تقدیر از مبلغ نمونه وجهادگر برتر سال۱۴۰۱
💢 #حجت_الاسلام_راجی به عنوان مبلغ نمونه و جهادگر برتر
عرصه جهاد تبیین در سال ۱۴۰۱ انتخاب شد.
🔹 حجتالاسلام موسیپور #نماینده_ولیفقیه و رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در مراسم تقدیر گفت:
شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی پس از بررسی فعالیتها، اقدامات و آثار مختلف در موضوع جهاد تبیین، جناب حجت الاسلام آقای سید محمدحسین راجی از پژوهشگران برتر در این زمینه را به عنوان جهادگر موفق عرصه جهاد تبیین سال ۱۴۰۱ انتخاب نمود که از خدمات مخلصانه و تلاشهای عالمانه این بزرگوار تقدیر میشود.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔺پنج مغالطه با مزه دردفاع از بی حجابی...
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
ذره بین🔍
🍀🍀🍀💫#رویای_نیمه_شب
#قسمت_چهلُ_چهارم
نمیتوانستم با کسی که دوستش داشتم زندگی کنم. دلم میخواست از آنجا بروم و ب کارگاه پدربزرگم پناه ببرم. دارالحکومه ب همان زودی برایم کسالت آور شده بود. از بیکاری و ولنگاری بدم میآمد. آنجا بوی دسیسه و قدرت طلبی میداد. انسان چطور میتوانست با بی تفاوتی، در جایی ب زندگیِ راحت خود مشغول باشد ک در کنارش، ده ها نفر بیگناه در سیاهچال، بدترین لحظه ها را میگذراندند و هیچ امیدی به ادامه حیات خود نداشتند! نمیدانستم بیشتر افسوس خودم را بخورم یا برای قنواء دل بسوزانم. برای امینه هم ناراحت بودم. معلوم نبود چ سرنوشتی در انتظار اوست. ناگهان از آنچه کنار ابنما دیدم، دهانم از تعجب باز ماند. مسرور را دیدم ک با عجله از پله ها پایین میرفت. داشت با عجله دارالحکومه را ترک میکرد. نمیتوانستم حدس بزنم برای چ ب آنجا آمده بود.
با دست پاچگی ب قنواء گفتم:( خواهش میکنم کمک کن! مسرور دارد از دارالحکومه بیرون میرود.)
_مسرور دیگر کیست؟ چی شده؟
ب کنار پنجره آمد. مسرور را ک ب طرف درِ خروجی میرفت، نشانش دادم.
_مسرور همان است ک دیروز او را توی حمام ابوراجح دیدیم و اسبها را ب او سپردیم. شاگرد ابوراجح است.
_حالا چرا نگرانی؟ آمدنش ب دارالحکومه چ اهمیتی دارد؟
_یکی را بفرست او را برگرداند. باید بفهمم برای چ ب اینجا آمده. اگر ابوراجح او راب دنبال من فرستاده، پس چرا کسی خبرم نکرده؟
_احتمال دارد برای کار دیگری آمده باشد.
_نمیدانم چرا دیدن او اینجا، نگرانم کرده. آدم قابل اطمینانی نیست. کارهایش مشکوک است. خواهش میکنم یک کاری بکن.
قنواء قبل از آنکه با امینه بیرون برود، گفت:( آرام باش! لازم نیست او را برگردانیم. یکی را میفرستم تا از سندی بپرسد. از یکی دو نگهبان دیگر هم میپرسیم.)
_از هردوی شما ممنونم.
آنها رفتند. نتوانستم توی اتاق بمانم. در سرسرا و کنار نرده ها قدم زدم. آمدن مسرور ب دارالحکومه، معمایی بود که هیچ جوابی برای آن ب ذهنم نمیرسید. دیدن یک فیل در حیاط دارالحکومه، نمیتوانست آنقدر متعجبم کند. از نظر سندی، مسرور یک بی سروپا بود. چرا او را به داخل راه داده بود؟ آیا مسرور برای دادن مالیات حمام آمده بود؟ نه، ابوراجح مالیات آن سالش را داده بود. اگر ابوراجح کاری با دارالحکومه داشت، باید ب من میگفت. احتمال داشت موضوع مهمی نباشد و باعث خنده و تفریح قنواء و امینه شود.
قنواء و امینه برگشتند. امید داشتم بخندند و مرا ب خاطر وحشت بیهودهام، دست بیندازد، اما چهرهشان جدی بود. قنواء گفت:( سندی و نگهبان ها میگويند ک مسرور با وزیر کار داشته. مسرور گفته که باید خبر مهمی را ب اطلاع وزیر برساند.)
