eitaa logo
زلال معرفت
2.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با ما 👇 ✅️ انتشار و بهره‌بردارى با ذکر منبع موجب امتنان است. تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗 ✍کتاب 《کشتی پهلو گرفته》 🔸کشتی پهلو گرفته به قلم سید مهدی شجاعی اثری فاخر است که سعی کرده گوشه‌ای از جایگاه بی‌همتا این شخصیت بزرگوار را به تصویر بکشد. 🔹کتاب کشتی پهلو گرفته درباره‌ی زندگی پررنج حضرت فاطمه زهرا هست که با زبانی داستانی به روایت زندگی ایشان پرداخته شده است و وقایع مختلفی را از جمله واقع سقیفه را توصیف می‌کند.  🔸کتاب کشتی پهلو گرفته در قالب 14 فصل زندگی پربار حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از زبان اطرافیانش توصیف می‌کند. فصل‌های این کتاب عبارتند از: ❶فصل اول «حضرت رسول»، ❷فصل دوم «خدیجه(س)»، ❸فصل سوم «خود حضرت زهرا(س)»، ❹ فصل چهارم «امیرالمؤمنین علی(ع)»، ❺فصل پنجم «امام حسن(ع)»، ❻ فصل ششم «امام حسین(ع)»، ❼فصل هفتم «مجددا حضرت زهرا(س)»، ❽ فصل هشتم «حضرت زینب(س)»، ❾ فصل نهم «فضه، ❿فصل دهم ام کلثوم(س)» ⓫فصل یازدهم «اسماء،»  ⓬فصل دوازدهم «برای بار سوم حضرت فاطمه(س)»،  ⓭فصل سیزدهم «مجددا حضرت امیر(ع)»  ⓮ فصل چهاردهم «از زبان آسمان روایت می‌شود». 🔸 درگذشت این بانو بزرگوار دقیق مشخص نیست و ایام فاطمیه فاصله بین  ۱۳ جمادی‌الاول تا ۳ جمادی‌الثانی است که شیعیان برای درگذشت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عزاداری می‌کنند. ⤴️ان شاءالله ما بنا داریم فصل هایی را که مشخصه مربوط به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها میباشد را در این ایام بیآوریم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 1⃣ ❥مادر! اولين ابرهاي تيرة فتنه درزماني آشكار شد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم )در بستر ارتحال افتاد ✨پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمان داد. كاغذي بياوريد كه رهنماي مكتوبي برايتان بگذارم تا پس از من گمراه نشويد ▲معلوم بود كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) در چه مورد ميخواهد سند بگذارد، عمر ممانعت كرد و كاش فقط ممانعت ميكرد، فرياد زد اين مرد هذيان ميگويد. و كتاب خدا براي ما كافي است ❀❥پدرت را ميگفت، جدمان را، پيامبر را داغت تازه ميشود، اما اين نسبت را به كسي ميداد كه وحي مطلق بود، خدا دربارة اوتصريح كرده بود 📖پيامبر جز به زبان وحي سخن نميگويد، جز به دستور خدا حرف نميزند و جز حرف خدارا منتقل نميكند ✨پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) به شنيدن اين حرف، دلش شكست و اشك در چشمانش نشست ولي ماجرا را پی نگرفت ❖« پنجة انكاري كه ميتواند حنجرة وحی را بفشرد، كاغذ را بهتر ميتواند مچاله كند » « مادر نگو كه « مصيبتي چون مصيبت تو نيست » ❖قصة مصيبت من اگر چه در عاشورا به اوج ميرسد اما از اينجا آغاز ميشود آن خطي كه در عاشورا مقابل من قرار ميگيرد، آغاز انشعابش از اينجاست 🌟پيامبر در گوشت چيزي گفت كه چون ابر بهاري گريستي و چيز ديگري گفت چون غنچه ي سحري شكفته شد ❖از خبر قطعي ارتحالش غم عالم بر دل تو نشست و خبر رفتن خودت، دلت را تسكين بخشيد ▫️آري، شهادتت، مصيبتهاي تو را تمام ميكند، اما مصيبتهاي تازه اي ميآفريد، ▪️آري،آسوده ميشوي، اما بال ديگر ما نيز كنده ميشود.پس از پيامبر و تو، اسلام ديگر قدرت بال گشادن نمييابد. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 2⃣ 🌟پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با شنيدن آن نافرماني، دستور داد اتاق را خلوت كنند. همه جز اهل بيت بیرون روند ▫️تو و پدر مانديد، من، حسن و زينب و امكلثوم،به امسلمه هم فرمان داد كه بر در اتاق بايستد تا كسي داخل نشود ✨پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم )به پدر فرمود: علي جان! نزديكتر بيا، نزديكتر،بعد دست تو و پدر را گرفت و بر سينة خود نهاد. انگار دستهاي شما مرهم غمهاي تمام عالم بود. خواست سخن بگويد اما گريه مجالش نداد ▲تو هم گريستي و پدر هم گريست و ما كودكان هم، همه شيون كرديم ❥تو گفتی اي رسول خدا! اي پدر! اي پيامبر! گريه ات قلبم را تكه تكه ميكند و جگرم راميسوزاند ▫️اي سرور و سالار انبياء! اي امين پروردگار! اي رسول حق! اي حبيب و پيامبر خدا. ❖پس ازتو با فرزندانت چه خواهند كرد؟ چه ذلتي پس از تو بر ما فرود خواهد آمد؟پس از تو چه كسي ميتواند براي علي برادر و براي دين تو ياور باشد؟ وحي خدا پس از تو چه خواهد شد؟ ▫️و باز هم گريستي آنچنان كه گريه شانه هايت را ميلرزاند و لباسهايت را تر ميكرد.... ✿✨پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست تو را در دست پدر نهاد و به پدر فرمود:برادرم! اي ابوالحسن! اين امانت خدا و رسول خداست در دست توست این امانت را خوب حفظ كن. ❖اي علي! والله كه اين دختر سالار زنان بهشت است ودستهاي منزلت مريم كبري به پاي او نميرسد ✿علي جان! سوگند به خدا من به اين مقام و مرتبت نرسيدم مگر كه آ نچه براي خود از خداخواستم، براي او هم خواستم و خدا عنايت فرمود ❖علي جان! فاطمه هر چه بگويد، كلام من است، كلام وحي است، كلام جبرئيل است ❥علي جان! رضاي من و خدا و ملائك در گروي رضاي فاطمه است ▪️واي بر كسي كه به دخترم فاطمه ستم كند، واي بر كسي كه حرمت او را بشكند، واي بركسي كه حق او را ضايع كند ▲و بعد به كرات سر و روي تو را بوسيد و فرمود: پدرت فداي تو فاطمه جان ✿ انگار پيامبر به روشني ميديد كه چه بر سر دخترش ميآيد و با اهل بيتش چگونه رفتارميشود ✨ادامه دارد.. 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 3⃣ ✿پدرم علي، عمود استوار حياتمان بر پا ايستاد و در عين حال كه خود در طوفان اين حادثه ميلرزيد، دعا كرد خدا اجرتان را در مصيبت فقدان پيامبرتان زياده گرداند، خداي متعال رسول گرامي اش را با خود برد ❖فغان همه مان به آسمان بلند شد. تو دائم ميگفتی ! يا ابتاه! يا ابتاه و ما فرياد ميزديم یا جداه یاجداه و پدر كه اسوة صبوري بود، اشك ميريخت و زمزمه ميكرد يا رسول الله ! يا خَیرخَلْق الله ❖غم به جراحت می ماند، یکباره می آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدنش با خداست. و در این میانه، نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم، حکایتی دیگر است. حکایتی که نه می شود گفت و نه می توان نهفت. حکایت آتشی که می سوزاند، خاکستر می کند اما دود ندارد، یا نباید داشته باشد. ✿مرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای تو تنها مرگ یک پدر نبود، حتی مرگ یک پیامبر نبود، مرگ پیام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنی بود. ❀آن که گفت: حَسْبُنا کِتابَ اللّه ، کتاب خدا را نمی شناخت. نمی دانست که یکی از دو ثقل به تنهایی، آفرینش را واژگون می کند، نمی فهمید که با یک بال نه تنها نمی توان پرید که یک بال، وبال گردن می شود و امکان راه رفتن بطئی را هم از انسان سلب می کند. ❖و نه او که مردم هم نفهمیدند که کتاب بدون امام، کتاب نیست، کاغذ و نوشته ای است بی روح و جان و نفهمیدند که قبله بدون امام قبله نیست و کعبه بدون امام سنگ و خاک است و قرآن بدون امام، خانه بی صاحبخانه است. ✿هر کس به خانه بی صاحبخانه، به میهمانی برود، به یقین گرسنه برمی گردد. مگر آن که خیال چپاول داشته باشد و قصدِ غصب کرده باشد یا کودک و سفیه و مجنون باشد. ❀تو در مرگ رسول، هدم رساله را می دیدی و در مرگ پیامبر، نابودی پیام را. و حق با تو بود، آن جا که تو ایستاده بودی، همه چیز پیدا بود. تو از حوادث گذشته و آینده خبر می دادی، انگار که همه را پیش چشم داری. ❖خداوند آن چه را که به پیامبر و پدر داده بود، به تو نیز داده بود، جز رسالت و امامت... ✿ پدر به غسل و حنوط و كفن مشغول شد، تو كه ميدانستي چه خورشيدي رفته است ▼ چه ظلمتي در راه است، فقط گريه ميكردي. و ما كه سوز موذي سرماي بيرون از لای درهاي بسته، تنهايمان را ميگزيد و از وقايعي شوم خبرمان ميداد، فغان و شيون ميكرديم ❀در خانه، پيكر مبارك برترين خلق جهان بر روي زمين بود و در بيرون خانه هايوهو جنگ قدرت بر آسمان معلوم نبود آنچه بيشتر جگر تو را ميسوزاند حادثة درون خانه بود يا حوادث بيرون خانه، يا هردو ✿هر چه بود حق با تو بود درگريستن، آنچه پيامبر، پدر و تو و همة ي مؤمنان خالص از ابتدا تولد اسلام، رشته بوديد، در بيرون در پنبه ميشد ▫️ولي من نميدانم اكنون در كدام مصيبت گريه كنم، در مصيبت غربت اسلام؟ مظلومي پدر؟ رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؟ يا شهادت تو؟ ✨ ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 4⃣ ✿بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنوز بر زمین بود که ابرهای تیره در آسمان پدیدار شد و باران فتنه باریدن گرفت. دین در کنار پیامبر ماند و دنیا در سقیفه بنی ساعده متجلی شد. ❀در لحظه ای که هارون در کار مشایعت موسی به طوری جاودانه بود، مردم در سقیفه سامری آخرت می فروختند بی آن که حتی به عوض دنیا بگیرند. خَسِرَ الدُّنْیا وَ الاخِرة، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین. ❖معن بن عدی و عویم بن ساعده آمدند و به عمر گفتند: ➖حکومت رفت، قدرت رفت. کجا؟ ➖از جاده سقیفه پیچید و رفت به سمت انصار. کاروان سالار؟ سعدبن عباده ➖عمر به ابوبکر گفت: تا دیر نشده بجنبیم. ➖بر سر راه، ابوعبیده جراح را هم برداشتند و شتابان عازم سقیفه شدند. در سقیفه، سعدبن عباده، عبا پیچیده، شتر حکومت را در جلوی خود گذاشته بود و با تظاهر به کسالت و بی رغبتی، آن را به سمت خود می کشید. ❖وقتی این سه وارد سقیفه شدند، شتر را اگر چه مجروح و پیر شده از چنگال انصار بیرون کشیدند و به دندان گرفتند و این در حالی بود که صاحب شتر، عزادار و داغدار، افسار و شتر را از یاد برده بود. ▪️عمر طبق معمول بنا را بر خشونت و دعوا گذاشت و با سعد به مشاجره پرداخت، اما ابوبکر یادش آورد که: «اَلرِفْقُ هُنا اَبْلَغ» اینجا نرمش، بیشتر به کار ما می آید. ❖و ابوبکر خود، عنان را در دست گرفت، از مهاجرین و انصار هر دو تمجید کرد اما مهاجرین را برتر شمرد آن چنان که آنان را شایسته امارت و انصار را شایسته وزارت قلمداد کرد. ▪️بعدها عمر گفت که من در این راه هیچ مکری نیندوخته بودم مگر آن که ابوبکر مثل آن یا بهتر از آن را به کار برد. 🌟پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این گفته بود: «امت من را این دسته از قریش هلاک خواهند کرد.» ▫️پرسیده بودند: تکلیف مردم در این شرایط چیست؟ فرموده بود: ای کاش می توانستند از آن برکنار بمانند. ❖قرار بر این شده بود که ابوبکر، حکومت را به عمر و ابوعبیده جراح تعارف کند و آن ها با تواضع آن را به او برگردانند. ▪️ابوبکر بعد از اتمام سخنرانی گفت: یا با عمر یا با ابوعبیده جراح بیعت کنید و کار را تمام کنید. ➖عمر گفت: نه به خدا ما هیچ کدام با وجود شما این کار را نمی کنیم. دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت کنیم. ❖ابوبکر بی درنگ دست پیش آورد و اول عمر و بعد ابوعبیده جراح و بعد سالم غلام حذیفه با او بیعت کردند . ▪️ سپس عمر با زبان تازیانه از مردم خواست که وحدت مسلمین را نشکنند و با خلیفه پیامبر! بیعت کنند. ❀پدر هنوز در کار تغسیل و تدفین پیامبر بود که از بیرون در صدای اللّه اکبر آمد. ✿پدر مبهوت از عباس پرسید: عمو معنی این تکبیر چیست؟ ➖عباس گفت: یعنی آن چه نباید بشود شده است. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 5⃣ ✿آن چه پدر کرد، غفلت و غیبت نبود، عین حضور بود. در آن لحظه هر که پیش پیامبر نبود، غایب بود. غیبت و حضور نسبی است. ❀وقتی که دین خدا بر زمین مانده است، با دین و در کنار دین بودن حضور است. هر که نباشد، دچار وسوسه و دسیسه می شود. ✿کسی که با چراغ و در کنار چراغ است که راه را گم نمی کند. ❀ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شب تابی که نباید خود را به زمین برساند. ❖ابرهای فتنه از سقف سقیفه گذشتند و خانه پیامبر را احاطه کردند، همهمه بیرون در شدت گرفت و در آن چنان کوفته شد که ستون های خانه پیامبر لرزید. ❖بیرون بیایید. بیرون بیایید و گر نه همه تان را آتش می زنیم. صدا، صدای عمر بود. ❀تو با یک دنیا غم از جا بلند شدی و به پشت در رفتی، اما در را نگشودی. تو را با ما چه کار؟ بگذار عزاداریمان را بکنیم. ▪️باز هم فریاد عمر بود: علی، عباس و بنی هاشم، همه باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند. ❀کدام خلیفه؟ امام و خلیفه مسلمین که این جا بالای سر پیامبر است. ▪️مسلمین با ابوبکر بیعت کرده اند، در را بازکن و گرنه آن را آتش می زنم. ➖یک نفر به عمر گفت: این که پشت در ایستاده، دختر پیغمبر است، هیچ می فهمی چه می کنی؟ خانه رسول اللّه ... ▪️عمر دوباره نعره کشید: این خانه را با هر که در آن است، آتش می زنم. به زودی هیزم فراهم شد و آتش از سروروی خانه بالا رفت. ❀تو همچنان پشت در ایستاده بودی و تصور می کردی به کسی که گوش هایش را گرفته می توان گفت که هدایت چیست؟ خیر کجاست و رسالت چگونه است. ✿در خانه تنی چند از اصحاب رسول اللّه هم بودند، اما هیچ کس به اندازه تو شایسته دفاع از حریم پیامبر نبود. ❀تو حلقه میان نبوت و ولایت بودی، برترین واسطه و بهترین پیوند میان رسالت و وصایت. ❖محال بود کسی نداند آن که پشت در ایستاده، پاره تن رسول اللّه است. هنوز زود بود برای فراموش شدن این حدیث پیامبر که: ❀فاطمه پاره تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 6⃣ ❖وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیار معرکه ابوبکر، آن چنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت. ❀مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده. ✿عاشورا این جاست! کربلا این جاست! اگر کسی جرأت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرأت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند. ❀من بچه نیستم مادر! شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده می شود، ساخته کارگاه سقیفه است. نطفه اردوگاه ابن سعد در مشیمه سقیفه منعقد می شود. ✿اگر علی این جا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمی ماند. ❀حسین در کربلا می خواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. پیامبری که تو در خانه او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی. ❖تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگین تر است یا نوه پیامبر؟ ❀مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. خودت گفته ای. ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمی کند. ❀مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم. ▫️نگو، گریه نکن مادر! باید مُرد در این مصیبت، باید هزاربار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کرده ایم که تاکنون زنده مانده ایم. ✿نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست. در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما تو کودک نیامده ات محسن ات به شهادت رسید. ❀من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی: مرا بگیر فضه. که محسن ام را کشتند. ✿پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا می برد، وحی نازل می شد که «پایین بیاورید صدایتان را» ❀اگر کسی پیامبر را به نام صدا می کرد وحی می آمد که «نام پیامبر را با احترام بیاورید.» ✿هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانه اش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمه ها می گیرد، مبدأش این جاست. ❀دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست. ✿من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد. ✨ ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 7⃣ ✿بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا این قدر بسوزاند. شاید خدا می خواهد برای کربلا مرا تمرین دهد تا کاروان اسرا را سرپرستی کنم، اما این چه تمرینی است که از خود مسابقه مشکل تر است. ❖در کربلا دشمن به روشنی خیمه کفر علم می کند،اما این ها با پرچم اسلام آمدند، گفتند از فتنه می هراسیم، کدام فتنه بدتر از این؟ دیگر چه می خواست بشود؟ ▲ کدام انحراف ایجاد نشد؟ کدام جنایت به وقوع نپیوست؟ کدام حریم شکسته نشد؟ کاش کار به همین جا تمام می شد. ❀تو را که تا مرز شهادت سوق دادند، تو را که از سر راه برداشتند، تازه به خانه ریختند. ✿پدر که حال تو را دید، برق غیرت در چشم های خشمناکش درخشید، خندق وار حمله برد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و بینی اش را به خاک مالید و چون شیر غرید: ▪️ای پسر ضحاک! قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برانگیخت، اگر مأمور به صبر و سکوت نبودم، به تو می فهماندم که هتک حرمت پیامبر یعنی چه؟ ✿و باز خندق وار از روی او بلند شد تا خشم، عنان حلمش را تصاحب نکند. اما... اما... تداعی اش جگرم را خاکستر می کند. ▪️به خود نیامدند و ازرو نرفتند، عمر و غلامش قنفذ و ابن خزائه و دیگران، ریسمان در گردن پدر افکندند تا او را برای بیعت گرفتن به مسجد ببرند. ریسمان در گردن خورشید. طناب بر گلوی حق. مظلومیت محض. ❀تو باز نتوانستی تاب بیاوری. خودت نمی توانستی به روی پا بایستی اما امامت را هم نمی توانستی در چنگال دشمنان تنها بگذاری. خود را با همه جراحت و نقاهت از جا کندی و به دامن علی آویختی. ❥من نمی گذارم علی را ببرید. نمی دانم تازیانه بود، غلاف یا دسته شمشیر بود، چه بود؟ عمر آن قدر بر بازو و پهلوی مجروح تو زد که تو از حال رفتی و دستت رها شد. ✿انگار نه بر بازو و پهلوی تو که بر قلب ما می زد، اما ما جز گریه چه می توانستیم بکنیم؟ ❀و پدر هم که خود در بند بود. تو از هوش رفتی و پدر را کشان کشان به مسجد بردند. ✿در راه رو به سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برگرداند و گفت: برادر! این قوم بر ما مسلط شده اند و دارند مرا می کشند. یعنی همان کلام هارون به برادرش موسی در مقابل یهود بنی اسراییل. ❀شاید می خواست علاوه بر درددل با پیامبر، یهود و سامری را تداعی کند. و شاید می خواست این حدیث پیامبر را به یاد مردم بیاورد که به او گفته بود: انت منی بمنزله هرون من موسی الا انه لانبی بعدی. ✿تو برای من مثل هارون برای موسایی (که برادرش بود و وزیرش) با این تفاوت که نبوت به من ختم می شود (و وصایت با تو آغاز می شود) ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 8⃣ ▪️عمر به پدر گفت: ➖علی بیعت کن. ❀پدر گفت: اگر نکنم چه می شود؟ ▪️عمر به پدر، به برادر و وصی پیامبر، به جان پیامبر گفت: گردنت را می زنم. ❀پدر گردنش را برافراشت و گفت: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبر خدا را کشته ای. ▪️عمر گفت: بنده خدا آری اما برادر پیامبر نه. پدر تا این حد وقاحت را تصور نمی کرد، ❀پرسید: یعنی انکار می کنی که پیامبر بین من و خودش، صیغه برادری جاری کرد؟ ▪️عمر گفت و ابوبکر هم: انکار می کنیم. بیعت کن. ❀پدر گفت: بیعت نمی کنم. من در سقیفه نبودم اما استدلال شما در آن جا این بود که شما از انصار به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک تر بوده اید، پس خلافت از آن شماست. ▲ من بر مبنای همین استدلالتان به شما می گویم که خلافت حق من است، هیچ کس به پیامبر نزدیکتر از من نبوده و نیست. اگر از خدا می ترسید، انصاف دهید. ▪️هیچ کدام حرفی برای گفتن نداشتند. ➖اما عمر گفت: رهایت نمی کنیم تا بیعت کنی. ❀پدر رو به عمر کرد و گفت: گره خلافت را برای ابوبکر محکم می کنی تا او فردا آن را برای تو باز کند. از این پستان بدوش تا سهم شیر خودت را ببری. به خدا که اگر با شما غاصبان نیرنگ باز بیعت کنم. ❥تو وقتی به هوش آمدی از فضه پرسیدی: علی کجاست؟ ✿فضه گفت که او را به مسجد بردند. من نمی دانم تو با کدام توان به سوی مسجد دویدی و وقتی علی را در چنگال دشمنان دیدی و شمشیر را بالای سرش فریاد کشیدی: ▲ای ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم برنداری، سرم را برهنه می کنم، گریبان چاک می زنم و همه تان را نفرین می کنم. به خدا نه من از ناقه صالح کم ارج ترم و نه کودکانم کم قدرتر. ▪️همه وحشت کردند، ای وای اگر تو نفرین می کردی! ای کاش تو نفرین می کردی. ❀پدر به سلمان گفت: برو و دختر رسول اللّه را دریاب. اگر او نفرین کند... ✿سلمان شتابان به نزد تو آمد و عرض کرد: ای دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را برای رحمت مبعوث کرد... ❀تو فریاد زدی: علی را، خلیفه به حق پیامبر را دارند می کشند... اگر چه موقت، دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند. ✿و تو تا پدر را به خانه نیاوردی، نیامدی. ولی چه آمدنی. روح و جسمت غرق جراحت بود. ❀و من نمی دانم کدام توان، تو را بر پا نگاه داشته بود. ✿تو از علی، خسته تر، علی از تو خسته تر. تو از علی مظلوم تر، علی از تو مظلوم تر. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 9⃣ ❖هر دو به خانه آمدید اما چه آمدنی. تو چون کشتی شکسته، پهلو گرفتی. و پدر درست مثل چوپانی که گوسفندانش، داوطلبانه خود را به آغوش مرگ سپرده باشند، غم آلوده، حسرت زده و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت. ❀قبول کن که غم عاشورا هر چه باشد، به این سنگینی نیست. پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را. و پدر را از این پس هزار عاشورا است. * ❥ * ❥ *❥ *❥ *❥ ✿دفعتا خبر آمد که فدک از دست رفت و این برای شما بانوی من که تازه داغ غصب خلافت دیده بودید، کم غمی نبود ▫️کارگزاران شما هراسان آمدند و گفتند: ▲خلیفه ما را از فدک بیرون کرد و افراد خود را در آن جا گماشت. ❀شما در بستر بیماری بودید. رنگ رویتان زرد بود و دست هایتان هنوز می لرزید، فروغ نگاهتان رفته بود و دور چشمانتان به کبودی نشسته بود. ▲از هماندم که عمر در را بر پهلوی شما شکست و جان کودک همراهتان را گرفت و شما فریاد زدید: ❀فضه مرا دریاب! من فهمیدم که کار تمام است و شده است آن چه نباید بشود. ✿شما مضطر و مضطرب از بستر بیماری جهیدید و گفتید: چرا؟!! و شنیدید: فدک را هم غصب کردند، به نفع حکومت غصبی. چرا؟! ❀این چرا دیگر جوابی نداشت، نه فقط کارگزاران شما که خود خلیفه هم برای این چرا پاسخی نداشت. ✿من که کنیزی ام(فضه) به افتخار در خانه شما، می دانم که: «فدک قریه ای است در اطراف مدینه، از مدنیه تا آن جا دو سه روز راه است. این باغ از ابتدا دست یهود بوده است تا سال هفتم هجرت. ❖در این سال که اسلام، نضج و قدرتی فوق العاده می گیرد، یهود، بیم زده، از در مصالحه در می آیند. و این باغ را به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدیه می کند تا در امان بمانند. ❀پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن را می پذیرد و باغ در دست پیامبر می ماند تا آیه «واتِ ذَالْقُرْبی حَقَّهُ»... نازل می شود و پیامبر به دستور صریح خداوند، فدک را به شما می بخشد.» ❖این واقعیتی نیست که کسی بتواند آن را انکار کند. اگر پدرتان رسول خدا هم پیش از ارتحال، همه مسلمانان را جمع می کرد و سؤال می فرمود: فدک از آن کیست؟ همه بی تأمل می گفتند: فاطمه. ▲این که حالا چرا همه خفقان گرفته اند و دم برنمی آورند، من نمی دانم. ❖حداقل باید همان فقرا و مساکینی که از این باغ به دست شما روزی می خوردند و حالا نمی خورند صدایشان در بیاید، اما انگار ایمان مردم هم با پیامبر، رخت بربست و جای آن را رعب و وحشت و حب دنیا گرفت. ✿شما برخاستید، با همان حال نزار و تن بیمار. ▲پس از وفات پدر بزرگوارتان، هر روز چروک تازه ای بر پیشانی مبارکتان می نشست، اما از این حادثه، آن چنان برآشفتید که من مبهوت شدم. ✿مرا ببخشید بانوی عالمیان! با خودم فکر کردم که این فدک مگر چیست که غصب آن زهرای مرضیه را این گونه بر می آشوبد؟ ❖فدک ملک باارزش و پردرآمدی است. درست، اما برای فاطمه بریده از دنیا و پیوسته به عقبی که مال دنیا، ارزش نیست، تازه از فدک هم که خود هیچ گاه بهره نمی بردید. ✨ادامه دارد.... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 0⃣1⃣ ❖فدک در تملک شما بود و فقر از سر و روی این خانه می بارید. فدک از آن شما بود و نان جویی هم سفره شما را زینت نمی داد. ✿ فدک ملک شخص شما بود و روزها و روزها دودی از مطبخ این خانه بلند نمی شد. ❀ شوی شما علی، جان عالمی بفداش هزاران هزار درهم را در ساعتی بین فقرا تقسیم می کرد، دستهایش را می تکاند و گرسنگی اش را به خانه می آورد. ❖پس چه رازی بود در این ماجرا که شما را چون اسپندی از بستر بیماری خیزاند و به سوی ابوبکر کشاند؟ ❥ من این راز را دریافتم. اما چه فرقی می کند که فضه خادمه ای این راز را دریافته باشد یا نیافته باشد. کاش مردم این راز را می فهمیدند، ایمانشان را طوفان حادثه برده بود، عقلشان چه شده بود؟ ✿ فدک برای شما باغ و ملک نبود، روی دیگر سکه خلافت بود. ▲و شما به همان محکمی که در مقابل غصب خلافت ایستادید، در مقابل غصب فدک مقاومت کردید، شما در ماجرای غصب فدک درست مثل غصب خلافت، انحراف از اصل اسلام و پیام پیامبر را می دیدید. ❀ فدک یعنی خلافت و خلافت یعنی فدک، فدک بُعد اقتصادی خلافت است و خلافت بعد سیاسی فدک و خلافت و فدک یعنی اسلام، یعنی پیامبر، یعنی سنت نبوی. ✿ وقتی جنازه پیامبر بر زمین است، می توان حکم او را در خاک کرد، وقتی هنوز رطوبت قبر پیامبر خشک نشده، می توان کلام او را لگدمال کرد، هر اتفاق و انحراف دیگری بعید نیست. ❀ و اسلام بعد از چهار روز پوستین وارونه می شود بر تن خلق اللّه که جز تمسخر برنمی انگیزد. ❖و این بود آن چه جگر شما را می سوزاند و بر جان شما سرور زنان عالم آتش می افکند. ❀ غضبناک و خشم آلود به ابوبکر فرمودید: فدک از آن من است، می دانی که پدرم به امر خدا آن را به من بخشیده است، چرا آن را غصب کردی؟ ▪️ابوبکر گفت: بر این مدعایت شاهد بیاور. ❥ به شما، به مخاطب آیه «اِنّما یُریدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرّجْسَ اَهْلَ الْبَیْت وَ یُطَهّرکُمْ تَطْهیرا.» ▫️گفت: شاهد بیاور. به کسی که کلامش حجت است گفت که شاهد بیاور. ▼یعنی، زبانم لال، پناه بر خدا، صدیقه کبری، راستگوترین زن عالم دروغ می گوید، یعنی آن که رسول اللّه درباره اش فرمود: «اَنَّ اللّه َ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَ ابْنَتی فاطِمَةَ و وَلَدَها وَمَنْ اَحَبَّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِکَ سُمّیَتْ فاطِمَه.» خداوند عزوجل دخترم فاطمه را و فرزندان و دوستدارانش را از آتش جهنم مصون داشت و بدین سبب، فاطمه، فاطمه نامیده شد، صحت سخنش با گواه، اثبات می شود؟! ✿ یعنی آن که به تصریح پیامبر، خشم خدا در گروی خشم اوست و رضای خدا، در گروی رضای او. باید کلامش به واسطه کسی دیگر تأیید شود؟! ❥ بانوی من! جسارت حد و مرز نمی شناسد، به خصوص در وادی جهالت. ولی شما پذیرفتید، شما عصاره صبرید، شما اسوه استقامتید. ❀ فرمودید: باشد، شاهد می آورم. و علی را که گواه خلقت بود، به شهادت بردید. ▲کافی نیست، یک نفر برای شهادت کافی نیست. ❖عجب! پس وااسلاماه! وامحمداه!... خلیفه نشنیده است این کلام پیامبر را که: اَلْحَقُّ مَعَ عَلی وَ عَلیُّ مَعَ الْحَقْ، یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُما دَار. ❀ همیشه حق با علی است و علی با حق است. حق به دور علی می گردد، حق دنباله روی علی است، هر جا علی باشد حق حضور می یابد. ✿ این کلام به آیه قرآن می ماند، نص صریح کلام پیامبر است. پیامبر آن قدر این کلام را در زمان حیات خویش تکرار کرده است که هیچ کس ناشنیده نماند. ▲و این یعنی کلام علی، حکم است. عین عدالت است و اطاعت می طلبد. ❖خلیفه در محضر آب، دنبال خاک برای تیمم می گشت. چه طهارتی! چه تیممی! چه نمازی! ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 1⃣1⃣ ✿ جانتان از درد در شرف احتراق بود اما صبوری کردید و شاهدی دیگر بردید. ❥ ام ایمن شاهد دیگر شما به خلیفه گفت: شهادت نمی دهم مگر این که اعترافی از تو بگیرم. چه اعترافی؟ ❖ کلام مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد من چیست؟ خودت این را از زبان رسول نشنیدی که فرمود «ام ایمن از زنان بهشتی است؟» راستش چرا، شنیدم. همه شنیدند. ❥ من زنی از زنان بهشت شهادت می دهم که پس از نزول آیه «وَاتِ ذَالْقُرْبی حَقَّهُ...» پیامبر، فدک را به امر خدا به فاطمه بخشید. ▪️خلیفه خلع سلاح شد: باشد، فدک از آن تو. بنویس! ➖نیاز به... بنویس! و خلیفه نوشت که فدک از آن زهراست. تمام؟ نه، عمر وارد شد: چه کردی ابوبکر؟ هیچ، فدک از آن فاطمه بود، گرفته بودم شاهد آورد، پس دادم. ➖عمر نوشته را از شما گرفت، بر آن آب دهان انداخت و آن را پاره کرد. بند دل ما را. ✿ کاش من درون سینه تان بودم و به جای آن جگر نازنینتان می سوختم. کاش شما دختر پیامبر نمی بودید، کاش فاطمه نمی بودید، کاش این قدر خوب نمی بودید، کاش این قدر عزیز نمی بودید که دل ما این قدر آتش نمی گرفت. ❀ اشک در چشمان شما نشست ولی سکوت کردید. هیهات از این سکوت و صبوری! ✿ امیر مؤمنان علی علیه السلام ، آهی از سردرد کشید و گفت: چرا چنین می کنید؟ ➖گفته شد: شهود کم اند، باید بیشتر شاهد بیاورید. ❀ امام علی علیه السلام رو به ابوبکر کرد و فرمود: اگر مالی در دست کسی باشد و من ادعا کنم که آن مال از من است، تو از کدام یک شاهد طلب می کنی؟ از آن که مال در دست اوست و ذوالید است یا من که ادعا می کنم. ▪️ابوبکر گفت: حکم اسلام این است که باید از مدعی، شاهد طلب کرد نه از آن که مال در دست اوست. ✿ علی علیه السلام فرمود: پس چرا از فاطمه شاهد می خواهی در حالی که فدک در تملک و تصرف او بوده است. ▪️ابوبکر در مقابل این برهان روشن از پای در آمد و سکوت کرد ولی عمر با جسارت جواب داد: علی! رها کن این حرف ها را، فدک را پس نمی دهیم. ❀ علی، کوه استوار حلم فرمود: اِنّا للّه ِ وَ انّا اِلَیْهِ راجِعُون... وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون. به یقین آن ها هم می دانستند که علی برای حفظ اصل اسلام، مأمور به سکوت است و گر نه هیچ گاه تا بدین پایه جرأت جسارت نداشتند. ✿ بانوی من! وقتی به خانه بازگشتید، گریه امانتان را ربود، آن چنان که صدای ضجه تان فضای خانه را پر کرد. پدرتان را صدا می زدید و از حاکمیت جور، شکوه می کردید. ❀ می روید و سخنرانی می کنید. آخرین حربه ای که در دست مظلوم می ماند، اظهار مظلومیت است و افشاگری. باشد تا حجت بر همگان تمام شود. آن ها که خود را به خواب زده اند بیدار نمی شوند، اما شاید آن ها که به خواب برده شده اند تکانی بخورند. هر چند وقتی که خورشید ولایت، محبوس خانه شده است، شب جاودانه است و خواب، مستمر. ▲اما وَما عَلَی الرَّسُولِ اِلاّ الْبَلاغ خبر مثل رعد در فضای مدینه پیچید و شهر را لرزاند. ❖فاطمه به مسجد می آید! دخت پیامبر می خواهد سخنرانی کند! احتمالاً مسأله غصب خلافت است شاید ماجرای غصب فدک باشد. برویم. ❖مسجد به طرفة العینی غلغله شد. مهاجرین و انصار از هم پیشی می گرفتند. کودکان بر دوش مردان قرار گرفتند تا یادگار پیامبر را به محض ورود ببینند. انگار جمعیت می خواست دیوارهای مسجد را در هم بشکند یا لااقل عقب براند. ▲خلیفه مصلحت نمی دید منعتان کند و بیداری مردم و رسوایی خویش را دامن بزند. خود و اعوان و انصارش در مسجد پخش شدند تا رشته کار از دستشان در نرود و طوفان دردهای شما، تخت بی بنیان خلافت را از جا نکند. ✿ آرام اما باشکوه و وقار از خانه درآمدید. چون پا گذاشتن ماه در عرصه آسمان، این شما بودید یا پیامبر که بر زمین می خرامیدند؟! ❖همه گفتند: انگار پیامبر زنده شده است. شبیه ترین فرد حتی در راه رفتن به پیامبر. ❥ زنان بنی هاشم، چون ستارگان شب تیره، دور ماه وجودتان را گرفتند و جلال و جبروتتان را تا مسجد همراهی کردند. ✨ ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 2⃣1⃣ ✿وقتی شما قدم به مسجد گذاشتید، نفس در سینه مسجد حبس شد، در پشت پرده ای که به دستور شما آویخته شده بود، قرار گرفتید و مدتی فقط سکوت کردید. سکوتی که یک دنیا حرف در آن بود. و آن ها که گوش شنیدن این سکوت را داشتند، ضجه زدند. ❥بغضی که راه گلوی شما را گرفته بود، جز با گریه کنار نمی رفت. گریه شما بغض مسجد را ترکاند. مسجد یکپارچه ضجه و ناله شد. ❀و بعد سکوت کردید، سکوتی که عطش را دامن می زند و تشنگی را صد چندان می کند. و... لب