ماجرای درگیری راننده اسنپ با زن جوان
فرمانده انتظامی تهران:
یک مسافر خانم در تاکسی اینترنتی درخواست روشن کردن کولر خودرو را میکند که راننده، کولر را روشن نمیکند و درگیری بین مسافر و راننده ایجاد میشود.
اخباری که در فضای مجازی منتشر شده که درگیری به علت امربهمعروف بوده است به هیچ عنوان صحت ندارد.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
✍آیت الله جوادی آملی:
نگویید جا ماندهایم! کسی که قلب و روحش رفته جامانده نیست. جامانده کسی ست که عشق و شور و طلب زیارت اربعین، به ذهنش هم نمیرسد و علاقهای ندارد. اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت را بردهاید. شاکر باشید و نگویید جاماندهایم
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
سقوط در دامن شیطان/ مهدی یراحی از اذان خواندن رسید به روسریتُ در بیار❗️
🔷در نماهنگ «روسریتو بردار» مهدی یراحی، آنچه مشهود است رقاصههایی با لباسهای نیمهعریان است. نکته قابل توجه اینجاست که با درخواست روسریتو بردار! مسئله نیمهعریانی تجسم داده میشه (آنانکه بازی جنگ را بلدند میدانند که شروع بیحجابی به عریانی کامل ختم میشود! و عریانی نهایت انحطاط هست)
✅️مراقب فتنههای آخر الزمان باشیم.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
توییت استاد روانشناسی دانشگاه تهران درباره استاد نماهایی که به دلیل رکود علمی با آنها قطع همکاری شده...
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🍀🍀🍀💫 #رویای_نیمه_شب
#قسمت_شصتُ_سوم
بیرون از خانه صفوان، مادر ریحانه از من خواست سوار اسب شوم و کمی جلوتر حرکت کنم. چنین کردم. او و ریحانه و همسر صفوان با سرعت پشت سرم میآمدند و در کوچههایی که خلوت بود، قدمهایشان را در حد دویدن، تند میکردند. خورشید غروب کرده بود و هوا رو به تاریکی میرفت.
وارد خانه که شدم، از دیدن جمعیتی که در حیات جمع شده بودند، یکه خوردم. گوشه حیاط، اصطبل کوچکی بود. اسب را آنجا بردم. اسبی ک پدربزرگم برده بود، آنجا بود. چند نفری که از ماجراهای آن روز با خبر بودند، به طرفم آمدند. در آغوشم کشیدند و تشکر کردند. قنواء و ام حباب از یکی از اتاقهای رو به حیاط بیرون آمدند و ب من نزدیک شدند. پرسیدم:( ابوراجح را کجا بردهاند؟)
قبل از آنکه قنواء مجال حرف زدن پیدا کند، ام حباب گفت:( پدربزرگت به همراه چند طبیب و جمعی است از دوستان ابوراجح آمدند و او را به یکی از اتاقهای طبقه بالا بردند. میگویند قفسه سینه و کتف جمجمهاش شکسته و به شش و کبد و کلیههایش آسیب جدی رسیده. خون زیادی هم از بدنش رفته. نمیخواهم ناراحتت کنم، اما هیچ امیدی نیست!)
با گوشه روسری اشکش را پاک کرد. به قنواء گفتم:( الان خانواده ابوراجح و مادر حماد از راه میرسند. لحظههای ناراحت کنندهای در پیش داریم. این جمعیت را ببین! از حالا قیافه عزادارها را به خود گرفتهاند. تو بهتر است اسبها را برداری و به دارالحکومه برگردی.)
چنانکه ام حباب نشنود، گفت:( میتوانستم قبل از آمدن تو بروم، ولی ماندم تا ریحانه را ببینم. خوشحالم که میتوانم مادر حماد را هم ببینم!)
_ فکر خوبی است، اما وقت مناسبی برای آشنا شدن با آنها نیست.
نگران روبرو شدن ریحانه و مادرش با ام حباب بودم. از بخت من، در همان لحظه وارد خانه شدند. ام حباب با دیدن آنها، سری به تاسف تکان داد و به استقبالشان رفت و در آغوششان کشید. میترسیدم جلویشان خجالت زدهام کند. ام حباب پرسید:( مرا یادتان هست؟)
مادر ریحانه که از دیدن جمعیت صد نفریِ حیاط که بعضی نشسته و عدهای ایستاده بودند، بیش از پیش مضطرب شده بود، گفت:( شما هم آمدهاید؟ حال شوهرم چطور است؟ این جمعیت اینجا چ میکنند؟!)
