10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 قربونِ کبوترای حَرَمِت، امام حسن...
👤 کربلایی #حسین_طاهری
▪️ ویژه #شهادت_امام_حسن_مجتبی
#پیشنهاد_دانلود📲
🎥 #کلیپ
✾✨•🖤•✾•🖤•✨✾
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
أین بقیة الله...
🔺 او می آید #او_می_آید #داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_ ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می توان
🔺 او می آید
#او_می_آید
#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می توانید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈قسمت یازدهم//فریادرسی می آید
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
باد قطرات درشت باران را بر در و دیوار می کوبد. رطوبت دیوارها که بوی خاک رس و کاه را در خود دارد، همه جا پیچیده است. هوا، سرد که نیست؛ اما ماندن در زیر چنین باران طاقت می خواهد.
«ابوالحسین بن کاتب» در زیر بارش باران راه را پیموده است تا بتواند خود را به این مکان برساند.
او، لحظه ای را در نزدیکی حرم مطهر کاظمین توقف می کند درنگی گنگ و سکوتی کوتاه.
بیگمان اگر کلیددار حرم را نمی شناخت و به او اطمینان نداشت هیچ گاه به سوی این مکان نمی آمد. مخفیانه زندگی کردن و دور از چشم مردم بودن او که چندین ماه ادامه داشته، اینک به شکل یک عادت برایش درآمده است.
ماجرا از هنگامی شروع شد که میان او و یکی از وزیران حکومتی، اختلاف افتاد و کار به مشاجره کشید. آن وزیر ابوالحسین را تهدید کرده بود که او را به قتل خواهد رسانید.
از آن زمان به بعد نشانه های توطئه و ماجرا جویی علیه ابوالحسین یکی پس از دیگری خود را نمایان ساخته است.
حلقه ای از حوادث گزنده و تهدیدآمیز که پیاپی روی داده است، او را در میان گرفته و گردابی سیاه و هولناک را در پیش چشمانش نمودار ساخته است.
موی ابوالحسین، آن قسمتی که از زیر کلاه بیرون مانده است در نسیم می لرزد، همچون دلش که در فشار سینه بالا و پایین می رود.
ابوالحسین نگاه به مقابل خویش می گستراند: دیوارهایی که سر بر شانه هم نهاده و همچون آدمها ر کنار یکدیگر خوابیده اند.
آدمها آرامش خواب در سکوت و تاریکی شب!
ابوالحسین یک لحظه به کسانی می اندیشد که در پناه این دیوارها به آسودگی و فراغ خاطر خفته اند:
«کاش من هم می توانستم!»
«اما چگونه؟! در زیر کدام سقف؟!»
از تاریکی صدایی می آید:
-ابوالحسین! چرا در بیرون مانده ای؟
او به سوی صاحب صدا بر می گردد. دو مرد، در مقابل هم قرار می گیرند.
زحمتی نیست در بازشناسی همدیگر. مردی که پیش روی ابوالحسین ایستاده است، «ابوجعفر قیّم» -کلیددار حرم- می باشد.
ابوالحسین به امید دو بزرگواری که در این حرم مدفون هستند، به این سوی آمده است.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔸🔸🔸🔸🔸
آخرین منزل امید همین خانه است.
بر کلید دار حرم می توان اطمینان داشت. سابقه دوستی و نیکی هایی که این دو مرد در حق یکدیگر داشته اند هر دو را نسبت به هم ایمن می سازد.
ابوالحسین به دوست خویش می گوید:
-خسته هستم برادر! خسته و ترسان. اگر امشب درهای حرم را قفل نمایی تا بتوانم با آسودگی و فراغ خاطر به دعا و نماز پردازم شاید که این بزرگواران به کمکم بیایند.
کلیددار تا بتواند چهره ملتهب و نگران دوست خود را بهتر ببیند جلوتر آمده و به تردید می گوید:
-اما اگر کسی به قصد زیارت بیاید و درهای بسته را ببیند آن وقت...
ابوالحسین سخن دوست خود را نیمه می کند:
-آه! در این باران و باد و توفان! یقین داشته باش که تا سحرگاه هیچ آدمی از خانه اش بیرون نخواهد آمد.
کلیددار، سرانجام تسلیم می شود. شاید این کمک بتواند آرامشی برای نگرانی های دوستش باشد.