امینه گفت:( موفق هم شده با وزیر صحبت کند.)
دلشورهام بیشتر شد. ب قنواء گفتم:( حق داشتم نگران شوم! یعنی او با شخصی مثل وزیر چ کار داشته؟ خواهش میکنم ب من کمک کن تا حقیقت را بفهمم. حس بدی دارم.)
_چیزی از وزیر دستگیرمان نمیشود. باید با رشید حرف بزنیم.
امینه گفت:( او معمولا همراه پدرش است و در کارها کمکش میکند.)
از پله ها پایین رفتیم. پس از گذشتن از عرض حیاط، ب طرف ساختمانی رفتیم ک اتاق هایی تودرتویی داشت. چند نفر در این اتاق ها روی تشک های کوچکی نشسته بودند و به کارهای اداری و دفتری رسیدگی میکردند. جلوی هرکدام، میزی کوچک و دفترهایی بود. کنار هریک از انها، دو سه نفر نشسته بودند تا کارشان انجام شود. ب درِ مشبک و بزرگی رسیدیم که شیشه های کوچک و رنگارنگی داشت. نگهبانی جلوی آن ایستاده بود. قنواء ب من و امینه اشاره کرد که بایستیم. خودش ب طرف نگهبان رفت و چیزی ب او گفت. نگهبان تعظیم کرد و ضربه آرامی ب در زد.
دریچه ای میان در باز شد و پیرمردی عبوس، چهره پر از ابله خود را نشان داد. با دیدن قنواء، لبخندی تملق آمیز را جانشین اخم خود کرد و چندبار ب علامت تعظیم، سرتکان داد. قنواء چند جمله ای با او صحبت کرد. پیرمرد باز سرتکان داد و از دریچه فاصله گرفت. قنواء ب طرف ما آمد و گفت:(برویم. بیرون از اینجا با رشید صحبت میکنیم.)
از همان راه ک آمده بودیم، برگشتیم. موقع بیرون رفتن، چشمم ب چند نفر افتاد ک آنها را با زنجیر ب هم بسته بودند. از قنواء پرسیدم:( اینها کیاند ک نگهبان ها اینطور تحقیرآمیز با آنها رفتار میکنند؟)
_نمیدانم. شاید دسته ای از راه زن ها هستند و یا تعدادی دیگر از شیعیان.
چهرهشان شبیه افراد شرور نبود. آنها را در گوشهای، تنگ هم نشانده بودند و نگهبانها با ضربه های پا و غلاف شمشیر، مجبورشان میکردند ک بیشتر در هم فرو بروند و کوچکتر بنشینند. پیرمردی خوش سیما میان آنها بود که بینیاش خونی شده بود. زیر لب ذکر میگفت. عجیب بود ک ب من خیره شد و لبخندی روی لبهایش نشست.
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند کفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود ✅
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
به هر طرف نظر کنم
اثر ز روی ماه توست
گر این جهان به پا شده
به خاطر صفای توست
ببین که پر شده جهان
ز ظلم و جور ای عزیز
بگو کدام لحظه ها
ظهور روی ماه توست
🌤اللهمعجللولیکالفرج🌤
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بی احترامی علی براتزاده سنگنورد تیم ملی به پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران در مسابقات فرانسه. کنارش پرچم اسرائیل برافراشته!!
🔹 چقدر #بیغیرت!! ... به معنی دقیق کلمه ... 😡 بخاطر این بیاحترامی سرسوزنی نباید اغماض کرد. با کسی که این فرد را اعزام کرده هم باید برخورد کرد، چون از مواضع او اطلاع داشته است.
👈 معمولا این کار را میکنند تا پناهندگی بگیرند. سوابق نشون داده هرکدام رفتند یا حذف شدند یا سرخورده ... این هم کنار آنها ...
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🍃🌹🍃
🔸🔹طراحی خلاقانه
🔸️تبلیغ خلاقانه ...
در تبلیغات خلاقانه به دلیل تصویری بودن تبلیغ ماندگاری ان در ذهن بیشتر میماند ....
گاهی میتوان از کمترین امکانات بیشترین استفاده را برد کافیست کمی خلاق باشیم ...
#ترک_سیگار
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کم کم صدای پای محرم رسد به گوش . . .
🔹آماده سازی پرچم مشکی گنبد حرم مطهر حسینی علیه السّلام
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