30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖#به_وقت_غنچه_ها
وقتی توی این همه گرما و شلوغی دارن میرن کربلا،
بنظرتون چی میخوان بگن؟🤔
⭕️ این پست ویژه کودکان و البته مادران آنهاست 😊
💠 کلاس راه طلایی
📍استاد سرکار خانم حسینی
#اربعین
#کلاس_راه_طلایی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
33.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖#به_وقت_غنچه_ها
یادتونه غنچههامون یکسری #هدیه برای زائرانِ کوچک اربعین درست کردند؟☺️
🔶 حالا یکی از دوستاشون رو به #نمایندگی انتخاب کردند تا در مسیرِ پیادهرویاربعین اونهارو به زائران اباعبدالله هدیه بده.😍
📽کلاس راه طلایی
📍استاد: سرکارخانم حسینی
#اربعین
#راه_طلایی
#غنچه_های_زینبی
#کار_گروه_کودک
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🏴|ویژه| سلام خدمت همهی اعضا و همراهان عزیز! از امشب، مورخه ۳ شهریور ماه قراره در کانال، خاطرات
🏴|خاطرات اربعینی|
مریم پرسید هستی ؟ گفتم اختیار داری من اصلا رفته بودم اربعین دسته جمعی را بگیرم...
محرم از یک جایی به بعد پای ثابت تمام احوال پرسی ها یک سوال است اربعین هستی؟
هربار من با اطمینان تمام جواب دادم بله
در جواب بله ی من کسانی بودند که حسرت از چشم ها و صدایشان میریخت که خوشبحالت...همسرمان یا پدرمان اجازه نمیدهد میگویند اربعین جای زن نیست..!
من صدا صاف میکردم تمام استدلال هایم را برای مخالفت میچیدم روی میز ... اما وسط هایش ته ته دلم میگفتم نکند راست بگویند... نکند واقعا جای زن نباشد! جذبه ی عشق اما از ترس های من قوی تر بود...
زمرمه های رفتن و ثبت نام قطعی تر میشد که عراق آشوب شد...
دو سه روز مانده به رفتن ترس افتاده بود به دلم که اگر رفتیم و واقعا آشوب بود چه باید کنیم ...بعد هربار ترس و فکر نابجا انگار گناه نابخشودنی کرده باشم در محضر امام از خودم برائت میجستم...که این ترسوی عاقلِ محتاط از من نیست آقا جان...
بارم را بستم مختصر و مفید ...
هزار و یک درمان قبل سفر جواب نداده بود و کمرم با تمام توان تیر میکشید ...
اولش با شهدا شروع شد.
فاتحه ای خواندیم و یاداور شدیم که حواسمان هست صدقه سر خون شماست که میرویم...
اولین توقف طولانی آوج بود...نماز و شام
و اولین نشانه های این طریق را من اینجا دیدم...
موکبی بود که شام را مهمانشان بودیم...
سرعت همه ی کار ها چند برابر بود...غذا کشیدن ، ظرف شستن ،چای دادن... چرا؟ زائران میخواهند سریع تر بروند پی مقصدشان...
از ترافیک اتوبوس های خط واحد میشد فهمید نزدیک مرزیم
جایی نگه داشتند و اعلام کردند چند دقیقه بیشتر تا طلوع آفتاب نمانده...
تیمم کردیم و دو رکعتی های بی حواس را به کمرمان زدیم.
رفتیم برای مهر کردن پاس هایمان...این نقطه اولین نقطه ی ترسناک و مبهم ذهن من بود.
مرز مهران شلوغ است.
اگر جمعیت مثل عرفه در هم باشد باید بایستیم تا بعد از آخرین نفر رد شویم ...
اما حال و هوای مرز با عرفه فرق دارد
جمعیت زیاد است اما همه در حرکتند ...به اندازه ی توان همه ی مسیر را زنانه مردانه کرده اند و گاهی خودجوش تفکیک شده جلو میرویم....
