زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت دوم.
موقع خروج از منزل کوله را برداشتم و یه نگاهی به پشت سرم کردم، خانه خالی بود.
یه نگاهی به کوله و یه یا #علی.
از زیر قرآن رد شدم و سوار آسانسور.
همینطور که میآمدم پایین به این فکر میکردم که چقدر راحت باید بزاری و بری!
دیگه نمیخواستم پشت سرم را #نگاه کنم.
قلبم بی تاب #ارباب بود.
از خانه که بیرون آمدم همه را #نیت کردم.
به نیابت همه اساتیدم، اموات، ذوی الحقوق، فامیل، دوستان و همسایه ها، اهالی زینبیه اعم از خادمین و شاگردها و مخاطبین و کانال زینبیه و پیج و ....
موقع اذان مغرب زینبیه بودم.
السلام علیک یا #زینب کبری.
چه خلوت زیبایی....
#کنیز آخرین وداع رو با خانم خود میکند.
راستی مرگ هم به همین راحتیه؟!
بعضی ها برای بدرقه آمده بودند. میان اشک و گریه و التماس دعا ...
از زیر #قرآن رد میشیم و سوار اتوبوس.
با چند صلوات که یکی از همسفران گرفت راه افتادیم...
حس شب #عاشورا را دارم.
یعنی #امام میپذیرد؟
خبر های که میرسه خوب نیست!
و ما که اول راهیم.
حسین میکشی مرا ....
پرچم #شهیدی که به من افتاده شهید رزاقی هست.
به پارکینگ ایران خودرو رسیدیم.
اتوبوسهای #عراقی ردیف ایستاده بودند و زائرهایی که دور آنها بودند یه حس خوب و شیرین داشت...
انگار یه مرحله نزدیکتر شدیم!!
حضور غیاب زائرها و #انتظار برای رسیدن بقیه ...
تو این فاصله شام خوردن زائرها و تجدید وضو.
شب و هوای خنک تقریبا و بدون ازدحام .
انتظار سخته...
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#یک
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f