🌴🌸🍀🥀🍀🌸🌴
#امام_زمان_عج_و_رزمندگان
#مرحوم_علی_اکبر_ابوترابی
#حاج_آقا_ابوترابی بارها سفارش می کرد توسل به #امام_زمان_عج را فراموش نکنید.
#حاجی یه دفعه با اصرار ما یکی از توسلاتش را برای ما تعریف کرد.
گفت رفتم حج. در آنجا با ده #جوان_وهابی رفیق شدم. هر روز با آنها صحبت می کردم. کم کم داشتم بر آنها #تاثیر می گذاشتم. یه روز کنار #خانه_کعبه گفتم: "می دانید این شکاف برای چیست؟" نمی دانستند.
گفتم: زمانی که مادر #امیرالمومنین_علی_ع درد زایمان داشت به #خانه_کعبه پناه برد و #دیوار_کعبه شکاف برداشت و ایشان وارد #کعبه شدند. سه روز بعدم با #مولا_علی_ع بیرون آمد .
بعد نگاه آنها کردم انگار #کفر گفته ام! #غضبناک شدند و آماده #حمله به من شدند.
به #امام_زمان_عج متوسل شدم. آنها به طرفم آمدند. خیلی ترسیدم. همان لحظه دیدم که #پیرمردی_نورانی بدون اینکه ما چیزی گفته باشیم جلو آمد و گفت: با این سید چکار دارید؟!
آنها گفتند کفر می گوید. پیرمرد گفت: "مگر چه گفته؟!
آنها گفتند: می گوید دیوار #خانه_کعبه به #احترام_علی_ع شکافته شده است." #پیرمرد هم گفت: راست می گوید. شما خبر ندارید.
وقتی #پیرمرد_نورانی جواب آنها را داد. آنها قانع شدند. بعد یکی یکی از من عذرخواهی کردند و رفتند. وقتی برگشتم از #پیرمرد تشکر کنم دیدم #کسی آن #اطراف نیست!
📚کتاب وصال، صفحه ۱۱۶ الی ۱۱۹
تعجیل در فرج و سلامتی #آقا_امام_زمان_عج و شادی روح #شهدا و #امام_شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴🌸🍀🥀🍀🌸🌴
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
🌴🌸🍀🥀🍀🌸🌴
🌴🥀🍀🌸🍀🥀🌴
#امام_زمان_عج_و_شهدا
#شهید_مهدی_صبوری
روزی در کوه های الله اکبر مشغول شناسایی بودیم. پس از #24_ساعت کوهپیمایی و عبور از مناطق، آب آشامیدنی ما تمام شد. به ما گفته بودند در این منطقه هر جا را #حفر_کنید_به_آب می رسید. ولی هر جا را حفر کردیم آب پیدا نشد! دوستان ما از پا افتاده بودند. من هم رمقی نداشتم. مانده بودم چه کنم. ما باید بر می گشتیم اما دیگر هیچ توانی نبود.
چند قدمی از دوستان دور شدم. رفتم پشت یه تخته سنگ و دست به دعا برداشتم. گفتم #امام_زمان_عج دوستانت تشنه اند. به داد ما برس. و همین طور با ناله شروع به صحبت کردم.دقایقی بعد دیدم که دوستان بلند شده اند و به سمت من می آیند. با دیدن آنها خجالت کشیدم.
یکی گفت:« آقا مهدی آب پیدا شد؟» جوابی نداشتم نگاهی به اطراف کردم گوشه ای را نشان دادم و بی مقدمه گفتم: «آنجا ظاهرا کمی نمناک است. برو بیل بیاور.» نمی دانم چرا این حرف را زدم. ما همه اطراف را کنده بودیم از آب خبری نبود. بیل را گرفتم. کمی خاک ها را کنار زدم و یکباره ... #ناگهان_آب_گوارایی_نمایان_شد و بالا آمد!
📚 کتاب وصال، صفحه ۵۹
جهت سلامتی و تعجیل در فرج
#امام_زمان_عج
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴🥀🍀🌸🍀🥀🌴
http://eitaa.com/joinchat/590872596C9c436fad07
💐🥀🌴🌺🌴🥀💐
#شهدا
#امام_زمان_عج
#عنایت_ولیعصر_عج
#شهید_بروجردی
جلسهای داشتیم. وقتی که از جلسه برگشتیم، شهید بروجردی به اتاق نقشه رفت و شروع به بررسی کرد. شب بود و بیرون، در تاریکی فرو رفته بود. ساعت دوی نیمه شب بود، میخواستیم عملیات کنیم. قرار بود اوّل پایگاه را بزنیم، بعد از آنجا عملیات را شروع کنیم. جلسه هم برای همین تشکیل شده بود. با برادران ارتشی تبادل نظر میکردیم و میخواستیم برای پایگاه محل مناسبی پیدا کنیم. بعد از مدتی گفتوگو هنوز به نتیجهای نرسیده بودیم. باید هر چه زودتر محلّ پایگاه مشخص میشد، و الّا فرصت از دست میرفت و شاید تا مدتها نمیتوانستیم عملیات کنیم.