هر مرحله که تمام میشود نفس های عمیق میکشیم ...یک قدم نزدیکتر هم یک قدم است ...
حالا علاوه بر کمرم ، کتفم هم به فجیع ترین شکل ممکن تیر میکشد ...از بچه ها میپرسم که آن ها هم همینطورند؟ تایید میکنند...
پرچم های یا صاحب الزمان و یالثارات الحسین دل آدم را میلرزاند...
انگار واقعا میرویم انتقام خون حسین را بگیریم...
#خاطرات_اربعینی
#اربعین
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🏴|خاطرات اربعینی| اینجا جای کندن نعلین است... میزنم به دل جمعیت ورودی تفتیش رد میشوم... هوای ح
🏴|خاطرات اربعینی|
گوشواره های امانت را بین کودکان عراقی پخش میکنیم.
چشم هایشان از ذوق روشن میشود...
اصلا ما آمده ایم جبران کنیم...
اولین استراحتمان خانه ای ست که به محض ورود برایمان یک سینی آب بسته بندی می اورند...
هدیه های زهرا را پیشکش زن خانه میکنیم...
تا بحال انقدر بی دلیل آدم های غریبه ای که هیچ زبان هم را بلد نیستیم دوست نداشته ام...دلم برایشان میتپد...
هرچند که خانه هایشان را کثیف کنیم و هزار و یک خواسته داشته باشیم آن ها به چشم یک گنجینه به ما نگاه میکنند...
حسین ما را قیمتی کرده است...
انگار روی زمین نیستیم...در قسمتی از زمان و مکان قدم میزنیم که متعلق به هیچ جا نیست...
هر ۲۰ عمود می ایستیم، کتف هایمان تیر میکشد...اما من انگار چیزی به اسم کمر درد را تا بحال تجربه نکرده ام...
مردی ایستاده میان یکی از موکب ها و فریاد میزند : ماشاالله بهتون ...خدا قوت ...التماس دعا ...
قلب من پر و خالی میشود از ماهی های ریز کوچک....
قرار اولمان عمود ۲۰۲ است...
خسته ایم...موکب موعود را پیدا نکرده ایم و در یک خانه مستقر شده ایم...زهرا اما با همه ی مدارا حالش بد میشود و احتیاج دارد به درمانگاه...مجدد راه می افتیم چند عمود جلوترگروهی آمده اند که دردهای مردم را درمان باشند..
.
من با زهرا میروم داخل و سمیه و مریم میروند پی پیدا کردن اسکانمان...
لحظه به لحظه دارد تربیتمان میکند این مسیر ...خسته ام که باشی باید برای رفیقت بایستی...
حسابی دیر میرسیم...داخل ساختمان ها پر شده است و حالا باز هم سهم ما چهار نفر یک پتوست ....این شاید اولین بار باشد که خوابیدن زیر نور مهتاب را تجربه میکنم ...
قرار حرکتمان بعد از اذان صبح است ...روز دوم باید عمودهای بیشتری را برویم ...
فشار روحی و جسمی روز دوم بیش از حد توانمان است ...هر چهارنفرمان راهی درمانگاه میشویم...
حین رفتن به درمانگاه اشک هایم از خستگی سر میخورند روی صورتم... ته دلم میگویم نوش جونت عزیزدلم...
از لیوان های شیشه ای که مدام پر میشوند از آب خنک میخوریم به نیت شفا...
چای های ایرانی و عراقی و لیمو عمانی را تجربه میکنیم که این بزرگترین کیف دنیایی ماجراست برای من ...
مردان عراقی موکب دار برایمان لقمه های فلافل و بادمجان میگیرند...
جایی اگر بی توجهی کنی برایت توضیح میدهند که غذاها را به شیوه ی ایرانی درست کرده اند ...
من پوششم شبیه زنان عرب است...پوشیه ام ..چادرم...گروهی اصرار دارند عربی حرف بزنم، گروهی هم به سختی و اشاره سوال میکنند و من فارسی جواب میدهم خنده شان میگیرد.... از این تشابه خوشم می آید...
