🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸رمان تلنگری و شهدایی
🍃 #صبر
🌸قسمت ۸
_چشم باباجان هرچی توبگی.
خم شدم وصورتش روبوسیدم با لبخند گفت:
_عزیزم دارم رانندگی می کنم حواسم پرت میشه.
مثل خودش تکرارکردم
_چشم باباجان هرچی توبگی.
هردوخندمون گرفت حالاکه به مقصدنزدیک بودیم انرژیم دوبرابرشده بود...چادرموسرم کردم بابام متعجب نگام کرد
بلافاصله گفتم:
_هدیه محترم خانومه ازکربلااورده بودیادتون نمیاد؟.چادرای اینجاروهمه می پوشندمن دوست ندارم، بخاطرهمین باخودم اوردم. مجبورشدم اینطوری بگم که خداروشکر باور کرد و پیگیر نشد.
بادل سیرزیارت کردم....
وحرف های که تودلم تلنبارشده بودروبه زبون اوردم بیشترازقبل احساس سبکی می کردم....
بابام باتلفن حرف میزداصلامتوجه نشد باچادر تو ماشین نشستم بایکی ازهمکاراش بحث می کرد نزدیک مسجدکه شدیم تلفن روقطع کرد ازبس فکرش درگیرشرکت بود به ظاهرم ایرادی نگرفت...
نفس عمیقی کشیدم....
وواردحیاط شدم بچه هامشغول بازی بودند نگاهی به اطراف انداختم بلاخره دیدمش قلبم توسینه بی قراری میکرد لرزش دستام رو نمی تونستم مهارکنم...
لباس طلبگی تنش بودعمامه سیاه وعبای همرنگش وقبایش قهوه ای روشن بود... هیچ وقت فکرنمی کردم روزی برسه که عاشق یک طلبه بشم کسی که همین چند سال پیش باسارا درموردش حرف میزدیم و می خندیدیم اماحالا فکرمو به خودش مشغول کرده بود...
پسربچه ای کنارش رفت فکرکنم ازش سوالی پرسید چون به قسمتی ازحیاط اشاره کردکه همون موقع نگاهش به من افتاد حیرت وتحسین روتوچشماش دیدم.اماخیلی زودرنگ بی تفاوتی به خودش گرفت!
ای کاش می شدازعمق نگاهش به راز دلش پی برد....
اخرمجلس حال فاطمه خانم بدترشد....
خوب نمی تونست نفس بکشه.
یکی ازخانم هاگفت:
_به اقاسیدخبربدیدبنده خداقلبش مشکل داره این همه بی قراری براش خوب نیست.
بدون هیچ حرفی بلندشدم...
نگاهی به سمت اقایون انداختم یکم جلوتر رفتم تا از کسی بخوام صداش کنه.
_شمااینجاچی کارمی کنید!!.
به عقب برگشتم حالادردوقدمی من ایستاده بود.کلایادم رفت چی می خواستم بگم.چون جلوی راه روگرفته بودم اقایی که میخواست بیرون بیادباتشرگفت:
_بروکناردخترخجالت هم خوب چیزیه.
باشرمساری کناررفتم.
_دلخورنشیدچون شمارواینجادیدتعجب کرد من بخاطرلحن بدشون عذرخواهی میکنم!.
شیفته همین اخلاق ورفتارش بودم.بااینکه اشتباه ازمن بودولی سعی کردبه روم نیاره تازه معذرت خواهی هم کرد!خاصترین ادمی بودکه توعمرم می دیدم.
_درضمن چادرخیلی بهتون میاد!.
باورم نمیشدبلاخره یک باربه چشمش اومدم داشتم ذوق مرگ میشدم.نگاهش کردم این بارهم سرش روپایین انداخت!حضور من اون هم مقابل دوست و اشنا معذبش کرده بود....
بادیدن فاطمه خانم که باکمک چندنفربه سختی راه می رفت هول کردم.این فراموش کاری ازم بعیدبود...
مسیرنگاهم رودنبال کرد حسابی رنگش پرید و باعجله به سمتشون رفت.
کمکش کردیم توماشین نشست نمیدونستم چی کارکنم برم یانه که سید منو از بلاتکلیفی دراورد
_اگه زحمتی نیست ممنون میشم همراهمون بیاید.
