علامه مجلسی رحمه الله علیه فرمودند :
شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها. اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، ص ٨٠
#شب_جمعه
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
#شب_جمعه
🌷 حضرت امام به حق ناطق جعفر بن محمد صادق (عليه السلام) :
💐 هركس در هر شب جمعه ، سوره #واقعه را بخواند ؛
1️⃣ خداوند ، او را دوست مى دارد و محبوب همه مردمانش مى گرداند،
2️⃣ و هرگز در دنيا گرفتار درويشى، فقر، درماندگى
3️⃣ و هيچ آفتى از آفات دنيا نخواهد شد
4️⃣ و از همراهان امير مؤمنان (علیه السلام) خواهد بود.
🔆 اين سوره ، ويژه اميرمؤمنان #علی (علیه السلام) است و كسى در آن ، شريكش نيست.
📚 ثواب الأعمال : 144 / 1 .
☀️
4.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭زبانحال امام زمان ارواحنافداه در شبهای جمعه ....
🎙باسم کربلایی
#شب_جمعه
🙏اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و العافیه....
...کوزه آب
🔸حجة الاسلام حاج میرزا علی آقا محدث زاده' فرزند مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) نقل فرمود:
موقعی که نجف بودم، با برادرم قرار گذاشتیم که به نوبت، هر شب جمعه یک کوزه آب در صحن مطهر حضرت امیر (سلام الله علیه) جهت پدرمان خیرات کنیم.
.
🔸شبی مرحوم پدرم را در خواب دیدم که زبانش نزدیک بود از شدت عطش بیرون بیاید،
به پدرم عرض کردم: چه شده؟
.
🔸فرمود: تشنه ام.
گفتم: آب اینجا هست بردارید و میل کنید.
فرمود: از آب موجود در صحن مطهر می خواهم بنوشم.
.
🔸از خواب بیدار شده و از برادرم پرسیدم:
دیشب شما به نوبت خود، آیا عمل کردید یا خیر؟
برادرم گفت: نه!
با رفقا گرم صحبت شدم
و فراموشم شد در صحن آب را به زائران حضرت برسانم.
#شب_جمعه
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨
هدایت شده از تنها مولود کعبه🏴
🔎 چه تعداد صلوات، مصداقی از صلوات زیاد محسوب می شود؟
☀عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام
قَالَ:
☀قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله:
أَكْثِرُوا مِنَ الصَّلَاةِ عَلَيَّ فِي اللَّيْلَةِ الْغَرَّاءِ وَ الْيَوْمِ الْأَزْهَرِ،
لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمِ الْجُمُعَةِ.
فَسُئِلَ: إِلَى كَمِ الْكَثِيرُ؟
☀قَالَ: إِلَى مِائَةٍ،
وَ مَا زَادَتْ فَهُوَ أَفْضَلُ.
📗 الكافي ، ج 3 ، ص 428 .
☀حضرت امام صادق علیه السلام از ☀حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کنند که
فرمودند:
در شب سپید و روز درخشان؛
یعنی در شب و روز جمعه،
بر من زیاد صلوات فرستید.
عرض شد:
تا چه تعدادی، زیاد محسوب می شود؟
☀فرمودند:
تا 100 مرتبه، و البته بیشتر از آن، بهتر است.
#شب_جمعه
#روز_جمعه
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨
🌸 عنایت سید الشهداء علیه السلام به طلبه فقیر...
💠 روايت كرده فاضل نبيل و ثقه جليل آخوند" ملّا على محمّد طالقانى" از شخصى از طلّاب سكنه صحن حائرى حسينى كه:
- چندى امر معاش بر من صعب گرديده بود، به حدّى كه متمكّن از آنكه قدرى گوشت به دست آورده يک شب پخته صرف نماييم نبودم، و بوى گوشت را كه از حجره همسايه مى شنيدم مى لرزيدم!
🔸با خود خيال كردم اين كبوترها را كه در حرم و صحن و توابع آن مى باشد، كبوتر صحرايى هستند و مالكى ندارند و حيوان صحرايى را صيد كردن جايز است. پس ريسمانى بر در حجره بستم و كبوترى به عادت سابق خود داخل حجره گرديد و من ريسمان را كشيده در را پوشيدم و كبوتر را گرفته، سر آن را بريده و پرهاى آن را كنده در زير ظرفى كه داشتم گذاشتم كه بعد از آن، پخته بخورم و ظهر آنروز را خواب قيلوله كردم.