#خاطرات_اربعینی
#اربعین
#کربلا
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 |توصیه اربعینی|
📽 قبل سفر تماشا کن.
مسیر پیاده روی اربعین جای عجیبیه!
انگار همه چیز هست و هیچ چیز نیست!
اصلا مقصد، مسیره!
مقصد، تربیت آدمهاست....
به نظر من
اربعین جای یاد گرفتن دو تا اصل مهمه!
صبر و مهربونی!
خوب که نگاه کنی،
این ویژگی اغلب کربلایی هاست... مثل حضرت زینب سلام الله علیها
انگار قراره تو مسیر اربعین بیشتر شبیه امامت بشی...
پس برای هیچ اتفاقی تو مسیر
خودتو ناراحت نکن
اگر گرمه، اگر مرز شلوغه، اگر دوستتون مدام دیر میکنه، اگر خسته شدید، اگر....
فقط یه لبخند بزنید و بگید
چشم✋ صبر میکنم! اونم با مهربونی😊
🔰 توصیه مهم استاد فاطمی نیا (ره) به زائران اربعین
#اربعین
#عشقت_جهانی_شده_است
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🏴|خاطرات اربعینی| گوشواره های امانت را بین کودکان عراقی پخش میکنیم. چشم هایشان از ذوق روشن میشود.
🏴|خاطرات اربعینی|
روی هم حساب میکنیم...روی غریبه هایی که غریبه نیستند... وسیله قرض میگیریم ، قرض میدهیم...
این چند شب لالایی خوابمان ترکیبی از صدای زنان عرب و گریهی نوزادهاست ...اما کسی اعتراضی نمیکند....
گاهی میان خواب و بیداری ما گروه تازه ای از راه میرسند و ما جمع و جورتر میخوابیم و داوطلبانه برای هم جا باز میکنیم
زیادند مردانی که مسیر باز میکنند برایمان ...
از روی صندلی بلند میشوند که ما بنشینیم ...جلوی جمعیت را میگیرند که ما از جایی رد شویم...حالا من چقدر جواب دارم برای آن هایی که میگویند اربعین جای زن نیست...
ظهرها جمعیت کمتر میشود اما هستیم
زهرا میگوید دقت کرده ای این طریق در تمام شبانه روز خالی نمیشود انگار گروهی پرچم را تحویل میدهند میروند استراحت و بعد گروهی دیگر...من هر صبح به نیت برداشتن پرچم بیدار میشوم.
ابتدای مسیر قدم ها صلابت دارد محکم است... عمودهای میانی قدم ها کشیده میشود و عمودهای اخر شوق است که میبرتت... قرار است تشنه و خسته و غبار گرفته برسیم سر قرارمان...
چهار روز در یک مدینه ی فاضله قدم میزنیم و میرسیم به پل سلام... قد ها خم میشود...زانو ها تا میشود...حقیقی ترین شکرهای زندگی بر لب می آید...
بعد از نماز صبح میرویم برای زیارت...اول قصد حرم حضرت عباس میکنیم ...جمعیت ورودی آنقدر زیاد است که با دوبار تلاش برای ورود راه به جایی نمیبرم...تاول پاهایم له میشود و دل ضعفه امان میبرد...بچه ها میروند داخل اما اذن دخول من داده نمیشود...
گوشه ای مینشینیم...همه ی خستگی های راه اشک میشود زیر تکه ای سیاهی...دلم گرفته از اینکه راهم نداده اند...حسابی گرسنه ام شده... چند نفری کنارم نشسته اند ...خادمی می آید لقمه ای تعارف میکند...از ناامیدی نگاهش هم نمیکنم...
قطعا لقمه ی از حرم امده را روی هوا میبرند...خادم دقیقا صدایم میکند و بفرما میزند...این خوشمزه ترین لقمه ی دنیاست...کسی از این حرم غصه دار بیرون نمیرود...