ابوالحسین داخل حرم شده و کلیددار درها را قفل می نهد.
نماز! زیارت! دعا!
سکوت شب با های های گریه مرد درهم می شکند:
-خدایا! به فریادم برس که از همه کس دل بریده ام! آوای حزن آلود و صدای خوشایند دعای او، پنداری که پایانی ندارد. خودش چنین می خواهد که ساعتها در همین حال باقی بماند؛ دست کم تا سحر!
⏪⏪⏪ ادامه دارد...
برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
✅ موضوع : #خودمونیهایمهدوی
✅ شماره : 1⃣3⃣
💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️
دروغ ، تهمت ، غيبت ، اسراف ، رشوه ، بدحجابي و ...
با هر گناه از امام زمان " دورتر و دورتر " ميشيم ؛
حضرت مهدي ( عج ) :
فاصله ي شيعيان از ما " به اندازه گناهانشان " است
راستي فاصله تو با امام زمانت چقدره ؟!
💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
🌴🌸🍀🥀🍀🌸🌴
#امام_زمان_عج_و_رزمندگان
#مرحوم_علی_اکبر_ابوترابی
#حاج_آقا_ابوترابی بارها سفارش می کرد توسل به #امام_زمان_عج را فراموش نکنید.
#حاجی یه دفعه با اصرار ما یکی از توسلاتش را برای ما تعریف کرد.
گفت رفتم حج. در آنجا با ده #جوان_وهابی رفیق شدم. هر روز با آنها صحبت می کردم. کم کم داشتم بر آنها #تاثیر می گذاشتم. یه روز کنار #خانه_کعبه گفتم: "می دانید این شکاف برای چیست؟" نمی دانستند.
گفتم: زمانی که مادر #امیرالمومنین_علی_ع درد زایمان داشت به #خانه_کعبه پناه برد و #دیوار_کعبه شکاف برداشت و ایشان وارد #کعبه شدند. سه روز بعدم با #مولا_علی_ع بیرون آمد .
بعد نگاه آنها کردم انگار #کفر گفته ام! #غضبناک شدند و آماده #حمله به من شدند.
به #امام_زمان_عج متوسل شدم. آنها به طرفم آمدند. خیلی ترسیدم. همان لحظه دیدم که #پیرمردی_نورانی بدون اینکه ما چیزی گفته باشیم جلو آمد و گفت: با این سید چکار دارید؟!
آنها گفتند کفر می گوید. پیرمرد گفت: "مگر چه گفته؟!
آنها گفتند: می گوید دیوار #خانه_کعبه به #احترام_علی_ع شکافته شده است." #پیرمرد هم گفت: راست می گوید. شما خبر ندارید.
وقتی #پیرمرد_نورانی جواب آنها را داد. آنها قانع شدند. بعد یکی یکی از من عذرخواهی کردند و رفتند. وقتی برگشتم از #پیرمرد تشکر کنم دیدم #کسی آن #اطراف نیست!
📚کتاب وصال، صفحه ۱۱۶ الی ۱۱۹
تعجیل در فرج و سلامتی #آقا_امام_زمان_عج و شادی روح #شهدا و #امام_شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴🌸🍀🥀🍀🌸🌴
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
🌴🌸🍀🥀🍀🌸🌴
02.Baqara.048.mp3
2.21M
🌴🌺💐🍀💐🌺🌴
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌴 تفسیر قطره ای🌴
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸 #سوره_بقره🌸
🎋#قسمت_چهل_و_هشتم🎋
🍀 #التماس_دعای_فرج 🍀
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
🌴🌺💐🍀💐🌺🌴
✅ موضوع : #خودمونیهایمهدوی
✅ شماره : 2⃣3⃣
💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️
اسمم رو گذاشتم منتظر !!!
اما وقتي دفتر انتظارم رو ورق ميزني ميبيني كه :
صفحات اينترنتي و كانالها رو " بيشتر از امامم ميشناسم "
حتي گاهي صبح زود ؛ كانالها و سايت هام رو چك ميكنم
پست هاي كانالها ، روزنامه ها رو چك ميكنم و غيره
اما " عهد با امام زمانم " رو نه !
💜💙💚💛🧡❤️💜💙💚💛🧡❤️
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
أین بقیة الله...