🔹در خواب مولاى خود جناب سيّد الشهداء عليه السّلام را ديدم كه خشم آلود و غضبناک بر من نگريست و فرمود: كبوتر را چرا گرفتى و كشتى؟! من از انفعال سر به زير انداختم و جواب نگفتم.
👈🏻 فرمود: تو را مى گويم، چرا كبوتر را گرفتى و كشتى؟! باز سكوت كردم. فرمود: دلت گوشت مى خواست كه اين كار كردى! ديگر اين كار مكن. من روزى يك وقيه گوشت به تو مى دهم.
- اين بفرمود و من از خواب بيدار شدم، به طورى كه از غايت خجالت و انفعال، لرزان و هراسان و از عمل خود نادم و پشيمان بودم.
🔸پس برخاسته وضو كردم و به حرم حسينى رفته فريضه ظهرين را بعد از زيارت ادا كردم و از عمل خود #توبه نمودم. بعد از آن به اراده روضه عبّاسيه از حرم خارج شده از بازار مى رفتم عبورم بر دكّان قصّابى افتاد و گذشتم...
🔹ناگاه قصّاب مرا آواز داد، اعتنايى نكردم. ديگر بار آواز داد. گفتم: چه مى گويى؟! گفت: بيا گوشت بگير. گفتم: نمى خواهم.
- گفت: چرا؟ گفتم: پول ندارم. گفت: از تو پول نمى خواهم. بيا روزى يك وقيه گوشت ببر و مال امروز را هم حالا بگير.
🔸پس گوشت در ترازو گذاشته يك وقيه كشيد و تسليم نمود و تأكيد كرد در رفتن همه روزه. پس من آن گوشت را اخذ كرده با خود به منزل برده پختم و چون بر يك نفر زياد بود، همسايه حجره را دعوت كردم و با يكديگر خورديم و به او گفتم:
- شخصى روزى يک وقيه گوشت قرار داده كه به من بدهد و آن زائد بر قدر كفايت من است. گفت: ما كه همسايه هستيم، تو گوشت را بياور و من نان و ساير مخارج پختن آن را متحمّل مى شوم و با يكديگر مى خوريم. گفتم: چنان باشد.
🔹پس مدّتى بر اين واقعه گذشت كه آن شخص قصّاب گوشت را مى داد و با همسايه به طريق مذكور مى خورديم و اين واقعه و مقرّرى يك وقيه گوشت، گوشزد بسيارى از دوستان و آشنايان گرديد!
🔸تا آنكه در وقتى هواى مسافرت به ولايت عجم بر سرم افتاد و با خود خيال كردم كه يك سال مقرّرى گوشت را سلف (معامله سلفی، پیش فروش) مى فروشم و پولش را خرج راه مى كنم و مى روم.
🔹پس در اين مقام درآمده شخصى را از طلّاب مشترى يافتم و سيصد و شصت وقيه گوشت كه نود حقّه كربلا مى شود - و هر حقّه پنج چارک من تبريزى مى شود كه مجموع آن يكصد و دوازده من تبريزى و نصف من مى شود - فروختم به او به قيمت معيّن معلوم.
🔸پس آن شخص را نزد آن قصّاب بردم و به او گفتم: آن يك وقيه گوشت مقرّرى را تا مدّت يک سال به اين مرد بده. چون قصّاب اين سخن شنيد، بخنديد.
⭕️ گفت: آن كسى كه امر به دادن اين مقدار گوشت به تو كرده، قطع نمود و منع از دادن فرمود. چون اين كلام شنيدم، آه سرد از دل پردرد كشيده، برگشتم.
🔹چون شب درآمد، مهموم و متفكر خوابيدم. مولاى خود جناب سيد الشهداء عليه السّلام را در خواب ديدم. به من نگريست و فرمود: خيال عجم رفتن كرده اى؟! جواب نگفتم و سر خود را به زير انداختم. پس فرمود:
👈🏻 خوب خود دانى اگر مى مانى اينجا نان و ماستى پيدا مى شود. اين بفرمود و برفت. از خواب بيدار شدم و از عمل خود نادم گرديدم كه چرا دست خود را از خوان عطاى آن بزرگوار بريدم!
#شب_جمعه
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
خادمه منزل درب حجرهام آمد، مرا صدا زد... از اتاق بيرون آمدم. گفتم: چه خبر است؟
گفت: بيا تماشا كن كه آقای رهبری نماز می خواند!