بچه ها جایشان داخل خوب است بیرون نمی آیند من
کفش هایم را از بچه ها میگیرم و تنها راه می افتم...پشت سر دسته های عزاداری حرکت میکنم میان خیل زنان عرب...ذکرم میان شلوغی ها شده یا حضرت عباس و راه ها باز میکند این ذکر....
#خاطرات_اربعینی
#اربعین
#کربلا
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
44.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 |به جای تو سلام میدهم|
آغوشِ تو همان امنیتی است
که یک جهان از خواستنش دم میزنند!✨🫀
📽 اهدای رزق شهدایی به زائران حسینی توسط کارگروه شهدا
راستی شما به یاد کدوم شهید قدم بر میدارید؟
#رزق_شهدایی
#اربعین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f8
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖|ویژه|
دوست داری بری کربلا؟
جور نشده؟
شاید کلید حل مشکلت این باشه.
#ویژه
#پیشنهاد_دانلود
#اربعین
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🏴|خاطرات اربعینی| روی هم حساب میکنیم...روی غریبه هایی که غریبه نیستند... وسیله قرض میگیریم ، قرض
🏴|خاطرات اربعینی|
استراحت میکنیم و سر ظهر میرویم برای زیارت ارباب...خسته، تشنه...غبار گرفته...
ورودی تفتیش بطرز عجیبی خلوت است ...
برای رسیدن به ضریح ردیف به ردیف میله کشیده اند.
قاطی جمعیت میشویم بی فکر...
لحظه ای میله ها تمام میشوند و دیگر خودمان نیستیم که جلو میرویم...موج جمعیت ما را با خودش جابجا میکند، این تنها نقطه ی دنیاست که من له شدن میان جمعیت را دوست دارم...
چشمم که به ضریح میخورد...خنده و گریه ام ترکیب میشود...
صدای گریه ی آرام میشود فریاد ...میشود هق هق ...
حسین جان ....حسین جان....
آنقدر بیچاره بنظر می ایم که زنی میان آن جمعیت خودش را میکشد بالا دم گوشم میگوید زیر قبه هر دعایی مستجابه...
یاد سحر می افتم...گفت دعا کن ...برای ظهور زیاد دعا کن...وای به من و چشم های کور شده ام اقا جان در مسیر بودید و ندیدمتان..؟
میرسیم زیر قبه ای که دعا مستجاب است...آنجا که انگار جاذبه بر ما اثر ندارد...دنیا بر ما اثر ندارد....آن چند لحظه ای که خالص عشق را زندگی میکنیم...آنجا که تنها دعای مستجاب من شمایید منتقم خون ح سین...
ته صدایم را میشنوم...خش برمیدارد و میرسد به سقف....
اللهم عجل لولیک الفرج...
پایان.
پ.ن: این سفر زشتی و سختی نداشت ؟! نمیدونم!!
مارو عاقله زنی به این سفر برد که جز زیبایی چیزی ندید :))
#خاطرات_اربعینی
#اربعین
#کربلا
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
هدایت شده از بنات الزینب
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌پیشنهاد دانلود
این حسین کیست که عالم همه
دیوانهی اوست❤️🩹🌿
شاید برخی با دیدن این کلیپ شرم کنند و دست از مخالفت با اربعین حسینی بردند:
توصیف جالب عکاس انگلیسی درباره اربعین، پس از تصویربرداری از حرم امام حسین(ع) در این ایام
"هر سال ۲۵ میلیون نفر به گونه ای عزاداری می کنند انگار همان روز شهید شده است"
#امام_حسین
#اربعین
|🤎⃟🌾|____
@banatozeynab
🔖|دلنوشتهی یک زائر|
۴سال از زمانی که پاسپورت گرفته بودم میگذشت
هرسال بیشتر از قبل تشنه میشدم اما انگار امام حسین خودش خوب میدونست کی باید برم پیشش.
