eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
186 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱
متن دعای عهد بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى  الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ  وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ  وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غسالی گفت ،وقتی که جوانی🧑🏻 را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس👕 های او را از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس هایش تنگ و اندامی بود، نتوانستیم آنها را از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی✂️ لباس‌هایش را برش داده و شروع به غسل کردن او کنیم. اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود را باز کردیم بوی بسیار بد🤢 و تهوع‌آوری🤮 که حال هر انسانی را به هم میزد تمام اتاق را فرا گرفت. ما برای اینکه راحت‌تر او را غسل بدیم مجبور شدیم که به دستمال‌های خود عطر زده و جلوی بینی👃🏻را گرفته و او را غسل دهیم اما هر کاری کردیم، نتوانستیم این بوی بد را دفع کنیم. مجبور شدیم میت را غسل بدهیم اما هر بار که او را غسل میدادیم، بوی بد او نه‌تنها کم نميشد بلکه هربار از بار دیگر شدیدتر میشد🤢. آخر مجبور شدم تمام عطرهایی که موجود بود را بر سر مرده خالی کنم تا حداقل بویش کمتر شود اما فایده‌ای نداشت.❌ یکی از خویشاوندان مرده در بیرون از اتاق و چند تن از دیگر خویشاوندان این مرده سروصدا میکردند. 🗣️ که این دیگر چه غسالی است که مرده میشوید در حالی که خودش آدمی سیگاری است و بو میدهد.❌ وقتی که من از اتاق بیرون آمدم سر و صدايش بیشتر شده من هم دستش را گرفتم و او را به اتاق بردم تا متوجه بوی بدِ میت خود شوند🤢. وقتی که او را داخل اتاق بردم یک لحظه هم طاقت نیاورده و زود بیرون آمد تا اینکه از من معذرت خواهی کرد🙏🏻 و گفت:«اجازه بدین برم تا به همه ی مردم بگم که بوی بد، بوی مرده بوده نه چیز دیگر»اما من به او اجازه ندادم❌ و گفتم که من چندین سال است که غسالم، و تا به حال آبروی هیچ کس را نبرده‌ام، این بار هم اجازه این کار را نه به خود و نه به کس دیگری نمیدهم.❌ پس از کفن کردن نوبت به قرائت نماز جماعت جنازه رسید. یکی از نزدیکان مرده آمد و گفت: نماز جنازه را داخل مسجد میخوانیم اما من گفتم: نمیتوانیم همچین کاری بکنیم چون جنازه بوی بسیار بدی میدهد و این بی‌احترامی به مسجد است❌ اما آنها قبول نمیکردند تا اینکه من گفتم برویم از امام جماعت بپرسیم او بین ما قضاوت خواهد کرد.✔️ ما از امام جماعت پرسیدیم او هم با من هم نظر بود.✔️ تا اینکه وقت نماز جنازه رسید اما به علت اینکه جنازه بوی بسیار بدی میداد کسی حاضر نشد نماز برای آن جنازه بخواند. من چند نفر که حدودا به پنج نفر رسید جمع کرده و نماز جنازه را خواندیم.✔️ پس از خواندن نماز جنازه، من به داخل قبر رفتم تا کارهای دفن میت را انجام دهم. وقتی او را داخل قبر کردیم، به چیز عجیبی برخورد کردیم. سبحان ﷲ 😳😳‼️ وقتی ما سرِ او را به سمت قبله میکردیم، به یک‌بار متوجه میشدیم که پاهای او به طرف قبله شده و سرش طرف دیگر یعنی جای سر و پاهای او عوض میشد😳 من چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر بار که این کار را میکردم، دوباره همان اتفاق می‌افتاد. (یعنی سرش خلاف جهت قبله میشد و پاهایش به طرف قبله می رفت) برادر میت از دیدن این حالت برادرش حالش به هم خورد و غش کرد. من هم حالم زیاد خوب نبود. نتیجه گرفتم که باید به یک عالِم بزرگ زنگ بزنم تا ماجرا را برایش تعریف کنم تا مرا راهنمایی کند. وقتی که به ایشان تماس گرفتم و همه‌ی اتفاقات عجیبی که روی داده بود را تعریف کردم، آن عالم بزرگوار به خاطر کارهایی که من انجام داده بودم عصبانی شده و گفت: ای شیخ میخواهی چکار کنی! میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی؟ وقتی که مُرده در حالتی که بو میداد، تو باید او را می‌شستی و اگر باز هم آن بو نرفت، تو حق نداشتی که او را غسل بدهی چون خداوند با این کارش ميخواست او را مایه دیگران قرار دهد. وقتی کسی نمیخواست بر او نماز جنازه بخواند تو حق نداشتی مردم را وادار به خواندن نماز جنازه کنی، شاید این امر خداوند بوده است. و الان هم که حکم خداوند است که او این گونه در قبر باشد تو حق نداری بیشتر از این دخالت کنی چون فایده‌ای ندارد... پس او را همان‌گونه که هست بر رویش خاک بریز. منم هم همین کار را کردم. پس از اتمام خاکسپاری، من پیش برادرش رفتم و به او گفتم که مگر برادرت چه گناهی انجام داده که اینگونه غضب خدا را برانگیخته؟ ادامه... برادرش اول نمیخواست چیزی بگوید ولی در آخر گفت که برادرم در زندگی هیچ‌گاه نماز نخوانده بود و صورتش را در مقابل پروردگارش به زمین نزده و حتی برای نمازهای عید و جمعه حاضر نمیشد.😞😭💔 بله اینه جزای بی‌نمازی💔 پس وعده کنیم که 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده _چشم هرچی شما بگید...حاال جدی چرا یلدا بهت حسودی میکنه؟ _فکر میکنم از اینکه من ازش کوچکترم ولی بیشتر خواستگار داشتم و زودتر هم قراره ازدواج کنم ناراحته و مهمتر اینکه فکر میکنم یلدا ارمان و دوست داره و از اینکه اون اومده خواستگاریه من خیلی شاکیه... _ناراحتی یلدا باید به مرور زمان از بین بره چون علت ناراحتیش درحالی که برای خودش مهمه،بچگانه است و از دست تو هم کاری برنمیاد ولی سعی کن بهش نزیک شی،تو مثل اون نباش...هرچی باشه یلدا خواهرته... درحالی که به حرفای طاها فکر می کردم سر تکون دادم و گفتم باشه... طاها ظرف خالی منو گرفت و همراه با مال خودش انداخت تو سطل اشغال... _خب بانو با یه دوی جانانه چطوری؟؟؟ یهو گفتم:نه!!!... _چرا؟؟؟ _اخه من با این چادر چه جوری بدوم؟ _تو که چادرت ملیه دیگه مشکلی نداری؟ دیدم حق با طاهاست...دویدن با یارهم که عالمی داره.. پس قبول کردم... بی هوا دستم بین دستای بزرگش گرفت و شروع به دویدن کرد منم همراهش میدویدم... حدود یه رب میدوییدیم...به نفس نفس افتاده بودیم ، پنج دقیقه آخر که فقط دنبال طاها کشیده میشدم...طاها وایساد و منم نفسم باال نمیومد ولی طاها خیلی ریلکس چند تا نفس عمیق کشید و درحالی که تنفسش به روال عادی برگشته بود گفت: بانو می خوای زن من بشی باید مثل خودم ورزشکار باشیا... _بریده بریده گفتم: تو چه ورزشی کار میکنی طاها ؟ عارضم به خدمتت6: سال شنا رفتم، 5سال والیبال
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده .بدنسازی...البته تکواندو هم کار کردم ولی نه به طور کامل االنم که گاهی تنیس کار میکنم گاهیم مثل االن تو پارک میدوم البته تا االن همیشه انفرادی می دویدم ولی انشاا... از این به بعد دوتایی میدویم...هر از گاهی هم وقت کنم سری به استخر و سالن بدنسازی و والیبال میزنم _مگه تو چند سالته که تو این همه رشته ورزشی مهارت پیدا کردی؟ _خیر سرم زنمی ولی هنوز نمیدونی عزیز تر از جانت چند سالشه _خب نمیدونم دیگه...حاال بگو 18_سال _خوبه _چی خوبه؟ _اختالف سنیمون دیگه _اره خب 9سال ایده اله... _حاال واقعا همه ی این ورزش ها رو کار میکنی؟ پس چی فکر کردی...عزیز دلتو دست کم گرفتیا _حاال کی گفته تو عزیز دل منی؟ _مگه نشنیدی میگن دل به دل راه داره...خب وقتی تو عزیز دل منی منم میشم عزیز دل تو دیگه... _راستی طاها تا یادم نرفته من میخوام درسمو ادامه بدما با حالتی جدی گفت:بله بله ... نفهمیدم چی شد؟ درسمو ادامه بدم دیگه چه صیغه ایه؟من میخوام هروقت اومدم خونه یه شام گرم جلوم باشه...بچه هام با صبر و حوصله بزرگ شن...اون وقت خانوم میگه من میخوام درسمو ادامه بدم... داشت گریه ام می گرفت...یعنی طاها از این شخصیت هام داشت... با لحن مهربونی ادامه داد:یسنا حرفا میزنیا...تو هم نمیخواستی درستو ادامه بدی من مجبورت می کردم...نگران نباش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مݩ‌دوسٺ‌داࢪم‌بـࢪادࢪمـ🙃🍊🌱