با جذبه ی حیدرانه ی چشمانت
مُلک و ملکوت میشود تسخیرت...
#جوانِ_حسین❤️🩹
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
شما که جوونی حال و روزِ منه جامونده رو خوب میفهمی🚶
ولی این شمایی که دست مارو میگیری..
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
پسرِ ارباب ؛ لطفی.. کََرمی..
میگفت؛
وقتی خیلی گرفتار بودی...
حالت خراب بود...
امام حسین رو به جوونی علی اکبرش قسم بده💔:(
ان شاءالله جوونیمون در رکاب مهدیِ فاطمه((:!
_داریم از این قشنگ تر؟
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_چهلوهفتم
نرگس:یعنیچیآقا؟بفرماییدبیرونتازنگنزدمبهآگاهی
_نرگس،نویده!
نرگس:میخوادهرکیکهباشهباشه!اینجابچههاباصدایبلندحساسن،جناب
باشماممیرینیازنگبزنمپلیسبیاد
نوید:رهابیابریم،خودتمیدونیکهقاطی
کنمچیمیشه،پسبازبونخوشبیابریم
نرگس:رهاباشماهیچجانمیاد
-باشهمیام
نرگس:رهااا؟
_تونمیشناسیش،ازدستشهرکاریبرمیاد،
نگرانمنباش،فقطاینسویچماشینمامانمه،
بیزحمتببرماشینوتحویل
بده،بگوبانویدم،خداحافظ
ازکانونداشتیمبیرونمیرفتیمکهآقارضا
بااقامرتضیاومدنسمتکانون
بدونهیچسلامیازکنارشونردشدیم،
اشکازچشمامسرازیرشدهبود
نوید:سوارشو
سوارماشینشدیموحرکتکردیم
باتمامسرعتحرکتکرد،کناردستشهم
چندتاشیشهمشروببود،شروعکرده
بودبهخوردن
کمکمتعادلشوازدستدادهبود
ترستماموجودموگرفتهبود
ازشهرخارجشدیم
-کجاداریممیریم؟
(بادستشمحکمزددهنم،دهنمپرخونشد)
نوید:خفهشوتو،کدومگوریبودیتاحالا،
نگفتمکهگیرتمیارم،نگفتمچالتمیکنم
(گریهامگرفتهبود،فقطازخداوشهدا
خواستمکمکمکنن ،خدایاهمینالانجونمو
بگیر،تابهدستاینکثافتبی
آبرونشدم )
نزدیکایغروببودکهرسیدیمهمونباغی
بودکهاونشباومدهبودیم،ازماشین
پیادهشد،دروازهروبازکرد،ماشینو
بردداخل،بعدرفتدروازهروبست
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_چهلوهشتم
اومدسمتمنبهزورمنوازماشینپایینبرد
دروبازکرد،
اینقدرخوردهبود،تعادلراهرفتنهمنداشت
چادرموازسرمکشیدانداختداخلاستخر
دستمومیکشیدوباخودشداخلویلابرد
منهیدادمیزدموکمکمیخواستمولی
دریغازیهنفر
خدایاصدامونمیشنویچرا!
خدایاتوراجانآبرویزینبت،درکربلاآبروموحفظکن
بلندشدمازجامنفسنفسمیزدم
نویدمیاومدجلوومنمیرفتمعقبتر
نوید:نگفتمصداتویهجوریمیبرمتاآخرعمرحرفینزنی،البتهدیگهامشبآخرعمرته،
همینجاداخلهمینباغچالت
میکنم
_توروخدابزاربرم،منکهگفتمبهدردتو
نمیخورم
نوید:چقدرمباحجاب.تودلبروترشدهبودی
ناگهانهولشدادم،صداییزمینخوردن
شنیدم،چشماموبازکردم،دیدمسرهنویدبه
میزیخوردهوازحالرفتهبود،از
سرشخونمیاومد
گریهامشدتگرفت
باسرعتازخونهزدمبیرونورفتمسمت
ماشین
ازداخلکیفمموبایلموبرداشتمشماره
نرگسوگرفتم
نرگس:الورها،الووو،
صدایگریهامبلندترشدهبود،اصلا
نمیتونستمحرفبزنم
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_چهلونهم
نرگس:رهاتوروخدایهچیزیبگو،خوبی؟
-نرگس،فککنممرد
نرگس:کیمرد،چهاتفاقیافتاده؟
_تروخدابیااینجانرگس
نرگس:آدرسوبفرستبیایم
آدرسوواسهنرگسفرستادموخودمداخل
خونهنرفتم،بیروننشستهبودموگریه
میکردم
دوساعتیگذشت
رفتمسمتجاده
منتظرشدمکهیهماشیندیدم،کنارمایستاد،
نرگسوآقارضاپیادهشدن
نرگسوبغلکردموگریهمیکردم
نرگس:آرومباشعزیزم،چیشده
_نمیدونم،فککنممرده
همهرفتیمداخلساختمون
آقارضا:نبضشکندمیزنه،بایدببریمش
بیمارستان
آقارضا،نویدوکشانکشانتادمماشینبرد
آقارضا:نرگس،تورانندگیکن،رهاخانم
شماهمجلوبشینین
آقارضاونویدعقبماشیننشستن
تابرسیمبیمارستانصدبارمردموزندهشدم
واردبیمارستانشدیم
نویدوبردناتاقعمل
بعدچندساعت
دکتراگفتنبهخاطرنوشیدنزیادمشروب،
وضربهایکهبهکمغزشخورده،نویدرفته
توکما،معلومنیستکیبههوش
بیاد
نمیدونستمباشنیدناینحرفشادباشم
یاناراحت
نرگساومدسمتم:رهاجان،خداروشکرکه
واسهتواتفاقینیافتاده،اونپسرههمحقش
اینبود،میمردنهاینکهالانتو
کماباشه
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_پنجاه
نایحرفزدننداشتم
شمارهخونهنویدایناروبهپرستارا دادموبههمراهنرگسوآقارضارفتیمسمت
خونه
جونهپیادهشدنونداشتم،پاهامسست شدهبود
باکمکنرگسازماشینپیادهشدم
نرگسزنگدروزد
دربازشد
مامانوبابااومدنبیرون
بادیدنمماماندویدسمتم
رفتمتوبغلشوگریهمیکردم،
اینقدرحالمبدبودازنرگسوآقارضااصل
اتشکروخداحافظینکردم
آقارضاونرگسهمهمهماجراروواسهباباو
مامانتعریفکردن
رفتمتویاتاقمومامانیهمسکنخوابآور
دادوخوابیدم
چشماموبهزوربازکردم
نگاهیبهساعترویمیزمکردم
نزدیکایظهربود
صدایدراتاقاومد
دربازشد،نرگسبود
نرگس:سلاااامبرخانمتنبل
_سلام
نرگس:همینالانبگمبهت،منکارمندیه
خطدرمیوننمیخوامااا
رهاجاناومدمامروزبهتبگم،بچههادلشون
براتخیلیتنگشده،میگنکیمیریبراشونپیانوبزنی
(اشکازچشمامجاریشد)
نرگس:قربوناونچشمایعسلیخوشگلت
برم،خداروشکرکن
واینقدرغصهنخور
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