زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت هشتم:
بعد نماز و مناجات و زیارت #عاشورا که تو راه خواندیم ...
نوبت #تفکر های هر روز رسید.
نمیدونم بقیه تو این راه به چی فکر میکنند...
ولی من خیلی اراده و #استقامت برام پر رنگه
حس میکنم دقیقا همین ها برای #ظهور لازمه...
البته ایثار و ... هم هست.
ولی این دو تا پر رنگتر هست.
با صدای #کربلا کربلا ما داریم میآییم ...
به خودم آمدم .
صدای میثم مطیعی بود که از یک باند بزرگ روی چرخ دستی پخش میشد .
خدا رحمت کنه خواننده اولیه این نوحه را اکبر شریعت که در زمان جنگ وقتی این نوحه رو میخوند هیچ وقت فکر نمیکرد که یک روزی در جاده #طریق الحسین خونده بشه ...
یاد آن #شهدایی که به این نیت حرکت کردند و شهید شدند بخیر...
به عمود ۱۰۰۰ که رسیدیم احساس کردم #تاولها ترکیده ...
با اینکه دیروز پانسمان کرده بودم ولی بیشتر میسوخت.
درد پاها و ... هم اضافه شد.
باز هم یاد اهل بیت و #روضه مصور
اصلا انگار خدا این دردها را میده تا موقع روضه بیشتر بفهمیم.
وقتی بچه ها تقاضای استراحت میکردند ...
تو دلم میگفتم راستی وقتی اهل بیت امام حسین علیه السلام #خسته میشدند آیا تقاضای استراحت میکردند یا اینکه کسی اصلا به تقاضاشون توجه میکرد؟!!!!!
خلاصه به سختی خودمان را رساندیم به عمود ۱۰۶۶ ...
مدینه الحسن ...
انگار این #موکب را گذاشتند تا مهمان های امام حسین علیه السلام قبل ورود به کربلا توسط #برادر پذیرایی بشن
وارد موکب شدیم .
البته به یک شهرک بیشتر شبیه بود.
هیچی مثل آغوش کرامت امام حسن ع آرامبخش نبود...
دیگه به سختی میتونستم راه برم با آخرین قوا خودم را کشیدم بالا
و تو سالن محمد بن ابی بکر افتادم و خوابیدم.
بعد یک ساعت خواب با صدای زنگ تلفن بیدار شدم .
یادم رفته بود خاموش کنم دیگه هم خوابم نرفت...
تا #غروب ماندیم همان جا ...
خنک بود و فضایی کاملا متفاوت با تمام موکب هایی که تجربه کرده بودیم.
تو این فاصله با یکی از بچه ها گفتگویی داشتم.
#سفرنامه
#هشت
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f