eitaa logo
زلال معرفت
2.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با ما 👇 ✅️ انتشار و بهره‌بردارى با ذکر منبع موجب امتنان است. تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒 1⃣2⃣ 🔻 🔸از وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم؛یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص می‌کردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت می‌کردم. ➖با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس مالت را به ایشان بده و رسیدش را بگیر. ▫️در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم؛مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. 🔹من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید. یکی از همان سال ها، وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد. هفته بعد وقتی رسید همه را آورد؛ با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است! ➖گفتم:این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم. ➖ او هم گفت فرقی ندارد! 🔸با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که مقلد رهبری هستم و میخواهم خمس من به دفتر ایشان برسد. 🔺او هم هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه. 🔹از سال بعد، خمس خودم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز می‌کردم. 🔺یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده. 🔸 در آن زمانی که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم، یکباره همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته ای داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود؛بیشترین گرفتاری او به بحث خمس برمیگشت؛برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند. 🔹 پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ اما انقدر اوضاع او مشکل داشت با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد.من هم قبول نکردم. 🔻 در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت می‌طلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در برزخ وارد شوند؛حساب و کتاب شما با آنها که زنده اند، بعد از مرگشان انجام میشود. 🔸 بعد دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند. 🔻این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید؛ ✨ده ✨برابر آن در نامه عمل ثبت می‌شود اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود. 🔹 اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند از تقصیرات ما می‌گذرد. 🔻 حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود!گویی حق بدن را هم خدا بخشیده 🔸اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق بدن(حق النفس )می‌شد. 🔻در روزگار جوانی با رفقا و بچه‌های محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. سیگارها را یکی یکی روشن کرد و دست رفقا می داد، من هم در خانه ای بزرگ شده بودم که پدرم سیگاری بود، اما از سیگار نفرت داشتم ؛آن روز با وجود کراهت برای اینکه انگشت‌نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم. 🔹 حالم خیلی بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس گرفته بودم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم. 🔻اما در آن وانفسا این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی!همین باعث گرفتاری ام شد 🔸در آنجا برخی افراد را دیدم که انسان های مذهبی و خوبی بودند و بسیاری از احکام دین را رعایت کرده بودند، اما به حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر زدن به بدن گرفتار بودند... ✨ادامه دارد... ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 1⃣2⃣ ▼اگر بگويد، نديدم، نشنيدم، مى گويم: - خطبه ى مسجد را چطور؟ آنرا هم نبودى؟ نديدى؟نشنيدى؟مگر هيچ مدنى در مدينه بود كه به مسجد نيامده باشد؟ اگر بگويد، نبودم، نديدم، نشنيدم، مى گويم: ▼- اعلام قهر با خليفه را چطور؟ اين را كسى نمیتواند بگويد، نشنيدم، نفهميدم، چرا كه اعلام قهر تو با ابوبكر و عمر، آنچنان انتشار يافت كه همين دو- كه آنهمه مصيبت را به روزت آورده بودند- به دست و پا افتادند. ▪️داشت از مردم مردار، مردم مقبور، مردم جنازه صدا درمیآمد كه: ➖- چه شده است؟ دختر پيامبر با خليفه سخن نمى گويد. ▪️ اينها میبايست، فكرى بينديشند ، به خدعه اى بياويزند و نيرنگى بسازند. ❖دهها نفر را واسطه كردند تا از تو وقت ملاقات بگيرند و تو به همه پاسخ رد دادى.آخر الامر دست به دامان پدرم على شدند. ❀على به باران مى ماند، بر مومن و كافر بى مضايقه مى بارد. على كه از سينه ى عمرو بن عبدود بى تقاضا برمى خيزد، تقاضاى دشمنش را زمين نمى زند، هر چند كه در جوف اين تمنا، نيرنگ خفته باشد و او اين نيرنگ را بداند و خدعه سازان و نيرنگ بازان را بشناسد. ✿پدر به تو گفت: - آن دو تقاضاى ملاقات كرده اند،شما چه میگوئيد؟ ❀تو گفتى: - على جان! تو راى مرا مى دانى، اما خانه، خانه ى توست و من مطيع فرمان تو. [ يا على البيت بيتكو الحرة امتك: اى على! خانه، خانه ى توست و زهراى آزاد كنيز تو. ] ▼ وقتى آن دو وارد شدند و سلام كردند، تو روى برگرداندى و ديوار را بر آندو ترجيح دادى. ▪️ابوبكر گفت: - ما اشتباه كرده ايم، پشيمانيم، آمده ايم كه از گناه ما بگذرى و ما را ببخشى. ▼دروغ مى گفتند، وقاحت بسيار مى خواست گفتن اين چند كلام. آنچه آنها كرده بودند اول غصب خلافت بود، دوم غصب فدك و باقى كارها به تبع آن. بازگشت از اين دو اشتباه يعنى دست برداشتن از خلافت و پاكشيدن از فدك. و زمان براى اين هر دو دير نبود. ▲پس آنها قائل به اشتباه خود نبودند، دروغ میگفتند، از كرده هاى خود پشيمان نبودند، میخواستند هم خلافت و فدك را داشته باشند و هم از خشم و غضب تو در منظر عام در امان بمانند و اين هر دو با هم نمیشد. ❖ زر و زور را گرفته بودند، مى خواستند به ريسمان تزوير هم چنگ بزنند و تو اين ريسمان را با خنجر كياست بريدى. ❀گفتى- البته نه به آنها- به پدرم على گفتى كه به آنها بگويد: - من عهد كرده ام با شما سخن نگويم، اما اكنون يك سئوال از شما مى كنم، حاضريد كه به صدق جواب دهيد؟ آن هر دو سوگند خوردند به خدا كه جز به راستى پاسخ نگويند. ✿به پدر گفتى كه از آنها بپرسد، اين كلام رسول الله را به گوش خود شنيده اند كه: - فاطمه پاره ى تن من است و من از اويم، هر كه او را بيازارد، مرا آزاده و هر كه مرا بيازارد، خدا را آزاده و هر كه پس از مرگم او را بيازارد، همانند كسى است كه در زمان حياتم او را آزاده و هر كه در زمان حياتم او را بيازارد، همانند كسى است كه پس از مرگم او را آزرده. ▼آندو گفتند:  آرى بخدا سوگند كه اين كلام پيامبر را شنيده ايم. بار دوم و سوم همان سوال را پرسيدى و همين پاسخ را شنيدى. و بعد تو مادر! رو به آسمان كردى و گفتى: ❀- خدايا. من تو را گواه مى گيرم و همه اينها را كه در اينجا نشسته اند به شهادت مى طلبم كه ايندو مرا آزرده اند، من از ايندو ناراضى ام و تازمان لقاى خداوند با ايندو سخن نخواهم گفت. ✿‏من به هنگام ديدار، شكايت ايندو را به تو خواهم كرد و به تو خواهم گفت كه ايندو با من چه كردند. ▲ ابوبكر اين حرفها را كه شنيد، اظهار گريه و ناراحتى كرد و گفت: كاش من مرده بودم، كاش مادرم مرا نزائيده بود. اما از آنچه گرفته بود، هيچ پس نداد. ▪️ عمر كه خيال كرد گريه و اظهار تاسف، واقعى است بر آشفت و ابوبكر را دعوا كرد: - اين چه وضعى است؟ تعجب از مردمى است كه تو پيرمرد بى عقل را خليفه ى خود كرده اند. ▼تويى كه به خاطر خشم يك زن بى تابى مى كنى و از رضايتش خوشحال میشوى. تو را با خشم يك زن چه كار؟ بلند شو. هميشه عمر بود كه ابوبكر را بلند مى كرد و مینشاند. هر دو بلند شدند و از خانه رفتند، چيزى براى فريفتن عوام به دست نياورده بودند. ❀پدر كه خود اسوه ى صلابت بود، از اينهمه استوارى تو لذت میبرد، اما دلش از مشاهده ى حال و روز تو خون بود. ✿زنى هيجده ساله، اما اين طور مريض و رنجور و خسته. ❖خدا بكشد دشمنان تو را مادر. كه در طول چند ماه با سوهان خباثت، رشته حيات تو را بريدند. ام كلثوم به فداى چشمهايى كه لحظه به لحظه بى فروغ تر مى شوند.پایان عزیزان و همراهان گرامی اجرتان با خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها ممنون که همراه ما بودید ،برایمان امکانش نیست بقیه مطالب این کتاب ارزشمند را در اختیارتون قرار دهیم امید است با تهیه این کتاب ادامه مطالب را مطالعه بفرمائید. 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