هدایت شده از جادوی جذب /امام رضا ع
تب شبانه شروع شد ✅
لطفا نه پست نه بنر بفرستید
حق الناسه 🤌🏻
هدایت شده از تبلیغات عشق مذهبی
🌟 فرصت طلایی 🌟
_تبلیغات ویژه با ۵۰
در صد تخفیف😍
_تبلیغ در ۳ کانال ❤️🔥
_بجای ۸۰ هزارتومن
با ۴۰ت برای کانالت تبلیغ کن
ظرفیت محدود ۲نفر
♥️☁️ { @gomn_128 }
هدایت شده از 『سردِارانبـےادعــٰا』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرنده ای که مقصدش پرواز است
از ویرانی لانه اش نمیترسد .🕶♥️
#شهیدآوینی
هدایت شده از عشق مذهبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️/𝒶𝓈ℎ𝒾ℊℎ_𝓂𝒶𝓏ℎ𝒶𝒷ℯ𝓂
حاجی میگه :🤌🏻
دختر پسر مذهبی ها
بین الحرمین قرار میزارن 😂
♥️ «#مشاوره #حاجی»
بزنی روی پیوستن 👇🏻
@ashigh_mazhabem
^^🌟^^
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️
💚 #سلام_آقای_من 💚
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان 💗
🍃 ای صبحدم همیشه جاوید بیا
🌺 عطر خوش بوستان توحید بیا...
🍃 دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق
🌺 باران شکوفـه های امیـد بیا...
...فَفَرِّج عَنّا بِحَقِّهِم(اهل بیت علیهم السلام ) فَرَجاً عاجلاً قریباً ، کَلَمحِ البَصَر ؛ اَ هُوَ اَقرب🤲
💚💐 سلام، صبحتون مهدوی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ دیگر از ستمها و بدعتها نشانهای نمیماند
✅ امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه:
📜 «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ.. .»:
📃 «آنانکه اگر آنها را در روی زمین امکانات بدهیم، نماز را به پا میدارند و زکات را میپردازند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و عاقبت امور از آن خداوند است» (۱)،
▫️ فرمودند:
🔸 «این آیه در حقّ آل محمّد (صل الله علیه وآله) است، در حقّ امامان معصوم و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) و یاران اوست که خداوند آنها را مالک شرق و غرب جهان نموده، آئین اسلام را پیروز کرده، بدعتها و باطلها را به دست او و یارانش نابود میسازد، چنانکه سفیهان حق را لگدمال کرده باشند.
دیگر از ستمها و بدعتها نشانهای نمیماند». (۲)
⬅️ روزگار رهایی، ج۲، ص: ۶۲۵
(۱). حجّ: ۴۱.
(۲). بحار الانوار جلد ۵۱ صفحه ۴۷، الزام النّاصب صفحه ۲۵ و ۲۳۷ و ...
🏷 #امام_محمد_باقر_علیه_السلام
#امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
#ظهور
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
⭕️ استاد شوشتری:
💚 در جلسه اول دیدار با عارف بزرگ و شیفته آقا امام زمان آیت الله کوهستانی وقتی در خواست توصیه ای کردم ، فرمودند:
☀️ زیارت آل یاسین (این زیارت ، زیارت مخصوص آقا امام زمان می باشد و در مفاتیح الجنان موجود است )
🌸 پس از سالیانی که به خاطر کسالت به قم آمده بودند و در بیمارستان آیت ا...گلپایگانی بستری شدند،با جمعی از طلاب به ملاقات شان رفتیم ،و در خواست توصیه و سفارشی کردیم .
👌 باز حضرت آیت ا...کوهستانی فرمودند:
☀️ زیارت آل یاسین.
👤استاد#شوشتری
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
♨️امام زمان عجل الله فرجه الشریف شاهد و ناظر اعمال ما؛
🔸حضرات معصومین علیهم السلام شاهد و ناظر بر اعمال و رفتار مومنان هستند.
کسی که امام خویش را شاهد و ناظر بر اعمال خود می داند و به این مسأله اعتقاد دارد، همواره تلاش می کند که مبادا با اعمال خود موجبات ناراحتی امام خویش را فراهم اورد و طوری رفتار می کند که وقتی اعمال او بر امامش عرضه شد لبخند رضایت را بر لبان مبارک ایشان بنشاند.
🔸 در واقع اعمال مردم هر صبح و شام به حضور امام عصر عرضه می شود و ایشان از اعمال خوب و پسندیده مردم شاد و از اعمال ناشایست انها اندوهگین می شوند.