بعد از ۴ سال وقتی که جور شد برای اربعین راهی بشم باورم نمیشد، واقعا خواب بودم؛
گفتم یا امام حسین تا وقتی گنبدتو نبینم باور نمیکنم😭
از لحظه خروج از خونه تا زمانی که برگردم، همش برام متفاوت بوده و هست.
میخوام یکی ازین خاطرات ماورایی رو بگم:
شب بود...
در مسیر پیاده روی بودیم، دو تا دختر نوجوون بعد از نماز مغرب و عشا،
خواهش کردن که با ما همراه بشن تا به وعده گاهی که با خونوادشون داشتن برسونیم شون(بخاطر تاریک شدن هوا میترسیدن تنها برن)
یه جایی من و اون دو تا دختر سرعتمون بیشتر شد و از بقیه جدا شدیم اما قرار گذاشتیم که همدیگرو جای تعیین شده ببینیم.
ما رسیدیم به اون جا و دو تا دختر نوجوون، بقیه اعضای خونواده رو پیدا کردن و تشکر کردن و رفتن
من موندم...
تنها نشستم کنار جاده تا همسفرام برسن
یک لحظه به خودم اومدم!
دیدم توی کشور غریب...تنها...
و توی تاریکی جاده نشستم...مردهای غریبه ای از کنارم رد میشدن...
در عرض یک ثانیه ترس تموم وجودمو گرفت.
و تو همون لحظه این جملات از دلم گذشت_انگار یکی انداخت به دلم که اینارو بگم:
الهی بمیرم برات حضرت رقیه با سن کم وسط اون همه مرد غریبه، دنبال بابات میگشتی😭
خدا اون لحظه شاهد بود که وقتی به سه ساله کربلا متوسّل شدم..
یکی از همسفرام دستشُ گذاشت رو شونم و گفت چقدر زود رسیدی پاشو بریم.
و منی که اشکام بند نمیومد😭
کربلا و اربعین روضه مجسمه...
همین...
#اربعین
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖|دلنوشتهی یک زائر|
بار اول بود که راهی شده بودم
همیشه دعا میکردم که قبل از رفتن از این دنیا کربلا رفته باشم
پارسال دم رفتن گذرنامه ام آماده نبود و من سخت دچار استرس اضطراب شده بودم
همه گذرنامه داشتن و فقط من بودم
مداحی آقای پویانفر رو میزاشتم و گریه طولانی میکردم
ارباب رو قسمش دادم که بزاره بیام
آخه دیگه طاقت نداشتم من جا بمونم...
الحمدالله جور شد و من وارد خاک عراق شدم
رفتیم سامرا برای اولین بار چقدر جای آرمش بخشی بودش
و بعدش کاظمین که امامان بزرگوار رو زیارت کردم.
رسیدیم نجف
و چشمم خورد به گنبد زیبای آقا امام علی (ع)
وای که چه صحنه زیبایی بود
شب و حرم امام علی (ع) چه شود...
باورم نمیشد گنبد امیر مؤمنان جلوی چشمای من هست و ناخودآگاه اشک از چشمانم ریخت.
آخه نجف خونه پدری ماست
و هیچ چیز قشنگ تر این لحظه نبود.
مردم عراق بسیار لطف داشتن و مهربان بودن.
از هرچه که داشتن برای زائر های ارباب گذاشته بودن وسط
برایم لذت بخش بود و برای جبران کمی از لطفشون براشون هدیه ای تهیه کردیم و تقدیم کردیم.
چقدر خوشحال شدن و لذت بردم از این صحنه
اصلا بنظر من اربعین همش لذته ...
کم کم شد و ما رسیدیم به کربلا و بالاخره شد.
چشمم خورد به گنبد آقا حضرت عباس
و چیزی جز گریه نمیتونستم انجام بدم و منو یک حرم...
بعد از حرم عباس رسیدم به حرم اربابمون و وقتش بود که بگم:
سلام اربابم که الان روبه روتونم...
من اینجامو زیارت نامه میخونم...
حسین جانم...
#اربعین
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f