eitaa logo
یک فنجان آرامش
340 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
234 ویدیو
0 فایل
یک فنجان آرامش
مشاهده در ایتا
دانلود
رَه صبر چون گُزینم منِ دل به باد داده  که به هیچ وجه جانم نکند قرار بی‌تو 🌱
هر کس از او به قدر خویش آرزویی همی‌کنند همت ما نمی‌کند زو به جز آرزوی او 🌱
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و‌ گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم 🌱
روزی به دلبری نظر کرد چشم من زآن یک نظر مرا دو جهان از نظر افتاد 🌱
همه عالم جمال طلعت اوست تا که را چشم این نظر باشد 🌱
سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم 🌱
اگر هزار غم است از جهانیان بر دل همین بس است که او غمگسار ما باشد به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد 🌱
دردیست در دلم که گَر از پیش آبِ چشم بردارم آستین برود تا به دامنم... 🌱
به ذکرش هر چه بینی، در خروش است دلی داند در این معنی، که گوش است 🌱
آن کس که دلی دارد آراسته‌ی معنی گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد 🌱
کوته نکنم ز دامنت دست ور خود بزنی به تیغ تیزم بعد از تو ملاذ و ملجأیی نیست هم در تو گریزم ار گریزم... 🌱
گیرم که زِ دشمن گِلِه آری بَر دوست! چون دوست جفا کند؛ چه تدبیر کنی؟
بگریست چشمِ دشمنِ من بر حدیثِ من فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست... 🌱
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید که حال تشنه نمی دانی ای گل سیراب 🪶
فرمود: «هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی إلا بر آن که دارد با دلبری، وصالی... بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی... دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد؟ کاو را نبوده باشد در عمر خویش، حالی...» 🌱 والا مقام
چنین زیبا فرمود حکیم بزرگ : 🌱 هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده‌دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم، به در برند به دوشم بیا به صلح من امروز، در کنار من امشب که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم‌خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست، ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن، چو پند می‌ننیوشم به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش... 🌱 جناب
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری تو به دست خویش فرمای أگرم کنی عذابی 🌱
در هیچ موقفم سَرِ گفت‌و‌شنید نیست إلّا در آن مُقام که ذکرِ شما رَوَد ... 🌱
دانی که خبر ز عشق دارد؟ آن کز همه عالمش خبر نیست پروانه ز عشق بر خطر بود اکنون که بسوختش خطر نیست 🌱
هزار قرعه به نامت زدیم و بازنگشتی ندانم آیت رحمت به طالع که برآید 🌱
بی‌رُخت چشم ندارم که جهانی بینم به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی 🌱
غم و شادی بَرِ عارف چه تفاوت دارد؟ ساقیا باده بِدِه شادی آن کاین غم ازوست سعدیا گر بِکَنَد سیل فنا خانهٔ عُمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست 🌱
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم 🌱
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم؟ من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد که در بهشت نیارد خدایْ غمگینم... ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم چو روی دوست نبینی، جهان ندیدن به شب فراق منه شمعْ پیش بالینم 🌱