eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
188 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده می خواستم باهاش تموم کنم،بهش گفتم باید حرف بزنیم،اومد دنبالم و رفتیم رستوران.من همه چیز روبراش گفتم،گفتم که نمی تونم باهاش باشم و دالیلم رو براش شرح دادم.بعد هم سریع اومدم بیرون چون دیگه نمی تونستم تحملش کنم.کنار خیابون راه می رفتم که ارسام بازوم رو کشید و پرتم کرد تو ماشین و به زور بردم خونش. نمیدونم چرا نمی تونستم جلوش جمالتم رو کامل و درست بگم،سرم رو انداخته بودم پایین و صدام می لرزید ولی اون خیلی ریلکس منتطر بقیه ی حرفم بود: _دیگه فکر کنم بتونید بقیه اش رو حدس بزنید پسره دستمالی به طرفم گرفت و گفت: 1 _اشک هاتون رو پاک کنید خانوم با تعجب دستمال رو ازش گرفتن،اصال نفهمیدم کی گریه کردم... اینم دومین مذکری که جلوش اشک ریختم ولی چقدر جنساشون باهم فرق داشت،ارسام فقط به فکر خواسته اش بود و من براش مثل یه اشغال بودم ولی این با اینکه من رو تو اون وضع دیده بهم دستمال میده و بهم میگه خانوم... با اینکه من رو تو اون وضع دیده ولی بهم به چشم یک هرزه نگاه نمی کنه... _خانم کیانی شاهدی دارید که بدونه شما پیش ارسام احتشام بودید یا از قصدتون برای این دیدار اطالع داشته باشه؟ _نه....ولی چرا...چرا...ترنم،ترنم می دونست قراره بیام پیش ارسام و همه چی رو باهاش تموم کنم... _ترنم کیه؟ _دوستم _خوبه حاال لطفا همه ی گفته های خودتون رو به عالوه ی مشخصات دوستتون و شماره و ادرسش رو اینجا بنویسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده داشت از اتاق خارج می شد که گفتم: _ببخشید اقا ارسام واقعا قاچاق چیه؟ _همون طور که بهتون گفتم من کاره ای نیستم که اطالعات دقیق داشته باشم ولی تا جایی که میدونم بله،قاچاقچی اسلحه و مواد مخدر _مجازاتش چیه؟ _هنوز مشخص نیست،مجازاتش بستگی به مدارک پیدا شده و اعترافات شواهد داره... _ممنون _سرش رو به نشانه خواهش می کنم تکون داد و رفت خودمم تو رفتار خودم مونده بودم،تا به حال اینقدر مودبانه با یه جنس مذکر برخورد نکرده بودم،رفتار این پسره طوری بود که با اینکه سنی نداشت ناخواسته بهش احترام میذاشتی. تمام چیز هایی رو که خواسته بود نوشتم و منتظر شدم تا بیاد. چند دقیقه ای تا اومدنش طول کشید،برگه ها رو گرفت و گفت: _خانم کیانی جناب سرهنگ گفتند برید بازداشتگاه ولی من ازشون خواهش کردم که اگر خواستید همین جا بمونید،حاال هرطور که مایلید با اینکه این اتاق کوچیک و نسبتا تاریک رو هم دوست نداشتم ولی به بازداشتگاه ترجیح میدادم.تو فیلم ها دیده بودم بازداشتگاه ها چه شکلیه و گاهی چه ادم هایی توشن،حداقل اینجا خومم و خودم _اگه بشه اینجا بمونم خیلی بهتره _باشه نمی دونم چند ساعت خسته کننده گذشته بود که سروان بردبار اومد و دستور ازادی رو صادر کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح یعنی "تــو" بخندی و من از خنده ی "تــو" جان و دل را به فـدای مَه طنـاز کنم....🌞🌈