eitaa logo
ذره بین🔍
90 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
146 فایل
بسم رب البصیر... اینجا با ذره بین🔍معیارهای اسلام،دنیای سیاست اطرافمان را رصد می کنیم. برای رفع شبهات سیاسی و طرح سوال و انتقاد و پیشنهادات شما،ارتباط با ادمین👇 @M_Gh1415
مشاهده در ایتا
دانلود
ذره بین🔍
ب نام او ک سرآغاز داستان های بلند است...📖 تصمیم گرفتیم با شروع بهار طبیعت و قرین شدنش با بهار معنوی
🍀🍀🍀💫 گرفته و عصبانی به نظر می‌آمد. جواب سلامم را نداد. نتوانستم حدس بزنم از چه چیزی ناراحت است. حوصله‌ام را ندارد. ابوراجح در اتاق خودش مطالعه می‌کرد. اتاق کوچکی بود در پاگرد پله هایی که ب پشت بام می‌رفت. کنارش که نشستم کتاب را بست و روی طاقچه گذاشت. پس از احوال پرسی گفتم:( خوش به حالتان که گوشه دنجی برای خودتان دارید و فارغ از گرفتاری های دنیا، مطالعه می‌کنید!) _من به چنین اتاقکی دل خوشم؛ به شرط آنکه دارالحکومه بگذارد. _چرا مسرور اینقدر کلافه بود؟ جواب سلامم را نداد. آهی کشید و گفت:( یادت هست که از ریحانه خواستگاری کرده بود؟) خون به مغزم فشار آورد. _بله، خودتان به من گفتید. _موضوع را به ریحانه گفتم. _چه گفت؟ _جوابش یک کلمه بود: ( نه.) خیالم راحت شد. خدا را در دل، شکر کردم. خبر خوبی بود. به مسرور حق دادم ناراحت باشد. _به ریحانه گفتم، پس از مهلتی که تعیین کرده‌ام، اگر خوابت تعبیر نشد، باید روی خواستگاری مسرور جدی تر فکر کنی. خطر هنوز کاملا رفع نشده بود. باز هم اضطراب به سراغم آمد، اما همینقدر که فهمیدم ریحانه مسرور را به خواب ندیده، خوشحال شدم. اگر ریحانه، مسرور را به خواب دیده بود، پاک از او ناامید می‌شدم. مسرور در شأن ریحانه نبود. به خودم فکر کردم. آیا من در شان ریحانه بودم؟ صرف نظر از زیبایی‌‌ام و ثروت پدربزرگم، چه امتیازی داشتم؟ _از همسرم شنیدم که قرار است مدتی در دارالحکومه کار کنی. معلوم میشد ام حباب راست می گفت که در این باره چیزهایی به ریحانه و مادرش گفته بود. _همسرتان چطور خبردار شده؟ _پیرزنی که گویا از همسایه های شماست به آنها گفته. آنچه را آن روز در دارالحکومه اتفاق افتاده بود، برایش تعریف کردم. نظر پدربزرگم را هم گفتم. _ارتباط تو با دارالحکومه می‌تواند مفید باشد؛ به شرط آنکه به گناه نیفتی. اجازه نده تو را آلت دست خودشان قرار دهند و مثل یک اسباب بازی با تو بازی کنند. اگر تسلیم آنها بشوی ازت سواری میگیرند و تحقیرت میکنند. اگر وقار خودت را حفظ کنی، آنها هم مجبور می شوند به تو احترام بگذارند. _وقتی نمی خواهم با قنواء ازدواج کنم، چطور ممکن است ارتباط با دارالحکومه برایم مفید باشد؟ به نقطه‌ای خیره شد. _تو شیعه نیستی، اما خوب میدانی که گروهی از بهترین و درستکار ترین مردمان حله، تنها به جرم شیعه بودن در سیاه‌چاله‌های مرجان صغیر زندانی اند. خبر آورده اند که حال بعضی از آنها وخیم است. یکی از دوستانم به نام<<صفوان>> و پسرش <<حماد>> مدتی است زندانی‌اند. به بهانه دیدن جاهای مختلف دارالحکومه، از قنواء بخواه که به نگهبان‌ها بگوید شما را بسیار چال راه دهند. اگر بتوانی خبری از آنها بیاوری، مرا مدیون خودت کرده ای. حاضر بودم برای خشنودی او، هر کاری بکنم. دلم میخواست بگویم این کار را به شرطی می کنم که بپذیری ریحانه با من عروسی کند و یا اینکه هرگز ازدواج نکند. اما چطور می توانستم این حرف را بزنم؟ برای اینکه اهمیت آن کار را گوشزد کنم، پرسیدم:( کار خطرناکی نیست؟ ممکن است حاکم خبردار شود و مجازاتم کند.) _نمیخواهم تورا به چنین کاری وادارم. اختیار با خودت است. از خدا کمک بخواه و هوشت را به کار بگیر. امیدوارم امام زمان یاورت باشد! به یاد ماجرای شفا یافتن اسماعیل هرقلی افتادم. _اگر میخواهید مطالعه کنید، بروم. خندید و گفت:( می‌دانی که تو را دوست دارم و صحبت با تو برایم شیرین است. احساس می کنم چیزی را می خواهی بگویی، اما تردید داری.) دلم میخواست اعتراف کنم که ریحانه را دوست دارم، ولی در آن لحظه میخواستم موضوعی را بپرسم که مدتها فکرم را مشغول کرده بود و برایش جوابی نداشتم. _درست فهمیدید. چرا من نمی توانم با دختری شیعه ازدواج کنم؟ مگر همه ما مسلمان نیستیم؟ چرا مسلمانی نمی‌تواند با مسلمانی ازدواج کند؟ شما حتی یک بار هم نپرسیدید او کیست. شاید بشود کاری کرد. با مهربانی گفت:( زن و شوهر باید با هم تفاهم و هم‌سویی داشته باشند. از نظر اعتقادی و مذهبی باید مثل هم باشند تا در انجام احکام و عبادات، بین‌شان جدایی نیفتد. اختلاف در باورها و کارها، بین زن و شوهر فاصله و کدورت ایجاد می‌کند و روی تربیت فرزندان شان تاثیر بدی می‌گذارد. ممکن است شوهر بر همسرش سخت بگیرد تا مذهب خود را تغییر دهد. از طرفی، فرض می‌کنیم که تو موفق شوی با دختری شیعه ازدواج کنی. آن موقع، به احتمال زیاد، اقوام تو و خویشان همسرت، شما را طرد می‌کنند. به همین دلیل ازدواج تو را با دختری شیعه به صلاح هیچ کدام از شما نمی‌دانم.) به این چیزها فکر نکرده بودم، ریحانه هم مانند پدرش شیعه‌ای آگاه بود و هرگز حاضر نمی‌شد با مردی غیر شیعه، زندگی کند. _می‌دانید که تعداد مسلمانان غیرشیعه، بسیار بیشتر از شیعیان است. چرا شما از مذهب اکثریت پیروی نمی‌کنید تا یکی شویم و پراکنده نباشیم؟ ادامه دارد..... دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