🔴 عجب حرف حقی زد!😅
🔹 خودشون هم دیگه به ماهیت خودشون پی بردن و این جای بسی خوشحالی داره.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔴نخستوزیر کانادا از همسرش جدا شد
♦️جاستین ترودو، نخستوزیر کانادا، پس از ۱۸ سال وبا وجود داشتن سه فرزند اعلام کرد که از همسرش سوفی جدا میشود.
♦️این زوج در پستهای جداگانه اما مشابه، که به دو زبان انگلیسی و فرانسوی نوشته شده بود، جدایی خود را اعلام کردند.
👆حامیان فتنه زن زندگی آزادی
اینم از نخست وزیر محبوب براندازا!!!!😐
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
▪️🍃🌹🍃▪️
🔴برق قطع نشد، سیمان ارزان شد
🔻در فصل گرم پارسال و امسال نرخ سیمان با تامین برق ثابت ماند و حتی کاهش هم داشت. در سال ۱۴۰۰ بهدلیل قطعیهای مکرر برق، قیمت سیمان ۴۳۳ درصد افزایش پیدا کرده بود.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
♨️صدور هشدار و فرمان #آمادهباش توسط سردار سلامی
🔥دشمن بدنبال فتنهانگیزی در سالگرد حوادث ۱۴۰۱ است
✍همانطور که قبلا پیشبینی کردیم، ظاهرا دشمن از مردهخواری #مهسا_کومله دستبردار نیست و رصد تحرکات رسانهای اخیر آنها نیز گویای همین مطلب است!
لذا در این فرصت باقیمانده لازم است تمام دلسوزان ایران و انقلاب، خود را مجهز به سلاح جهادتبیین کنند؛ تا با روشناییبخشی به شعاع پیرامونی خود، محدودیت دشمن در بهرهگیری از ظلمت جهل و تاریکی شبهات، رقم بخورد
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
💢سارا خادمالشريعه شطرنجباز که تو جمهوری اسلامی چندین مدال و عنوان بینالمللی بدست آورد ؛ بخاطر اینکه معتقد بود حجاب محدودیت میاره از ایران رفت، تابعیت اسپانیایی گرفت و تو دور اول مسابقاتش برای اسپانیا به حریف باحجاب اندونزیایی خورد و با یک باخت از مسابقات حذف شد 😂😂
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
ذره بین🔍
🍀🍀🍀💫#رویای_نیمه_شب
#قسمت_پنجاهُ_دوم
ریحانه به طرف در سرداب که زیر ایوان بود، رفت. چفت آن را و در کوچکش را باز کرد. مسرور را مجبور کردم برخیزد و به طرف سرداب برود. در همان حال، کلید حمام را از جیبش بیرون کشیدم. پس از در سرداب، پلههایی بود که به فضایی تاریک میرسید. مسرور مقاومت کرد و خودش را به دیواره چاه آب چسباند. ریحانه از میان توده هیزم گوشه حیاط، چوبی گرهدار و چماق مانند را بیرون کشید و خشمگین و غران به طرف مسرور خیز برداشت. مسرور از ترس دوید خمیده از پلهها پایین رفت. در سرداب را بستم و چفت آن را انداختم. ریحانه چوب را روی توده هیزم انداخت. باز اشک در چشمانش حلقه زده بود.
_ همهاش تقصیر پدربزرگم بود. او به این کارها مجبورم کرد. بعد هم وزیر گولم زد. باور کنید من ابوراجح را دوست دارم. مرا به دارالحکومه ببرید تا حقیقت را بگویم.
این صدای مسرور بود. چهرهاش را از پشت پنجره کوچک سرداب دیدیم. مادر ریحانه از من پرسید:( حالا باید چه کنیم؟)
_ باید به جای امنی بروید. حیف که خانه ما امن نیست، وگرنه شما را به آنجا میبردم.
یادم آمد که آنها ام حباب را دیدهاند. اگر به خانه ما میرفتند، با دیدن ام حباب، به راز من پی میبردند. ریحانه طوری که مسرور نشنود، گفت:( فعلاً چند روزی را به خانه صفوان میرویم.)
قلبم در هم فشرده شد. برایم معلوم شد که ریحانه به حماد فکر میکند و خانه آنها را ترجیح میدهد. ریحانه بلافاصله گفت:( با نبودن صفوان و پسرش، من و مادرم میتوانیم آنجا راحت باشیم.)
نفس راحتی کشیدم و به خودم نهیب زدم که زود قضاوت نکنم. مادر ریحانه از من پرسید:( شما چه میکنید؟ شما هم در خطر هستید.)