چند روزی میشد که کارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا دیروقت هم ادامه پیدا میکرد. خستگی داشت مرا از پای در میآورد. احساس سنگینی میکردم، پلکهایم سنگین شده بود و فقط به دنبال یک جا به اندازه خوابیدن میگشتم تا بتوانم مدتی آرامش پیدا کنم. بروجردی هنوز در اتاق نشسته بود، گوشهای پیدا کردم و به خواب عمیقی فرو رفتم. قبل از نماز صبح از خواب پریدم. بروجردی آمد توی اتاق، در حالی که چهرهاش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: #نماز_امام_زمان_(ع) را چطور میخوانند؟
با تعجب پرسیدم: حالا چی شده که میخواهی نماز امام زمان (ع) را بخوانی؟ گفت: نذر کردهام و بعد لبخندی زد.گفتم: باید مفاتیح را بیاورم. مفاتیح را آوردم و از روی آن چگونگی نماز را خواندم. نماز را که خواندیم، گفت: برو هرچه زودتر بچهها را خبر کن.
مطمئن شدم که خبری شده وگرنه با این سرعت بچهها را خبر نمیکرد. وقتی همه جمع شدند گفت: برادران باید #پایگاه_را_اینجا بزنیم، همه تعجب کردند.بروجردی با اطمینان روی نقشه یک نقطه را نشان داد و گفت: باید پایگاه اینجا باشد.#فرمانده_سپاه_سردشت هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطهای را که بروجردی نشان داده بود، خوب بررسی کرد. بعد در حالی که متعجب، بود لبخندی از رضایت زد و گفت: بهترین نقطه همین جاست، درست همین جا، بهتر از اینجا نمیشود.
همه تعجب کرده بودند. دو روز بود که از صبح تا شام بحث میکردیم، ولی به نتیجه نمیرسیدیم؛ حتی با برادران ارتشی هم جلسهای گذاشته بودیم و ساعتها با همدیگر اوضاع منطقه را بررسی کرده بودیم. حالا چطور در مدتی به این کوتاهی، بروجردی توانسته بود بهترین نقطه را برای پایگاه پیدا کند؟ یکی یکی آن منطقه را بررسی میکردیم، همه میگفتند: بهترین نقطه همین جاست و باید پایگاه را همین جا زد.
رفتم سراغ برادر بروجردی که گوشهای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهرهاش خسته نشان میداد، کار سنگین این یکی دو روز و کم خوابیهای این مدت خستهاش کرده بود. با اینکه چشمهایش از #بیخوابی_قرمز_شده بودند ولی انگار میدرخشیدند و شادمانی میکردند. پهلوی او نشستم، دلم میخواست هرچه زودتر بفهمم جریان از چه قرار است. گفتم: چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی، الآن چند روز است که هرچه جلسه میگذاریم و بحث میکنیم به جایی نمیرسیم. در حالی که لبخند میزد گفت: راستش پیدا کردن محلّ این پایگاه کار من #نبود. بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار مینگریست ادامه داد:
شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان (ع) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان برنمیآید و فکرمان به جایی قد نمیدهد، خودت کمکمان کن.
بعد پلکهایم سنگین شد و با #خودم_نذر کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه #نماز امام زمان (ع) بخوانم. بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه به خواب رفتم.
تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمیآورم. ولی انگار مدتها بود که او را میشناختم، انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم.
آمد و گفت که اینجا را پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آن #آقا_نشان میداد را به خاطر سپردم.
از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آنجا نیست. بلند شدم و آمدم #نقشه را نگاه کردم، تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم و خلاصه اینگونه و با توسل به وجود #مقدس_امام_زمان (ع) مشکل رزمندگان اسلام حل شد.
#منبع:
کتاب امام زمان (عج) و شهدا
#جمعه
@Yaran_Emam_Mahdi_313
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
به استقبال #بهار می رویم
درحالیکه ...
نه مثل یمن زیر #بمباران دشمنیم
نه مثل سوریه و عراق #داعش زده
نه مثل افغانستان #گرفتار طالبان
نه مثل ....
نه مثل ....
