتر می خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا کرد. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید علی صیاد شیرازی صـلوات🌼
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شــهـیـد رضا پناهی نام پدر:حکم علی محل تولد:کرج تاریخ ولادت:۱۳۴۹ تاریخ شهادت:۱۳۶۱ محل شهادت:جبهه های حق علیه باطل،دفاع مقدس محل مزار :کرج –آستان مقدس بی بی سکینه سلام الله قطعه و ردیف و شماره : ۱-۱–۷۵ 📚کتاب مربوط به این شهید: عارف۱۲ساله 🌷 در جبهه خلاقیت داشت. یکی از رزمنده‌ها می‌گفت: رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع می‌کرد و به دم گربه‌ها می‌بست و در کوه رها می‌کرد و می‌گفت: سنگر بگیرید. وقتی گربه‌ها می‌دویدند، صدای قوطی‌ها در کوه می‌پیچید و دشمن فکر می‌کرد رزمنده‌های ایرانی هستند. کوه‌ها را به رگبار می‌بستند و زمانی که به رضا می‌گفتیم چرا این کارها را انجام می‌دهی، می‌گفت: برای اینکه مهمات آن‌ها هدر برود. سرانجام در نهایت معرفت و شناخت کامل به دیدار معبود شتافت. 🌷 او وصیتنامه اش را قبل از اعزام به جبهه مخفیانه در نواری ضبط و در گوشه ای پنهان کرد تا بعد از شهادتش به دست خانواده اش رسید. در بخشی از وصیت نامه وی آمده است: «اینجانب با آگاهی کاملی که به شهادت دارم برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلامی و دفاع از مملکت اسلامی به فرمان بزرگ رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدر حضرت امام خمینی به جبهه حق علیه باطل شتافتم و امید است که خون ما نهال نوپای انقلاب اسلامی را بارور کند و شهادت ما موجب آگاهی و رشد فکری جامعه جهانی اسلام شود…». 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید رضا پناهی صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهیـد حامد بافنده  محل تولّد : مشهد محل شهادت : سوریه تاریخ تولّد : 1366 تاریخ شهادت : 1396/02/03 نوع شهادت : اصابت تیر به شاهرگ محل دفن : گلزار شهدای کرمان تعداد فرزند : 1 🌷 هدیه امام رضا علیه سلام راوی: همسر شهید برای اقامه نماز مرتب به حرم می‌رفتیم و زیارت و دعا می‌خواندیم و برمی‌گشتیم، اما یک‌بار که با تعدادی از اعضای خانواده و دوستانم به حرم رفتیم، وقتی که زیارت و دعا و مناجات‌ها را خواندیم و شب زنده‌داری کردیم، تصمیم گرفتیم که تا صبح در حرم بمانیم، صبح زود فهمیدیم که گل‌های حرم را تا چند دقیقه دیگر عوض می‌کنند، به همین دلیل در حرم ماندیم، خیلی شلوغ بود و در همان شلوغی ۲ تا تاج گل بزرگ آوردند، من یک غنچه گل رز از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من می‌افتد». همان روز خانواده «حامد» به خواستگاری من در مشهد آمدند. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید حامد بافنده صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398