🔸وقتی بدانیم از ما عکس و فیلم تهیه می شود، حواسمان را جمع می کنیم که هر کاری انجام ندهیم.
باید بدانیم که همه اعمال و رفتار ما در برابر دید و نگاه امام زمان(عجلالله تعالی فرجه) است و او بر اعمال ما آگاهی دارد؛ همانطور که او فرموده:
ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفی نمی ماند.[۱]
📌اکنون که او بر همه احوال ما آگاه است و ما نیز آگاهی او را می دانیم، پس باید مراقب باشیم که در برابر دیدگان حضرت مهدی علیه السلام گناه انجام ندهیم و از کارهایی که آن حضرت را ناخشنود می سازد، دوری کنیم.
📚[۱] احتجاج، ج۲، ص۴۹۷: (فانا نحیط علما بانبایکم و لایعزب عنا شی من اخبارکم).
📚 کتاب تمثیلات مهدوی حجت الاسلام قرائتى
#امام_زمان(عجلالله تعالی فرجه)
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
⚫️ اِنّٰا لِللّٰه و انّٰا الَیهِ رٰاجِعون
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً
🔴 حاج صادق امیدزاده ، مسئول اطلاعات سپاه قدس به همراه جانشینش حاج غلام (محرم) در حملات رژیم صهیونیستی به دمشق سوریه به شهادت رسیدند/ صابرین نیوز.
آمار شهدا نهایی نیست و افزایش خواهد داشت💔
❤️من بااین جمله زندگی میکنم:))
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افتخار دهه هشتادیا:) 🥲💔
#شهیدهفائزهرحیمی
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ازدواجکردنهنرنیست؛
باآدمدرستازدواجکردنهنره!🚶🏻♂🖐🏿!-
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
هدایت شده از کانال مسابقه زیوآلات سلدا
مسابقه بزرگ زیوآلات سلدا 🎁🎈
سین بزن پول نقد جایزه بگیر🎉
⊹
› نفر اول :200 هزار تومان 🎁😌
•
› نفر دوم ᎓ 100هزار تومان 😉💝!
•
› نفر سوم ᎓ 70 هزار تومان 🦋🌸!
کلی اکسسوری و بدلیجات رزینی و ... خوشگل و جذاب دارن 🥺👌🏻🦋
همین عضو شو الان از کارای خوشگلشون دیدن کن👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/4068213064C7c361ba796
کد ۴۸
طلبرزقندارمزدربـارڪسی
هـرچـهدارمزآقـایخراسـاندارم
#آقایمهربون :)!
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
سلام خدمت همگی همراهان 🌺
میخوایم برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ختم ۱۴هزار تا صلوات تا ۴۰شب وهرشب تعدادی که ذکر میکنید اعلام کنید
زمان:از اذان مغرب تا اذان صبح
هر کدوم از عزیزان همراه تمایل به شرکت در این ختم صلوات را دارند میتوانند تعداد صلوات های خود را در آیدی زیر ذکر کنند
@Modfe313
تا الان نه هزار تا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸رمان تلنگری و شهدایی
🍃 #صبر
🌸قسمت ۸
_چشم باباجان هرچی توبگی.
خم شدم وصورتش روبوسیدم با لبخند گفت:
_عزیزم دارم رانندگی می کنم حواسم پرت میشه.
مثل خودش تکرارکردم
_چشم باباجان هرچی توبگی.
هردوخندمون گرفت حالاکه به مقصدنزدیک بودیم انرژیم دوبرابرشده بود...چادرموسرم کردم بابام متعجب نگام کرد
بلافاصله گفتم:
_هدیه محترم خانومه ازکربلااورده بودیادتون نمیاد؟.چادرای اینجاروهمه می پوشندمن دوست ندارم، بخاطرهمین باخودم اوردم. مجبورشدم اینطوری بگم که خداروشکر باور کرد و پیگیر نشد.
بادل سیرزیارت کردم....
وحرف های که تودلم تلنبارشده بودروبه زبون اوردم بیشترازقبل احساس سبکی می کردم....
بابام باتلفن حرف میزداصلامتوجه نشد باچادر تو ماشین نشستم بایکی ازهمکاراش بحث می کرد نزدیک مسجدکه شدیم تلفن روقطع کرد ازبس فکرش درگیرشرکت بود به ظاهرم ایرادی نگرفت...
نفس عمیقی کشیدم....
وواردحیاط شدم بچه هامشغول بازی بودند نگاهی به اطراف انداختم بلاخره دیدمش قلبم توسینه بی قراری میکرد لرزش دستام رو نمی تونستم مهارکنم...
