💠نجات یک جوان مست با دعای ندبه
🔹️قبل از انقلاب ، روزی در خیابان ری می گذشتم ، جوانی #لوطی وار جلوی مرا گرفت و گفت: «من اینجا مغازه دارم و کارهای تعمیر ماشین انجام می دهم دوست دارم چند دقیقه به مغازۀ بیایی و با هم یک چای بخوریم.
رفتم و ساعتی با او نشستم. او می گفت: «شبی در حال مستی، حوالی چهار راه حسن آباد افتاده و خوابم برده بود. صبح روز بعد ، که جمعه هم بود ، پیشنماز مسجد همت آباد در مسیر رفتن به مسجد مرا در آن وضع دید.
خیلی با محبت بیدارم کرد و با اصرار برای خوردن چای و صبحانه به مسجد برد. مراسم #دعای ندبه بود و شما منبر رفتید. من در همان جلسه تصمیم جدی گرفتم و همۀ کارهای بد را ترک کردم.
پس از چندی دختر خانمی را عقد کرده ، قرار گذاشتم که باید با حجاب شود ؛ ولی اکنون که سه ماه می گذرد ، او اصرار دارد که بی حجاب شود ، این در حالی است که من او را خیلی #دوست دارم و اکنون نمی دانم باید چه کنم؟»
به او گفتم: اگر واقعا دلت می خواهد ، در چند جلسه من حرفهایی را یادت می دهم تا به او بگویی. اگر قبول کرد که هیچ و گرنه ببینم چه باید کرد.
پس از چهار ، پنج جلسه ، گفت: فایده ای ندارد.
گفتم : اگر می توانی برای خدا از او بگذر ، خداوند عوضی بهتر می دهد ، قرآن می فرماید : عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ.
آن جوان گفت : تو به من قول میدهی که چنین شود ؟ » گفتم : قول میدهم.
او هم رفت و زنش را #طلاق داد. سه ، چهار ماه گذشت ، هر بار که مرا می دید می گفت ، قولت چی شد ؟ چرا عمل نشد ؟ و من می گفتم ان شاء الله عمل میشود.
روزی به پروردگار عرضه داشتم : پروردگارا ، من از جانب تو قول داده ام این آدم هم که #لات و عرق خور بوده ، به راه تو برگشته است. لطفا کاری برایش بکن تا هم دلش به دست آید و هم این قدر مرا مواخذه نکند.
چندی بعد او را در #حرم حضرت رضا علیه السلام دیدم.
گفتم حالت چطور است ؟
گفت : بسیار عالی . دختر خانمی بسیار مومن پیدا کرده ام که خیلی هم از اولی #زیباتر است. با هم عروسی کرده ایم و خیلی راضی ام .
چند سال بعد او را دیدم ، احوالش را پرسیدم .
گفت : شاد و خرم هستم دوبچه هم دارم اسم یکی را حسین و دیگری را ابوالفضل گذاشته ام.
این هم از برکت دعای ندبه آن مسجد بود که امام جماعتش فردی بسیار با #اخلاق و مهربان بود . امام جماعت آنجا ، حاج آقا مصطفی مسجد جامعی ، پدر آقای مسجد جامعی ، بود.
مراسم دعای ندبه بسیار شلوغ می شد و خود حاج آقا در طول مراسم در مسجد خدمت می کرد ، به همه مهر می ورزید و اگر کسی نمی آمد ، به او زنگ می زد و احوالش را می پرسید.
📚به نقل از حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07