تعجب كردم... از آينه درب اتاق، نگاه كردم ديدم ايشان روی سجاده ايستاده و مشغول نماز است.
از خانمش جريان را پرسيدم ؟
گفت: هنگام سحر مرا صدا زد بلند شدم.
گفت : آب وضو بياور .
گفتم : ناراحت هستی ، نمی توانی.
گفت : در خواب آقا امام حسين (ع) به من فرمود : خدا تو را شفاء داد، برخيز نماز بخوان و من هم اکنون میتوانم برخیزم.
پس آب وضو آوردم با كمال آسانی برخاست، وضو گرفت و گفت : سجاده بياور .
گفتم : نشسته نماز بخوان .
گفت : چون امام فرموده پس می توانم، فنرهای آهنی سينه و پشت مرا باز كن.
بلاخره با اصرارش همه را باز كردم و حالا ايستاده مشغول نماز خواندن است، چنانچه میبينی.
سپس وارد حجره شدم و او را در بغل گرفتم و هر دو گريه شوق كرديم و حمد خدا را بجا می آورديم....
سپس تلگراف بشارت به تهران مخابره كرديم. چند تن از بستگان ايشان آمدند و همگی با كمال عافيت به شام مشرف شدند سپس به تهران برگشتند و تا اين مدت تاريخ در كمال عافيت در تهران هستند و چند مرتبه زيارت كربلا و يك حج مشرف شده اند .
📜داستانهاي شگفت ص ۴۶۴ - كرامات الحسينيه ج ۱، ص ۱۳۴.
#شب_جمعه
#شب_جمعه_هوایت_نکنم_میمیرم
#داستان_جالب
🔴 خدای تعالی در هر #شب_جمعه از بالای عرش ندا می دهد ....
انَّ اللّه َ تَعالى لَيُنادى كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ مِنْ اَوَّلِ اللَّيلِ اِلى آخِرِهِ :
اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ يَدْعونى لاِخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ قَبْلَ طُلوعِ الْفَجْرِ لاُِجيبَهُ ؟
اَلا عَبْدٌ مُؤمِن ٌيَتوبُ اِلَىَّ مِنْ ذُنوبِهِ قَبْلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَتوبَ عَلَيْهِ ؟
اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ قَد قَـتَّرتُ عَلَيهِ رِزقَهُ فَيَساَ لَنِى الزِّيادَةَ فى رِزقِهِ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَزيدَهُ وَ اُوَسِّعَ عَلَيهِ ؟
اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ سَقيمٌ يَساَلُنى اَن اَشفيَهُ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فاُعافيَهُ ؟
اَلا عَبدٌ مُؤمِنٌ مَحبوسٌ مَغمومٌ يَساَ لُنىاَن اُطلِقَهُ مِن حَبسِهِ وَ اُخَلِّىَ سَربَهُ ؟
اَلا عَبْدٌ مُؤمِنٌ مَظلومٌ يَساَ لُنى اَن آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ فَاَ نْتَصِرَ لَهُ وَ آخُذَ لَهُ بِظُلامَتِهِ ؟
قالَ عليه السلام :
فَلا يَزالُ يُنادى بِهذا حَتّى يَطلُعَ الفَجرُ؛
امام محمد باقر سلام الله علیه :
🔆خداوند متعال،
هر شبِ جمعه،
از آغاز شب تا پايان آن، از فراز عرش خويش ندا مىدهد:
آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم، مرا براى آخرت و دنيايش بخواند
و من، پاسخش دهم؟
آيا بنده مؤمنى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از گناهانش به درگاه من، توبه كند
و من هم به سوى او بازگردم [و توبه اش را بپذيرم].
آيا بنده مؤمنى نيست كه من روزىاش را بر او تنگ كرده باشم و او تا پيش از سپيده دَم، افزايش در روزى اش را از من بخواهد
و من بر روزى او بيفزايم
و به آن گشايش دهم؟
آیا بنده مومن بیماری نیست تا او را شفا دهم ؟
آيا بنده مؤمنِ زندانى و غم زدهاى نيست كه از من بخواهد از زندان آزاد و رهايش كنم؟
آيا بنده مؤمنِ ستم ديدهاى نيست كه تا پيش از سپيده دَم از من بخواهد كه دادش را بستانم
و من انتقام او را بگيرم و داد وى بستانم؟
و تا سپيده دَم، به اين ندا ادامه مىدهد.
--------------------------
📚 «تهذيب الأحكام ، جلد 3، صفحه 5 »
☀️