لباس طلبگی تنش بودعمامه سیاه وعبای همرنگش وقبایش قهوه ای روشن بود... هیچ وقت فکرنمی کردم روزی برسه که عاشق یک طلبه بشم کسی که همین چند سال پیش باسارا درموردش حرف میزدیم و می خندیدیم اماحالا فکرمو به خودش مشغول کرده بود...
پسربچه ای کنارش رفت فکرکنم ازش سوالی پرسید چون به قسمتی ازحیاط اشاره کردکه همون موقع نگاهش به من افتاد حیرت وتحسین روتوچشماش دیدم.اماخیلی زودرنگ بی تفاوتی به خودش گرفت!
ای کاش می شدازعمق نگاهش به راز دلش پی برد....
اخرمجلس حال فاطمه خانم بدترشد....
خوب نمی تونست نفس بکشه.
یکی ازخانم هاگفت:
_به اقاسیدخبربدیدبنده خداقلبش مشکل داره این همه بی قراری براش خوب نیست.
بدون هیچ حرفی بلندشدم...
نگاهی به سمت اقایون انداختم یکم جلوتر رفتم تا از کسی بخوام صداش کنه.
_شمااینجاچی کارمی کنید!!.
به عقب برگشتم حالادردوقدمی من ایستاده بود.کلایادم رفت چی می خواستم بگم.چون جلوی راه روگرفته بودم اقایی که میخواست بیرون بیادباتشرگفت:
_بروکناردخترخجالت هم خوب چیزیه.
باشرمساری کناررفتم.
_دلخورنشیدچون شمارواینجادیدتعجب کرد من بخاطرلحن بدشون عذرخواهی میکنم!.
شیفته همین اخلاق ورفتارش بودم.بااینکه اشتباه ازمن بودولی سعی کردبه روم نیاره تازه معذرت خواهی هم کرد!خاصترین ادمی بودکه توعمرم می دیدم.
_درضمن چادرخیلی بهتون میاد!.
باورم نمیشدبلاخره یک باربه چشمش اومدم داشتم ذوق مرگ میشدم.نگاهش کردم این بارهم سرش روپایین انداخت!حضور من اون هم مقابل دوست و اشنا معذبش کرده بود....
بادیدن فاطمه خانم که باکمک چندنفربه سختی راه می رفت هول کردم.این فراموش کاری ازم بعیدبود...
مسیرنگاهم رودنبال کرد حسابی رنگش پرید و باعجله به سمتشون رفت.
کمکش کردیم توماشین نشست نمیدونستم چی کارکنم برم یانه که سید منو از بلاتکلیفی دراورد
_اگه زحمتی نیست ممنون میشم همراهمون بیاید.
منم ازخداخواسته قبول کردم.
تو اورژانس بستری شد متخصص قلب که توبخش اورژانس بود باچندتاپرستاربالاسرش حاضرشدند تودلم ازخداخواستم مشکلی پیش نیاد..
فضای بیمارستان حالم رو بد میکرد به محوطه حیاط رفتم و روی صندلی نشستم
تازه یاد بابام افتادم حتما تا الان نگران شده بود شمارش روگرفتم وماجراروگفتم ادرس بیمارستان روگرفت تا زود خودش رو برسونه....
کتابم رو از کیفم دراوردم صفحهای که بازکردم زیارت عاشورا بود نسبت به قبل خیلی بهتربودم وکمترغلط داشتم به سجده که رسیدم لحظه ای مکث کردم نمیدونستم قبله کدوم طرفه!یاتواین شرایط چطوری بایدبخونم
_ازجایی که نشستیدیکم به این سمت برگردید قبله ست.
تعجب کردم اصلامتوجه نشدم کی اومد ازکجا فهمید چه دعایی رو میخونم؟
به همون سمتی که ایستاده بود برگشتم دست راستش رو روی پیشانی اش گذاشت منم همین کار رو کردم وسرم رو پایین انداختم وباصدایی اروم ولی پرسوز سجده زیارت عاشورا رو خوند....
بعداون نمازی که باهم توحرم خوندیم این سجده زیارت هم به دلم نشست....
بابام که اومد نیم ساعت بیشتر تو بیمارستان نموندیم خداروشکر خطر رفع شده بود و خیال ماهم راحت شد...
موقع رفتن به سیدگفت که متخصص خوبی توتهران میشناسه حتماخبرمیده تاسرفرصت فاطمه خانم روبرای مداوا بیارن .