🔺 او می آید #او_می_آید #داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_ ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می توان
🔺 او می آید
#او_می_آید
#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می توانید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈قسمت دوازدهم//ادامه ی فریادرسی می آید
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
راست است که یاد خدا و سخن گفتن با او، دل را آرامش می بخشد؛ پس چنین دلخوشی و دلپذیری لحظات را هیچ گاه پایان نباد!
ناگهان صدایی او را متوجه خود می سازد. صدای پایی که شنیده شده یا ناشنیده می نموده است، اکنون به حضور انسان دیگری یقین می دهد.
شنیدن صدای پای یک نفر دیگر بر ابوالحسین قطعی و مسلم می باشد.
اما با درهای قفل شده و روزنه های فروبسته؟!
آه کیست؟!
ابوالحسبن ترسان نیست. بدون آنکه خودش خواسته باشد، این بار از چنین اتفاقی هراس نمی گیرد.
سر برمی گرداند به سوی قبر مطهر امام موسی کاظم(علیه السلام) همانجا که صدا را شنیده است.
مردی مشغول زیارت است کسی که بر پیامبران الهی درود می فرستد.
ابوالحسین زبان خودش را از واگویه دعاهایی که می خوانده است، فرو می بندد و تمام وجودش را گوش می کند تا بهتر بشنود.
آن مرد ناشناس بر یک یک امامان درود می فرستد تا اینکه به امام دوازدهم می رسد اما نام او را بر زبان نمی آورد.
ابوالحسین شگفت زده می شود و با خود می اندیشد: شاید فراموش کرده باشد ممکن است که او امام زمان را نمی شناسد یا اینکه امام دوازدهم را قبول ندارد...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مرد ناشناس حرکت کرده و در گوشه ای از حرم دو رکعت نماز می گزارد.
ابوالحسین که نگاه دوخته به چهره و حرکات آن مرد در جای خشکیده است و چیز غریبی را در وجود خویش احساس می کند.
مردی که در تاریکی آن مکان چهره اش آشکار نیست او را آنچنان به خود مبهوت ساخته است که نمی تواند برای یک لحظه هم از نگاه دورش بدارد.
آن مرد سپس به جانب قبر امام جواد علیه السلام رفته و به همان گونه که قبل از این زیارت کرده است مشغول می شود.
دو رکعت نماز او که این بار در نزدیکی ابوالحسین اقامه می شود فرصتی پدیدار می سازد تا بهتر بتوان بر او نگریست:
مردی که خطوط چهره اش همچنان ناپیدا مانده اسو. لباسی سفید بر تن دارد عمامه ای سر او را پوشانیده و ردایی نیز بر ساق های شانه اش افکنده است ...
ابواحسین ناگهان احساس می کند که آن مرد نماز را به پایان رسانیده و به او نگاه می کند.
در دل ابوالحسین مایه ای از گمان و خیالات گوناگن می دود که ریشه دواند اما ناگهان صدای آن ناشناس او را به خود می آورد:
🔸🔹🔸🔹🔹🔸🔹
-ای ابوالحسین چرا دعای فرج نمی خوانی؟
ابوالحسین ناخودآگاه لب می جنباند:
-آقا دعای فرج کدام است؟!
مرد ناشناس به پاسخ ابوالحسین دعای فرج را به او تعلیم می دهد. سپس می گوید:
-بعد از اینکه دو رکعت نماز گزاردی این دعا را بخوان. آنگاه از خداوند چیزی را که می طلبیدی بار دیگر تقاضا کن و امید داشته باش که او با لطف و بخشایش خودش تو را کمک خواهد کرد...
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
هنگامی که ابوالحسین مشغول نماز و دعا می شود آن مرد از حرم بیرون می رود.
ابوالحسین به دنبال فارغ شدن خویش از نماز و دعا مثل کسی که ناگهان از خواب بیدار شده باشد به خود می آید:
درهای بسته !!!!
حضور و غیبت شگفت انگیز آن مرد!!!!
خدایا!... او .... او .... که بود؟!
به شتاب سوی درها می دود و چنگ بر حلقه درها انداخته و آنها را به سوی خود می کشد. اما درها بسته است. ....
⏪⏪⏪ ادامه دارد...
برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07