منم ازخداخواسته قبول کردم.
تو اورژانس بستری شد متخصص قلب که توبخش اورژانس بود باچندتاپرستاربالاسرش حاضرشدند تودلم ازخداخواستم مشکلی پیش نیاد..
فضای بیمارستان حالم رو بد میکرد به محوطه حیاط رفتم و روی صندلی نشستم
تازه یاد بابام افتادم حتما تا الان نگران شده بود شمارش روگرفتم وماجراروگفتم ادرس بیمارستان روگرفت تا زود خودش رو برسونه....
کتابم رو از کیفم دراوردم صفحهای که بازکردم زیارت عاشورا بود نسبت به قبل خیلی بهتربودم وکمترغلط داشتم به سجده که رسیدم لحظه ای مکث کردم نمیدونستم قبله کدوم طرفه!یاتواین شرایط چطوری بایدبخونم
_ازجایی که نشستیدیکم به این سمت برگردید قبله ست.
تعجب کردم اصلامتوجه نشدم کی اومد ازکجا فهمید چه دعایی رو میخونم؟
به همون سمتی که ایستاده بود برگشتم دست راستش رو روی پیشانی اش گذاشت منم همین کار رو کردم وسرم رو پایین انداختم وباصدایی اروم ولی پرسوز سجده زیارت عاشورا رو خوند....
بعداون نمازی که باهم توحرم خوندیم این سجده زیارت هم به دلم نشست....
بابام که اومد نیم ساعت بیشتر تو بیمارستان نموندیم خداروشکر خطر رفع شده بود و خیال ماهم راحت شد...
موقع رفتن به سیدگفت که متخصص خوبی توتهران میشناسه حتماخبرمیده تاسرفرصت فاطمه خانم روبرای مداوا بیارن .
کلی تشکرکردرفتارش به سردی سابق نبود ولی هنوزهمون غروروحیاروداشت.
تاخواستم سواربشم....
🍃ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ ع_خ
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸رمان تلنگری و شهدایی
🍃 #صبر
🌸قسمت ۹
بابام گفت:
_توچراهنوزچادرسرته؟.
چون سیدهم کنارمون بودبیشتراسترس گرفتم به سختی تونستم بگم
_توماشین درمیارم.
_یعنی چی معلوم هست چت شده؟.
به سمتم اومد و چادر رو برداشت اون هم مقابل چشمایی که همین چندساعت پیش ازچادرم تعریف کرد این یعنی نابودی قلبم. روصندلی که نشستم اشکام جاری شدبه جای خالیش نگاه کردم دلم می خواست ازته دل زار بزنم ....
تو فضای مجازی بایه دخترمذهبی به اسم «بهار» اشناشدم چون غریبه بودراحت می تونستم دردودل کنم. ازعشقی که تودلم بودبراش گفتم و اینکه مقابل چشماش بابام چادرازسرم برداشت!...
نوشته هاش دل غمگینم رو اروم می کرد وبرام جدیدوجالب بود
_خداتوروخیلی دوست داره که ذره ذره با #خودش و #حجاب اشنات کرده، اما درمورد چادر باید بدونی چرا سر میکنی.اگه فقط بخاطر اونی که دوستش داری باشه فایده ای نداره چون ممکنه عشق و احساست یک طرفه باشه بعدش ازروی لجبازی میذاری کنار!. تواین زمینه به عشق بالاتر فکر کن که تحت هیچ شرایطی تنهات نمیذاره اگه #برای_خداباشه حتی شکست عشقی هم نمیتونه تو رو ازحجاب دور کنه. بیشترتحقیق کن...تو دنیای واقعی بادوستای مذهبی رفت و امد کن... تاجواب سوالات روپیداکنی،...چون عشق وتحولت یکدفعه پیش اومد مراقب باش به همون سرعت ازبین نره..
پیام های مختلفی برام میفرستاد.
کلی کتاب بهم معرفی کرد.
یاادرس سایتی رو میفرستاد تا دانلودکنم.
دریچه جدیدی اززندگی به روم بازشده بود با چیزهایی اشنامیشدم که تاقبل ازاین هیچ شناختی نداشتم.
