#داستان
📚نمرود و پشه
نمرود همچنان با مرکب #سلطنت و #غرور، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد. خداوند برای آخرین بار #حجت را بر او تمام کرد تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش به زندگی ننگین او پایان بخشد.
خداوند فرشته ای را به صورت انسان برای #نصیحت، نزد نمرود فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت:
اینک بعد از آن همه خیره سریها و آوازها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای #ابراهیم علیه السلام که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از #ظلم و #ستم و #شرک و #استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاهی فراوان است و کافی است که با ناتوانترین شان تو و ارتش عظیمت را از پای در آورد.
نمرود خیره سر این نصایح را به باد #مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای #نیروی_نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم علیه السلام دارای #سپاه هست، بگو فراهم کند ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.
فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعره های گوشخراش به صحنه آمدند و بعد نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است.
ابراهیم علیه السلام جواب داد: شتاب مکن هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند.
در حالی که نمرود و نمرودیان، سر #مست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از آسمان، انبوه بی کرانی از پشه ها ظاهر شده به سپاهیان نمرود حمله ور شدند. (آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه با یک انسان و آنقدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود درهم شکسته شد و به طور مفتضحانه ای به خاک هلاکت افتادند.
شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها، به سوی #قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست و #وحشت زده به اطراف نگاه کرد؛ پشه ای ندید، احساس آرامش کرده با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست...
در همین لحظه، باز همان فرشته ناصح، به صورت انسانی نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشگر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و #توبه کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی! نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح اعتنایی نکرد؛ تا این که روزی، یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد و سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد و طومار زندگی ننگینش بسته شد.
📚 منبع : حیوه القلوب، ج 1 ص 175
#تکبر
#داستانهای_آموزنده
🛑 #ظلم و جنایات و مطاعن #اولی و #دومی و #سومی
🖇 #دوشنبه_های_برائتی
🖇 #مطاعن
🔰و با یک نظر به حال #خلفاء و مراجعه به کتب حدیث و تاریخ #سُنیان معلوم می شود تکلیف آن ها نیز اکنون ما با شیخین ( #ابوبکر و #عمر ) کار نداریم
1⃣مخالفت های آن ها با #قرآن
2⃣و بازیچه قرار دادن #احکام_خدا و حلال و حرام کردن از پیش خود
3⃣و #ستم هایی که به #فاطمه دختر پیغمبر و #اولاد او کردند
4⃣و #جهل آن ها به دستورات خدا و احکام دین حتی آن که:
👈 #ابوبکر دست چپ دزد را برید و یک نفر را با آتش سوزاند با آن که حرام بود و حکم کلاله و میراث جده را ندانست
5⃣ و اجراء حد خدایی را درباره ی خالد نکرد با آن که مالک را کشت و درهمان شب زن او را گرفت
👈و #عمر کارهایش بیش از آن است که گفته شود
6⃣مثل امر کردن به #سنگسار کردن زن حامله و زن دیوانه و امیرالمؤمنین او را نهی کرد
7⃣ اشتباه گفتن در حکم #مهریه که زنی از پشت پرده خطای او را گفت و عمر گفت همه ی مردم حتی زن های پشت پرده #احکام خدا را از من بهتر می دانند
8⃣و بر خلاف حکم خدا و پیغمبر #متعه حج و زن ها را حرام کرد
9⃣و در خانه ی پیغمبر را #آتش زد.
👈لکن #عثمان و #معاویه و #یزید را که همه ی عالم می شناسند.این ها می گویند خدا اطاعت معاویه و یزید را واجب کرده پس
🔟 #قتل و #غارت های معاویه
1⃣1⃣و کشتن یزید #حسین را
2⃣1⃣و غارت کردن و قتل عام کردن #مدینه را حکم خدایی باید دانست
3⃣1⃣و کسانی که برای کشتن حسین حاضر نشدند مخالف خدا باید تشخیص داد.
📚کشف اسرار ص ۱۱۰،۱۱۱