_ او را طبقه بالا بستری کردهاند. اینها که اینجا جمع شدهاند، از دوستان و آشنایان شوهرتان هستند و مثل ما، نگران.
ریحانه گفت:( میدانیم که پدرم را به شدت مضروب و مجروح کردهاند. میخواهیم او را ببینیم.)
نمیدانستم آیا درست است با ابوراجح روبرو شوند یا نه. برای آنکه بتوانم تصمیم درستی بگیرم، باید با پدربزرگ مشورت میکردم. به قنواء اشاره کردم و گفتم:( قبل از هر چیز بگذارید قنواء را به شما معرفی کنم. بدون کمکهای بیدریغ او، ابوراجح از اعدام نجات پیدا نمیکرد و صفوان و حماد از سیاهچال بیرون نمیآمدند.)
ریحانه، مادرش و همسر صفوان او را به گرمی در آغوش گرفتند و تشکر کردند. ریحانه گفت:( خیلی دلم میخواست شما را ببینم!)
قنواءگفت:( من هم همینطور. ماندم تا شما را ببینم. هاشم خیلی از شما تعریف میکند. حالا میبینم شایسته آن همه تعریف هستید. حیف که پدرم، تحت تاثیر دسیسههای وزیر، باعث این مصیبت شد و ما در این موقعیت ناراحت کننده، با هم آشنا میشویم!)
پاهای ابوراجح رو ب قبله بود. همسرش و ریحانه دوطرف بسترش نشسته بودند. زیر لب دعا و قرآن میخواندند و اشک میریختند. شب ب نیمه رسیده بود. جز همسر صفوان، یک طبیب و یک روحانی شیعه، همه رفته بودند. مادر ریحانه ب ام حباب گفت:( خیلی زحمت کشیدید! دیر دقت است.شما هم بهتر است ب خانهتان بروید و استراحت کنید.)
ام حباب نگاهی ب من انداخت و گفت:( من چطور میتوانم شما را رها کنم و بروم؟)
ادامه دارد....
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
💓💫چهارشنبه تون عالی و بینظیر
🌷💫امروزتون زیباتر از گل
🌼💫و لحظه هاتون به زیبایی
💓💫تابلوی طبیعت
🌷💫آرزومندم دلی آرام
🌼💫همراه با مهربانی
💓💫قدمی استوار و محکم
🌷💫و روزی پراز سلامتی و
🌼💫دلخوشی داشته باشید
💓💫روزتون زیبا و در پناه خدا
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
رهبر انقلاب اسلامی: اربعین جهانی شد و جهانیتر هم خواهد شد؛ این خون حسینبنعلی است که بعد از ۱۴۰۰ سال دارد میجوشد و روزبهروز تازهتر میشود، روزبهروز زندهتر میشود.
🖼 #اربعین۱۴۴۵ | #از_تبیین_تا_قیام
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
ساخت فیلم در مورد شهید همت تکذیب شد
🔹محمد مهدی همت فرزند شهید همت چندی پیش در واکنش به اخبار منتشر شده درباره ساخت فیلمی درباره شهید ابراهیم همت توئیتی را در صفحه خود منتشر کرده است.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
📞 تماس صوتی ایتا در بروز رسانی جدید فعال شد😍
🔹 به اطلاع کاربران گرامی میرساند برنامه ایتا به نسخه 6.3 بروزرسانی شد
✳️ مهمترین ویژگیهای نسخه جدید ایتا عبارتند از:
🔹 امکان تماس تلفنی (CallOut) با شمارههای ثابت و همراه «ویژه اربعین حسینی»
🔸 بهبود فرایند ورود به حساب
🔹 اصلاح عملکرد تب مدیر
🔸 بهبود فرایند تایید دومرحلهای
🔹 اصلاح عملکرد منوی مشاهده اعضا در سوپرگروهها
🔸 برطرف شدن تعدادی از ایرادات گزارش شده
#اربعین
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
18.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب: این هفته مزیّن است به نام دو شهید بزرگوار، شهید رجایی و شهید باهنر.
نکتهی مطرح شدن این دو نفر چیست؟ در جهتگیری آنهاست. جهتگیری این دو نفر شهید عزیز، جهتگیری انقلابی و الهی بود.
دوستانتان را هم با ما همراه کنید.
@Zarre_Bin
🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