اولین قدمی که برداشتم رابطم روبادوستام محدود کردم مخصوصا مجازی که گروههای مختلط داشتم.
گیتاری که عاشقش بودم رو تو انباری گذاشتم به قول بهار همین دوست جدیدم باید از #منیت وعلاقه های #پوچ دل میکندم تا راه درست برام هموار بشه.
ولی هنوز خیلی ازسوالام بی جواب مونده بود. بهار پایگاه بسیج رو بهم پیشنهاد داد. تواینترنت سرچ کردم اطراف ماکه نبودولی یکم دورتر پایگاه داشت شمارش روتوگوشیم سیوکردم نمیخواستم بسیجی بشم احتیاج به کمک داشتم تادرست تصمیم بگیرم
یک هفته ای ازثبت نامم میگذشت... موقعی که رفتم فکر نمیکردم اینقدر برخورد خوبی داشته باشند. مانتوی بلندی که نداشتم ولی همون رو با شلوارپارچه ای مشکی پوشیدم ومقنعه سرکردم ارایشی هم نداشتم
هفته ای دوبارجلسه داشتند...
چیزی که نظرم روجلب کرد سخنران جوانشون بود.
همون دوبارکلی به اطلاعاتم اضافه شد بیچاره روباسوالام خسته میکردم امابامحبت ولبخندجوابم رومیداد.
نامزدی سارانزدیک بود..مامانم تواین مدت باخالم رفته بودترکیه!وکلی هم خریدکرده بود وقتی هم چهره بی ذوقم رودیدگفت:
_خوشت نیومد؟!بهترین مارکه خیلی هم گرون خریدم!.
فقط به لبخنداکتفاکردم...دیگه این چیزها منو سر ذوق نمی اورد مثل همه مهمونی هااین جشن هم مختلط بود برای اولین باردلم نمی خواست مثل گذشته ظاهربشم تانگاه خریدارانه دیگران روبه جون بخرم. حس می کردم این کارم خیانت به سید محسوب میشه..
بایدخودم دست به کارمی شدم حتماتواین شهرلباس پوشیده ودرعین حال #شیک و #رسمی پیدا میشد...
🍃ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ ع_خ
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸
سلام خدمت همگی همراهان 🌺
میخوایم برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ختم ۱۴هزار تا صلوات تا ۴۰شب وهرشب تعدادی که ذکر میکنید اعلام کنید
زمان:از اذان مغرب تا اذان صبح
هر کدوم از عزیزان همراه تمایل به شرکت در این ختم صلوات را دارند میتوانند تعداد صلوات های خود را در آیدی زیر ذکر کنند
@Modfe313
تا الان نه هزار تا
🕊❤️ هر صبح،
به شوق عهد دوباره با شما
چشمم را باز میکنم
عهد میکنم با شما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم... 🕊🌻
#اللهم_عجـل_لولیـک_الفـرجــــ 🤲
#سلام_صبحت_بخیر_ای 💚
#همه_ی_زندگانیم ❤️
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای مهربانم
اگر روزی
مولایم ظهور کرد و من نبودم......
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🔯🗺👿 برنامه شیطانی یهود برای جهان (قسمت اول)
💡 اگرچه که طرح اهریمنی یهود برای جهان در سال ۱۸۹۷ م (۱۲۶۶ ش) در شهر «بال» سویس برملا شد، ولی سابقه آن به ۲۵ قرن پیش بازمیگشت و منشأ آن نیز این عقیده انحرافی و نژادپرستانه است که
«یهودیان آفریده شدهاند تا بعد از آنکه مصیبتهای اسارت بابلی به برکاتی مبدل شد، قوم برگزیده (یهود) به این سرنوشت دست یابد و حکومت جهانی را تحقق بخشد.»
👺 حکومتی جهانی یهود همان اوتوکراسی (=خودسالاری) از نسل داود است و دیگر اقوام و ملل، علیرغم اختلافات دینی، نژادی، زبانی، جغرافیایی و رنگ پوست، حیواناتی بیش نیستند که باید همواره در خدمت قوم برگزیده یهود بسان بردگانی بی اختیار قرار گیرند. (۱)
🕎 طرح حکومت جهانی یهود که توسط نمایندگان صهیونیزم جهانی امضا شد به «پروتکلهای یهود» مشهور شد. بخشی از آن پروتکلهای بیست و چهار گانه بدین شرح است:
💪🏼 به اعتقاد ما حق یعنی اعمال زور. واژه حق واژهای ذهنی است که به هیچ وجه جنبه عینیت به خود نمیگیرد. در نظام سیاسی ما حق این چنین تعبیر میشود: هر آنچه را که میخواهم به من بده؛ زیرا من از تو قویترم. نیازی نیست که ثابت کنم حق از آن کیست!
