أین بقیة الله...
#السلام_علی_المهدی برنامه ی روز #چهار_شنبه کانال #بقیة_الله: ✅دولت کریمه ی امام #عصر عج همراه ما با
#کرامات_حضرت_ولی_عصر_عج
#حجت_الاسلام_و_المسلمین
#آقای_سید_جواد_علم_الهدی، در مکه، در جلسه ای به تقاضای آقای ری شهری فرمود:
در گذشته، به طور معمول، چهار- پنج نفری به #جدّه می آمدیم و چون #کاروانی وجود نداشت، صبر می کردیم که تعدادمان به سی، #چهل نفر برسد تا #کامیونی را اجاره کنیم و به جحفه برویم. در سفری میان سال های 35 تا 40، با گروهی حرکت کردیم و
شب هنگام به «رابغ» رسیدیم و از آنجا به طرف #جحفه حرکت کردیم.
#راننده ادعا می کرد که راه را بلد است. جاده ها #خاکی بود، احساس کردیم که به طور غیر متعارف جلو می رود، پس از قدری که رفت، یک مرتبه ایستاد و با رنگ پریده گفت: راه را #گم کرده ایم!
تعدادی از #مسافران خواب و تعدادی هم بیدار بودند. چاره ای جز اینکه به #حضرت_ولی_عصر (عج) متوسل شویم، نداشتیم. هیچ #چراغ و نشانی جز #ستاره ها پیدا نبود.
وقتی همگی #سه مرتبه تکرار کردیم: 🌹یا صاحب الزمان ادرکنی🌹
#جوان عربی را دیدیم که از رکاب ماشین بالا آمد و گفت: 🌹انا دلیلکم🌹 و ماشین حرکت کرد،
پس از چند دقیقه که #تپه ها را دور زد، ما را به #مقصد رساند و به #مجرد رسیدن، که چند ماشین #باری هم به آنجا رسیده بودند، از ماشین پیاده و #غایب شد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👇👇👇
@yaran_mahdi_313
👆👆👆
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#رمضان
#شبهای_قدر
#شهدا
بسیاری از #شهدا، با زبان روزه #شهید شدند.
برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان می دادند و خودشان روزه می گرفتند.
اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک #شب_قدر بود.
#شب_قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم #احیا رفتم.
از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.
تعجب کردم.
شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای #احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند.
از محل برگزاری #احیا بیرون رفتم.
پشت مقر ما #صحرایی بود که #شیارها و تل زیادی داشت.
به سمت #صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک #شیارها رسیدم، دیدم در بین هر #شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و #قرآن را روی #سرش گرفته و زمزمه می کند.
چون صدای مراسم #احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در #تنهایی و #تاریکی حفره ها، با خدای خود #راز و #نیاز می کردند.
بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و #احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد.
بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل.
نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند، نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند.
آنجا دیگر #تپه نداشت، اما بچه ها خودشان #حفره_هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در #تنهایی عجیبی با خدا #راز و #نیاز می کردند.
#ماه_رمضان
#شب_قدر
@Yaran_Emam_Mahdi_313