و این همه را مدیون #شهدا و #مدافعان_حرمیم که #خون دادند تا ما در #آرامش بمانیم ...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
@Yaran_Emam_Mahdi_313
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌴💐🌺🌼🌺💐🌴
#زیارت_حضرت_علی_اکبر
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلَ قَتِیلٍ
مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ
مِنْ سُلَالَهِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَبِیکَ
إِذْ قَالَ فِیکَ قَتَلَ اللَّهُ
قَوْماً قَتَلُوکَ یَا بُنَیَّ
مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ
وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَهِ الرَّسُولِ
عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفا ...
سلام بر تو اى نخستین کُشته از تبار بهترین بازمانده از نسلِ ابراهیم خلیل !
درود خدا بر تو و بر پدرت آن گاه که در باره ات فرمود :
خدا ، بکُشد آن گروهى را که تو را کُشت .
پسرم ! چه جرئتى بر خداى مهربان کردند و چه جسارتى در هتکِ حرمت پیامبر !
پس از تو ، خاک بر سرِ دنیا ...
📚 اقبال الاعمال. زیارت #شهدا
#عیدتون_مبارک
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
@Yaran_Emam_Mahdi_313
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#رمضان
#شبهای_قدر
#شهدا
بسیاری از #شهدا، با زبان روزه #شهید شدند.
برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان می دادند و خودشان روزه می گرفتند.
اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک #شب_قدر بود.
#شب_قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم #احیا رفتم.
از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.
تعجب کردم.
شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای #احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند.
از محل برگزاری #احیا بیرون رفتم.
پشت مقر ما #صحرایی بود که #شیارها و تل زیادی داشت.
به سمت #صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک #شیارها رسیدم، دیدم در بین هر #شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و #قرآن را روی #سرش گرفته و زمزمه می کند.
چون صدای مراسم #احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در #تنهایی و #تاریکی حفره ها، با خدای خود #راز و #نیاز می کردند.
بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و #احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد.
بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل.
نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند، نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند.
آنجا دیگر #تپه نداشت، اما بچه ها خودشان #حفره_هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در #تنهایی عجیبی با خدا #راز و #نیاز می کردند.
#ماه_رمضان
#شب_قدر
@Yaran_Emam_Mahdi_313
#در_محضر_فرمانده
#شهدا
#حجاب
#عفاف
آرمان #شهیدان فراموش نشود
#مقام_معظم_رهبری
دیدید در وصیّتنامههای #شهدا چقدر دربارهی #حجاب توصیه شده ، خب #حجاب یک حکم دینی است .
این آرمان #شهیدان فراموش نشود.
" اینجور نباشد که تصوّر بشود فقط یک جنگی بود مثل جنگهایی که بقیّه دارند در دنیا می کنند ، بالاخره هر کشوری دشمنی دارد ، گاهی جنگی اتّفاق میافتد ، جوانهایی می روند در جبهه و می جنگند ، کشته می شوند یا زنده بر می گردند یا مجروح بر می گردند ، اینها هم مثل آنها "
این نبود قضیّه ، قضیّه قضیّهی دین بود، قضیّهی آرمان الهی بود ، قضیّهی حاکمیّت اسلام و انقلاب بود .
۱۳۹۵/۷/۵
@Yaran_Emam_Mahdi_313
برای#امام_زمانم چه کنم؟
💠#استاد_پناهیان:
🌷زِندگیاتونو وقفِ #امام_زمان(عج) کنین ،
وقفِ #جبهِه_ی_فرهنگی ،
وقفِ #ظهور ...
وقتی زندگیاتون این شِکلی بشه ،مجبور میشین #گناه نکنین!
وَ وقتی که #گناه_هاتون کمُ کمتر شد؛
دریچه ای از #حقایق به روتون باز میشه...!
اونوقته که میشین شبیهِ #شهدا ...
🌷اول شبیه بشین بعد #شهید بشین..
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#صلوات #حسین #محرم
@emamamm
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸به عشق همه ی پدرا...
💓اونایی که هستن ، سایشون مستدام..
🌸اونایی که رفتن ، روحشون شاد....
به یاد شهدا و پدران #شهدا
🌸
❤️در روز پدر و ولادت حضرت علی(ع)
🌷فراخوان ۳ صلوات
برای سلامتی و طول عمر همه ی پدران زحمتکش
وشادی روح تمامی پدرانی که آسمانی شدندهمراه با صلوات فاتحه ای هم قرائت میکنیم🙏
❤️لطفا همه شرکت کنید و ارسال نمائید(☝️)
🌷الّلهُمَّ🌼
🌷صلّ🌼
🌷علْی🌼
🌷محَمَّد🌼
🌷وآلَ🌼
🌷محَمَّدٍ🌼
🌷وعَجِّل🌼
🌷 فرَجَهُم🌼
#یاعلی_مدد
#ماه_رجب
#سردار
@Yaran_Emam_Mahdi_313