ریحانه همچنان آهسته گفت:( شما هم خوب است مدتی مخفی شوید. اگر جایی ندارید، همسر صفوان میتواند جایی را در همان خانه، برایتان در نظر بگیرد.)
نگاهمان به هم تلاقی کرد. ریحانه نگاهش را به طرف مادرش گرداند.
_من کسی نیستم که در این شرایط، ابوراجح را رها کنم و مخفی شوم. شما را به خانه صفوان میرسانم. وقتی از طرف شما خیالم راحت شد، به سراغ او میروم.
ریحانه گفت:( پس مواظب خودتان باشید.)
گفتم:( با این همه توطئه های شیطانی، دیگر امیدی به زندگی ندارم و از هیچ پیشامدی نمیترسم.)
ریحانه اشکش را پاک کرد و گفت:( از شما انتظار شنیدن اینطور حرفها را ندارم. بهتر است به خدا توکل کنیم و به او امیدوار باشیم!)
ریحانه و مادرش را به خانه صفوان رساندم. در راه با کمی فاصله حرکت میکردم تا اگر با ماموران روبرو شدم، خطری متوجه آنها نشود.
همسر صفوان از دیدنشان خوشحال شد. وقتی با معرفی ریحانه، مرا شناخت و فهمید این من بودهام که شوهر و پسرش را از سیاهچال نجات دادهام، به گرمی تشکر کرد. از شنیدن ماجرای دستگیری ابوراجح و خطری که ما را تهدید میکرد، متاثر شد. با کمال میل، یکی از دو اتاق خانه کوچکش را در اختیار ریحانه و مادرش گذاشت. دل بریدن از ریحانه برایم سخت بود. نماز ظهر را آنجا خواندم. موقع خداحافظی به ریحانه گفتم:(قوها را از حمام برمیدارم و به دیدن حاکم میروم. خدا کند بتوانم او را ببینم! شاید به کمک قنواء بشود توطئه وزیر را خنثی کرد.)
ریحانه گفت:( من برای پدرم و شما دعا میکنم. شما در کودکی هم فداکار بودید.)
شادمان از حرف ریحانه گفتم:( برای من خوشبختی شما مهم است. امیدوارم حماد و پدرش به زودی آزاد شوند! هرچه پیش آمد، شما و مادرتان خانه بیرون نروید.)
_مسرور چه میشود؟
_نگران او نباشید. آن زیرزمین، بدتر از سیاهچال نیست. او دلش میخواست هم صاحب حمام شود و هم با شما ازدواج کند. خوشحالم ک دیگر امیدی ب ازدواج با شما ندارد. ماجرای خیانتش را ب پدربزرگم گفتهام. تا فردا همه بازار از آن باخبر میشوند. در هر صورت، چاره ای ندارد جز اینکه حله را بگذارد و برود.
دلم میخواست در آخرین لحظه از ریحانه بپرسم چه کسی را در خواب دیده است. قبل از آنکه حرفی بزنم، گفت:( پدرم لاغر و نحیف است. اگر بخواهند شکنجهاش کنند، زود از پا درمیآید.)
با این حرف و دیدن دوباره اشک هایش، از سوالم صرف نظر کردم. پس از خداحافظی، از خانه بیرون آمدم. ریحانه در آستانه در گفت:( خدا کند تا ساعتی دیگر شما و پدرم برگردید و همه این ناراحتی ها تمام شود!)
گفتم:( احساس میکنم اگر شما دعا کنید، نجات پیدا میکنیم.)
این پا و آن پا میکردم. دل کندن از او کار دشواری بود؛ ب ویژه ک مطمئن نبودم باز بتوانم ببینمش.
_این احتمال هست دیگر هم را نبینیم. خواهش میکنم اشک هایتان را پاک کنید. دوست ندارم شما را غمگین ب یاد بیاورم.
انگار از حرف من خندهاش گرفته باشد، لبخند زد و حتی اندکی خندید و اشک هایش را پاک کرد. چند قدم عقب عقب رفتم. توی کوچه کسی نبود. با گام هایی تند و استوار از خانه صفوان و از ریحانه فاصله گرفتم.
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺بر چهره ی
💫همچو ماه مهدی صلوات
🌺بر رحمت یک نگاه مهدی صلوات
💫تا ماه رخش
🌺شود هویدا بفرست
💫بر شان ومقام و جاه مهدی صلوات
🌺اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌺مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌺 وَعَجِّلفَرَجَهُــم
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بزرگترین آزمون ایمان زمانیست
که آنچه که میخواهید را
بدست نمی آورید
با این حال قادرید بگویید:
خدایا شکرت
امیدوارم اگر چیزی که تو زندگیتون
میخواستید و نشد
به دستش بیارید ،به زودی
بهترش رو خدا نصیبت کنه💖
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