👹 تنها به یاری یک فرمانروای مستبد و سختگیر میتوانیم طرحهایی را که در پیش داریم به مرحله اجرا درآوریم ... بدون یک حکومت مطلقه مستبد، تمدن نمیتواند به حیات خود ادامه دهد.
💅🏼 به وسیله زنان صهیونیست، مردان غیر صهیونیست را در عشرتکدهها و محلهای عیّاشی به فساد اخلاقی میکشانیم و آنها را از جاده عفّت و پاکدامنی منحرف میسازیم.
(ادامه دارد)
⬅️ نهضت انتظار و انقلاب اسلامی سطح ۳، ص: ۲۶
(۱). ر. ک. پروتکلهای دانشوران صهیون، عجاج نویهض، ترجمه حمیدرضا شیخی، ص ۳۱- ۳۲.
🏷 #یهود
#صهیونیسم
#اسرائیل
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 قبل از ظهور بهترین فرصت برای رفاقت با امام زمان ارواحنا فداه
🌱استاد#شجاعی
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیه
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#عشقرادریاب
خیلی بده بندهای که قراره
بی نهایت باخدا
زندگی کنه
باهاش صمیمی نشه . .
شاید فرصتی نباشه ؛از خلوتِ باخدا نترس :))
استاد شجاعی🌱
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
__
#گمنامنوشت 🪴
نور آرامش بخشه . .
گرمُ تسکین دهنده قلب؛
شاید چون خُدا
خودشو تو قرآن به عنوان نور معرفی کرده:))
‹ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ›
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جسارتاً
اگه صلاح بود
از دل های دنیا زدهمان سوال کنیم
_بابا دنیا چی داره که خدا نداره ؟!
#تلنگر‼️
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
پدردختری:)...
#رهبرجآن
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
21.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشت صحنه برنامه حسینیه معلی😁
#شیطنتمداحها
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
سلام خدمت همگی همراهان 🌺
میخوایم برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ختم ۱۴هزار تا صلوات تا ۴۰شب وهرشب تعدادی که ذکر میکنید اعلام کنید
زمان:از اذان مغرب تا اذان صبح
هر کدوم از عزیزان همراه تمایل به شرکت در این ختم صلوات را دارند میتوانند تعداد صلوات های خود را در آیدی زیر ذکر کنند
@Modfe313
تا الان شش هزار و چهارده
گفتند جواد است سَرِ راه نشستیم
در جمعِ گدایان خبری بهتر از این نیست .
ـ تولدتون مبارك جنابِ جوادالائمه💚
آقای امام جواد بدون اضافات و اصراف کلمات
خدممتون عارضم که دارم دق میکنم .
هشت مون گرو نه مونه
آقای امام رضا جان جوادت
آروم کن دلی رو که قراری
جز تو نداره...💔
سلام خدمت همگی همراهان 🌺
میخوایم برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان ختم ۱۴هزار تا صلوات تا ۴۰شب وهرشب تعدادی که ذکر میکنید اعلام کنید
زمان:از اذان مغرب تا اذان صبح
هر کدوم از عزیزان همراه تمایل به شرکت در این ختم صلوات را دارند میتوانند تعداد صلوات های خود را در آیدی زیر ذکر کنند
@Modfe313
تا الان سیزده هزار و بیست وسه
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#سلام_امام_زمانم ✋💖
🌼 ای بلندترین واژه هستی
شما در اوج حضور ایستاده ای
و غیبت ما را می نگری
و بر غفلت ما می گریی
از خدا میخواهیم
پرده های جهل و غفلت از
دیدگان ما کنار رود
تا جمال دلربای شما را بنگریم💕🌼💕
اَݪٰلّهُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَج 🤲 🌺
️السلام علیک یا بقیه الله✋💚
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•