کلی تشکرکردرفتارش به سردی سابق نبود ولی هنوزهمون غروروحیاروداشت.
تاخواستم سواربشم....
🍃ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ ع_خ
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸رمان تلنگری و شهدایی
🍃 #صبر
🌸قسمت ۹
بابام گفت:
_توچراهنوزچادرسرته؟.
چون سیدهم کنارمون بودبیشتراسترس گرفتم به سختی تونستم بگم
_توماشین درمیارم.
_یعنی چی معلوم هست چت شده؟.
به سمتم اومد و چادر رو برداشت اون هم مقابل چشمایی که همین چندساعت پیش ازچادرم تعریف کرد این یعنی نابودی قلبم. روصندلی که نشستم اشکام جاری شدبه جای خالیش نگاه کردم دلم می خواست ازته دل زار بزنم ....
تو فضای مجازی بایه دخترمذهبی به اسم «بهار» اشناشدم چون غریبه بودراحت می تونستم دردودل کنم. ازعشقی که تودلم بودبراش گفتم و اینکه مقابل چشماش بابام چادرازسرم برداشت!...
نوشته هاش دل غمگینم رو اروم می کرد وبرام جدیدوجالب بود
_خداتوروخیلی دوست داره که ذره ذره با #خودش و #حجاب اشنات کرده، اما درمورد چادر باید بدونی چرا سر میکنی.اگه فقط بخاطر اونی که دوستش داری باشه فایده ای نداره چون ممکنه عشق و احساست یک طرفه باشه بعدش ازروی لجبازی میذاری کنار!. تواین زمینه به عشق بالاتر فکر کن که تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذاره اگه #برای_خداباشه حتی شکست عشقی هم نمیتونه تو رو ازحجاب دور کنه. بیشترتحقیق کن...تو دنیای واقعی بادوستای مذهبی رفت و امد کن... تاجواب سوالات روپیداکنی،...چون عشق وتحولت یکدفعه پیش اومد مراقب باش به همون سرعت ازبین نره..
پیام های مختلفی برام میفرستاد.
کلی کتاب بهم معرفی کرد.
یاادرس سایتی رو میفرستاد تا دانلودکنم.
دریچه جدیدی اززندگی به روم بازشده بود با چیزهایی اشنامیشدم که تاقبل ازاین هیچ شناختی نداشتم.
اولین قدمی که برداشتم رابطم روبادوستام محدود کردم مخصوصا مجازی که گروههای مختلط داشتم.
گیتاری که عاشقش بودم رو تو انباری گذاشتم به قول بهار همین دوست جدیدم باید از #منیت وعلاقه های #پوچ دل میکندم تا راه درست برام هموار بشه.
ولی هنوز خیلی ازسوالام بی جواب مونده بود. بهار پایگاه بسیج رو بهم پیشنهاد داد. تواینترنت سرچ کردم اطراف ماکه نبودولی یکم دورتر پایگاه داشت شمارش روتوگوشیم سیوکردم نمیخواستم بسیجی بشم احتیاج به کمک داشتم تادرست تصمیم بگیرم
یک هفته ای ازثبت نامم میگذشت... موقعی که رفتم فکر نمیکردم اینقدر برخورد خوبی داشته باشند. مانتوی بلندی که نداشتم ولی همون رو با شلوارپارچه ای مشکی پوشیدم ومقنعه سرکردم ارایشی هم نداشتم
هفته ای دوبارجلسه داشتند...
چیزی که نظرم روجلب کرد سخنران جوانشون بود.
همون دوبارکلی به اطلاعاتم اضافه شد بیچاره روباسوالام خسته میکردم امابامحبت ولبخندجوابم رومیداد.
نامزدی سارانزدیک بود..مامانم تواین مدت باخالم رفته بودترکیه!وکلی هم خریدکرده بود وقتی هم چهره بی ذوقم رودیدگفت:
_خوشت نیومد؟!بهترین مارکه خیلی هم گرون خریدم!.
فقط به لبخنداکتفاکردم...دیگه این چیزها منو سر ذوق نمی اورد مثل همه مهمونی هااین جشن هم مختلط بود برای اولین باردلم نمی خواست مثل گذشته ظاهربشم تانگاه خریدارانه دیگران روبه جون بخرم. حس می کردم این کارم خیانت به سید محسوب میشه..
بایدخودم دست به کارمی شدم حتماتواین شهرلباس پوشیده ودرعین حال #شیک و #رسمی پیدا میشد...
🍃ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ ع_خ
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