eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گفت فاطمیه عزای خصوصیه هرکسی توفیق اومدن تو مراسم حضرت زهرا رو نداره . + محرم همه هستن اما فاطمیه نه..!
‌میگفت: اگه‌دیدۍنمازت بهت لذت نمیده قبل ازتکبیروشروع نمازبگو ‹صلۍالله‌علیک‌یا‌اباعبدالله› این نمازمَحشرمیشه :)
زخم های کهنه کوچه دوباره باز شد فصل تنهایی مولایم علی آغاز شد..💔
ایام ِفاطمیھ عجیب تزڪیھ ؎نفس میچسپھ دریغ نڪنید از خودتون ڪہ حیفھ🤎🥲
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
باز دارد می‌رود چاهی بنا سازد علی . .
هیس...! گوش کن؛ میشنوی؟ صدای علی(ع) است دارد با چاه می‌گوید دردهای دلش را ماجرای آن امت را ماجرای سقیفه را ماجرای آن ۴٠نفر را ماجرای کوچه را ماجرای زهرا را :)) علی تنهاست.. علی تنهاست.. علی آری! علی تنهاست :)💔
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
-
مردک پست که عمری نمکِ حیدر خورد ! نعره زد بر سر مادر ، به غرورم برخورد . .
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
-
ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف . . دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد💔:)
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
-
آه زینب توندیدی ! به خدا من دیدم . . مادرم خورد به دیوار ولی باسرخورد:)))
این روزا خیلی برامون دعا کنید لطفاً :).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 هفته بعد .زینب با بغض حرف هایش را میزد زینب :بخدا که من نمیگذرم از خون مادرم پنج تا بچه بی مادر شدن تا بی حجاب ها حجاب رو رعایت کنند انقدر ادم باید شعور عقلانیه پاینی داشته باشه که حتی نفهمه چه دردی تو دل ما بچه های شهداست بخدا حقه بر من که از بی حجاب ها شکایت کنم من ســاداتم...پیش مادرم حضرت زهرا شکایت میکنم از شما بی حجاب ها زینب با گریه سخن هایش را گفت و از سکو پایین رفت در این،میان دختری که زبانش بند امده بود بخاطر رفتن خواهرش کنج سالن نه با گریه نه با ناله بدون هیچ حرکتی خشک نشسته بود و به تصویر خواهرش که در ان لبخند میزد که روی صفحه دیجیتال خیره شده بود و چه کسی از قلب او خبر داشت او که داشت از درون اتش میگرفت و هر لحظه ￾م خواهر قلبش را میشکست او بعد از خدا تمام موفقیت هایش را به خواهر بزرگترش مدیون بود او که دیگر خواهری نداشت و خواهری نبود تا سنگ صبور درد هایش باشد و خواهری نبود که باری از دوشش بردارد و هر لحظه رهنمای او باشد خواهری نبود که زنگ بزند و از اوضاع درس هایش سهماهبعد محمد:روی مزایک گلزار قدم میزاشتم رسیدم به سنگ قبر زهرا کنارش نشستم سلام عزیزم.؟حالت خوبه بانو؟چخبر؟ میدونی چقدر دلم برات تنگ،شده زهرا بانو- اهی از ته دل کشیدم و ادامه دادم :ای کاش الان کنارم بودی ای کاش میتونستی جواب سلاممو بدی میدونی چقدر دلتنگ حرف زدنتم من حتی دلتنگ غر زدنتم
🥀 دوباره به اسم زهرا روی سنگ قبر خیره شدم اب- ریختم روی سنگ و تمیزش کردم گلای محمدیرو روی سنگ پر پر کردم و گفتم زهرا میگم یادته- روز عقدو وقتی تو اون اتاق با لباس سفید دیدمت نمیدونی چقدر زیبا شده بودی هععی خدا شکرت و بعد تک تک خاطرات از ذهنم گذشت روزی که توی هیئت دیدمش وقتی پرچمارو باهم بردیم بالا روزی که باهم رفتیم شربت بگیریم روز خواستگاری وقتی معیاراشو گفت و من غرق شادی از وجود همچین دختری شدم روزی که رفتم دنبالش برسونمش مدرسه وقتی تازه متوجه شد ما کارخونه داریم وقتی تویه ماشین واسش ترشک خریدم تو روز عروسی وقتی رفتیم قم شبی که بهم گفت میخواد واسه معصومین دعوتانامه بفرسته ♥و چقدر عاشق بود زهرای من وقتی بهم میگفت حاجی و من غرق لذت میشدم وقتی سر بد غذا بودن فاطمه همش جی￾ش رو هوا بود ای کاش بود و همش جیغ میزد ولی فدای بانوی دمشق من همه ایل و تبارم فدای خانم زینب و مادرش بارون نم نم میومد و همه جا عطر بهار بود وقتی به خودم امدم که صورتم از اشک تر شده بود :بشا بغض ناشی از گریه هام گفتم زهرا تو کی انقدر رفتی تو قلبم که نمیفهمم کی گریه میکنم کی میخندم وقتی که بیاد تو ام- اشکامو با استینم پاک کردم دو بار رو سنگ زدم و فاتحه ای خوندم زهرا ؟میدونی ما نمیتونستیم با درد تو کنار بیاییم و فقط لطف خدا شامل حالمون شد که با خوندن وصییتات- تونستیم به حالت عادی برگردیم ببینم تو تو وصیتت واسم،نوشتی میتونم ازدواج کنم؟چقدر خلی دختر که فکر میکنی میتونم بجز تو با زن دیگه ای زندگی کنم وقتی چهرشو تو این حرفم تصور کردم خنده کوچیکی کردم ولی لحظه ای نگذشت که دوباره دلم گرفت اون دونفر که زهرارو زدن حبس ابد گرفتن اونم فقط بخاطر زهرا چون توبیمارستان گفت اون که منومیکشه جاهلیت کرده دروارقع جاهل بوده نزار اعدام بشه شاید اونم برگشت به سمت خدا این بخشش دل هر ادمیو میبرد چه دیرامدی تو زندگیم و چه زود تنهام گذاشتی نمیدونم چطور درد تو قلبمو وصف کنم فقط ازت میخوام از خدا بخوای تو زمان معین و مناسب منم شهید بشم و ...بیام کنارت زهراےشهیِد من پایان🥀
عزیزان رمان زهرای شهید هم به پایان رسید اگر در پارت گذاری کم یا زیادی بود حلال بفرمایید رمان بر اساس ذهنیات و اخلاقیات نوشته شده خیلی خوشحالم که پایان رمان مصادف شد با ایام عزای مادر🥀 التماس دعای شهادت از شما ❤️‍🩹
خوشحال میشم نظراتتون رو هم بهمون بگین https://harfeto.timefriend.net/16979160923180
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
خوشحال میشم نظراتتون رو هم بهمون بگین https://harfeto.timefriend.net/16979160923180
۱-سلام‌علیکم✨🌸 خیر بر اساس ذهنیات و اخلاقیات نوشته شده ۲-سلام علیکم 🪴 ممنونم✨🌸 ۳-سلام علیکم چشم☺️
سه تا الهی به رقیه برای یه نفر 🥀
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
خوشحال میشم نظراتتون رو هم بهمون بگین https://harfeto.timefriend.net/16979160923180
سلام علیکم بله بارگزاری خواهد شد این هفته یا امشب تایم بارگزاری اعلام میشه