✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🔎🔖 #ترنم_وحی
💢 نکات زیبا و دقیق تفسیری علامه طباطبایی از «مواسات» اصحاب کهف
✨ خداوند متعال در #قرآن کریم، ماجرای بیدار شدن اصحاب کهف از خواب ۳۰۰ ساله را اینگونه به تصویر می کشد:
📖«وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً؛
➖ همين گونه ما آنها(اصحاب کهف) را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند، يكى از آنها گفت چه مدت خوابيديد؟ آنها گفتند يك روز يا بخشى از يك روز (و چون درست نتوانستند مدت خوابشان را بدانند) گفتند پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است، اكنون يك نفر را با اين سكهاى كه داريد به شهر بفرستيد تا بنگرد كدامين نفر از آنها غذاى پاكترى دارند، از آن مقدارى براى روزى شما بياورد، اما بايد نهايت دقت را به خرج دهد و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد.» (کهف: 19)
◽️ مرحوم علامه طباطبایی(ره) در ذیل این آیه شریفه، می فرمایند:
➖«و سياق محاورهاى كه از ايشان حكايت شده - يعنى از جمله «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ» تا آخر دو آيه- سياق عجيبى است كه از كمال محبتشان به يكديگر در راه خداى تعالى و برادريشان در دين و مساواتشان در بين يكديگر و خيرخواهى و اشفاق نسبت به هم خبر میدهد.
◽️و برادرى و مواساتشان از اينجا فهميده میشود كه يكى از ايشان وقتى میخواهد پيشنهاد كند كه كسى را بفرستيم شهر، به يكى از رفقايش نمى گويد «تو» برخيز برو، بلکه میگويد «يكى» را بفرستيد؛ و نيز نگفت «فلانى» را بفرستيد. و وقتى هم خواست اسم «پول» را ببرد، نگفت «پولمان» را و يا «از پولمان» به او بدهيد برود، بلكه گفت :
➖«پولتان» را بدهيد به يك «نفرتان»؛ و «ورق»(یا همان «پول») را به «همه» نسبت داد. همه اينها مراتب برادرى و #مواسات و ادب آنان را میرساند.
◽️همچنین جمله «فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً ...» و جمله «وَ لْيَتَلَطَّفْ ...»، مراتب «خيرخواهى» آنان نسبت به هم را میرساند؛ و جمله «إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ ...» اشفاق و مهربانى آنان را نسبت به يكديگر میرساند كه چقدر نسبت به نفوسى كه داراى ايمان بودند مشفق بودند، و براى آن نفوس ارزش قائل بودند.»
📚 المیزان ج ۱۳ ، ص ۲۵۷
📌 پی نوشت:
روحیه «مواسات» حتی اگر در زندگی بخشی از مردم و مؤمنان مخلص نیز شکل گیرد، میتواند منشأ تحولات عظیمی در جامعه گردد و گره از بسیاری از مشکلات بازنماید؛ همچون روحیه ای که در #جنگ تحمیلی در میان مردم وجود داشت و همان روحیه توانست ۸ سال جنگ تحمیلی همه دنیا بر علیه ملت ایران را با پیروزی پایان بخشد.
#رزمایش_مواسات
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
💢 در مواجههی با حوادث، توجه به خدای متعال، مثل سلاح برّندهای در دست انسان #مؤمن است
🔻#رهبرانقلاب :
✨ از نبی مکرم نقل شده است که فرمود :
«الا ادلّکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم»؛
◽️اسلحهای را به شما معرفی کنم که مایهی نجات شماست؛ «تدعون ربّکم باللّیل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء».
➖در مواجههی با حوادث، توجه به خدای متعال، مثل #سلاح برّندهای در دست انسان #مؤمن است.
◽️لذا در میدان #جنگ، پیغمبر مکرم اسلام همهی کارهای لازم را انجام میداد؛ سپاه را میآراست، سربازان را به صف میکرد، امکانات لازم را به آنها میداد، توصیههای لازم را به آنها میکرد، اشراف فرماندهىِ خودش را اعمال میکرد؛
➖اما در همان وقت هم وسط میدان زانو میزد، دست به دعا بلند میکرد، #تضرع میکرد، با خدای متعال حرف میزد و از او میخواست.
◽️این ارتباط با خدا، دل انسان را مستحکم میکند.
۱۳۸۴/۰۷/۲۹
ڪانال زلال مــ💖ــعرفت
@ZolaleMarefat_f
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#سلام_بر_ابراهیم
5⃣ #قسمت_پنجم : پهلوان ( ۲ )
✍ راوی : حسین الله کرم
🔸داستان پهلواني هاي #ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد.
بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل #انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت #صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند.
🔹بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. #نماز صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم.
🔸ابراهيم خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند.
هميشه هم حديث #پيامبر گرامي اسلام ﷺ را ميخواند:
« اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. »
🔹 با شروع #جنگ تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند.
ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد.
🔸زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوانهاي واقعي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بسياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود!
آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند.
🔹 دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با #شهادت شهيد حسن شهابي مرشد زورخانه شهيد اصغررنجبران فرمانده تيپ عمار و شهيدان سيدصالحي، محمدشاهرودي، علی خرّمدل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاسم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد.
🔸مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکوني، دوران #ورزش باستانی ما هم به خاطره ها پيوست.
📚 سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
#سلام_بر_ابراهیم
6⃣#قسمت_ششم : والیبال تک نفره
✍راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸بازوان قوي ابراهيم از همان اوايل دبيرستان نشان داد که در بسياري از ورزشها #قهرمان است. در زنگهاي ورزش هميشه مشغول واليبال بود.
هيچکس از بچه ها حريف او نميشد.
🔹 يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم #ورزش، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد.
بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان ۱۷ شهريور بازي ميکرديم.خيلي از مدعيها حريف #ابراهيم نميشدند.
🔸اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم برميگردد به دوران #جنگ و شهرگيلانغرب، در آنجا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنده در آن بازي ميکردند.
🔹 يک روز چند دستگاه ميني بوس براي بازديد از مناطق جنگي به گيلانغرب آمدند که مسئول آنها آقاي داودي رئيس سازمان تربيت بدني بود.
آقاي داودي در دبيرستان معلم #ورزش ابراهيم بود و او را کامل می شناخت.
🔸ايشان مقداري وسائل ورزشي به ابراهيم داد و گفت : هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آمده اند.
🔹ابراهيم کمي براي ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقاي داودي گفت : چند تا از بچه هاي هيئت واليبال تهران با ما هستند.
نظرت برای برگزاري يك #مسابقه چيه؟
🔸ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر که سه نفرشان واليباليست حرفه اي بودند يک طرف بودند، ابراهيم به تنهائي در طرف مقابل تعداد زيادي هم تماشاگر بودند.
🔹ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي بالا زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور ميکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي ورزشکار با ابراهيم عکس گرفتند. آنها باورشان نميشد يک #رزمنده ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازي كند.
🔸يكبار هم در پادگان دوكوهه براي رزمنده ها از واليبال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشكيل دادو ابراهيم را هم صدا كرد.
او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يكطرف، من هم تكي بازي ميكنم!
🔹 بعد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند : تا حالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين ميافتادند!
ابراهيم درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد.
📚 سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb
┅═✧❁🔆❁✧═┅