به سخن گشودید ❖بسم الله الرحمن الرحيم سپاس خداى را بر آنچه انعام فرموده و شكر هم او را بر آنچه الهام نموده و ثنا و ستايش بر آنچه از پيش ارزانى داشته. ▫️حمد به خاطر همه نعمت ها و مواهب و هدايايى كه پيوسته بشر را احاطه كرده و پياپى از سوى او بر انسان نازل شده. ❖شماره ى آنها از حوصله ى عدد بيرون است و مرزهاى آن از حد جبران و پاداش فراتر و دامنه آن تا ابد از حطيه ى اداراك بشر گسترده تر. ▫️مردمان را ندا داد تا با شكر استمرار و ازدياد نعمت را طلب كنند. و ستايش خلايق را با افزايش نعم خويش بر انگيخت و دعا را وسيله افزونى نعمت ها قرار داد. و شهادت مى دهم كه »لا اله الا الله« خدايى كه هيچ شريكى برايش متصور نيست. ❖كلمه اى كه تاويل آن اخلاص است و دلها به آن گره خورده است و انديشه ها از آن روشنى يافته است. ▫️خدايى كه چشم ها را توان ديدن او نيست و زبان ها را قدرت وصف او نه. خدايى كه بال و هم و انديشه و خيال، تا اوج درك ذاتش نمى رسد. ❖اشياء را آفريد بى آنكه پيش از آن چيزى موجود باشد و آنها را با قدرت و مشيتش بى هيچ قالب و مثالى تكوين فرمود، بى آنكه به خلقت آن محتاج باشد، يا در آن فايدتى بجويد، مگر تثبيت حكمتش و هشيار كردن خلايق بر طاعتش و اظهار قدرتش و رهنمايى مردم به عبوديتش و عزت بخشيدن به دعوتش. ▫️سپس ثواب را در مقابل طاعت و عقاب را در برابر معصيت قرار داد تا بندگان از خشم و انتقام و عذابش به سوى جنات رحمتش شتاب بگيرند. ❖و شهادت مى دهم كه پدرم محمد، بنده و رسول خداست. و خداوند او را انتخاب كرد پيش از آنكه به سوى مردم گسيل دارد و نامزد رسالتش كرد پيش از آنكه او را بيافريند و او را برگزيد و برترى بخشيد، پيش از آنكه مبعوثش كند. ▫️و آن هنگام كه بندگان در عالم غيب پنهان بودند و در سر حد عدم و در هاله اى از ترس و وحشت و ظلمات سير مى كردند. ❖از آنجا كه خداوند علم و احاطه و معرفت به عواقب امور و حوادث روزگار و منزلگاه مقدرات داشت، او را برانگيخت تا كار خدايى خويش را به اتمام رساند و حكم قطعى خويش را امضا كند و مقدرات حتمى اش را نفوذ بخشد. ▫️پس محمد رسول خدا با امتهايى مواجه شد، فرقه فرقه شده در مقابل آئين ها و زانو زده در مقابل آتش ها و فروافتاده در مقابل بت ها و گرفتار آمده در دام انكار خدا. ❖پس خداى تعالى با محمد تاريكى ها را روشن كرد و تيرگيهاى ابهام را از دلها زدود و ابرهاى سياه را از مقابل ديده ها كنار زد. ▫️پيامبر كمر به هدايت مردم بست و آنها را از گمراهى نجات بخشيد و نور بصيرت بر چشمهاى تاريكشان پاشيد و آنها را به سوى دين محكم و استوار سوق داد و به صراط مستقيم فراخواند. تا اينكه خداوند او را به اختيار و رغبت و ايثار او و با دست رافت خويش به سوى خود برد. ❖پس محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) اكنون از شر اين دنيا در آسايش است و گرد او را فرشتگان نيكوكار فراگرفته اند و خشنودى پروردگار غفار بر او سايه افكنده و همجوارى خداوند جبار نصيبش گرديده. ▫️درود خدا بر پدرم، پيامبر او و امين وحى او و برگزيده ى او و منتخب و مرضى او. و سلام و رحمت و بركت خدا بر او. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 3⃣1⃣ ❀سكوت بر مسجد سايه افكنده بود، زمان از حركت ايستاده بود و تپش قلب ها نيز. و شما انگار در اين دنيا نبوديد و هيچكس را نمى ديديد. انگار در عرش بوديد و خدا و پيامبر را وصف كرديد و بعد به فرش بازگشتيد، به مسجد و در ميان مردم و رو به آنها فرموديد: ❖شما اى بندگان خدا! مرجع و نگاهبان و پرچمدار امر و نهى خداونديد و حاملان دين او و وحى او و امناء خداونديد بر خويشتن و مبلغان اوئيد به سوى امت ها. ✿زمامدار حق اكنون در ميان شماست با پيمانى كه از پيش با شما بسته است. ▲يادگارى كه براى شما باقى گذاشته است، كتاب ناطق خداست و قرآن صادق و نور فروزان و شعاع درخشان. ❀كتابى كه حجت هاى آن روشن است، بواطن آن آشكار، ظواهر آن متجلى و پيروان آن مفتخر و مورد غبطه ى اقوام ديگر. 📖كتابى كه تبعيت از آن، انسان را به سوى رضوان سوق مى دهد و گوش جان سپردن به آن، نجات را به ارمغان مى آورد و حجت هاى نورانى خداوند بواسطه ى آن شناخته مى شود. ❀تفسير فرايض و واجبات و حدود محرمات و روشنايى بينات و كفايت براهين و استدلالات و فضائل و محسنات و رخصت ها و موهبت ها و اختيارات و شرايع و مكتوبات، همه و همه به واسطه ى قرآن شناخته مى شود. 📖و خداوند ايمان را آفريد براى تطهير شما از شرك. و نماز را آفريد براى تنزيه شما از كبر. و زكات را براى تزكيه جان شما و افزايش روزى شما. و روزه را براى تثبيت اخلاص شما. و حج را براى پايدارى دين شما. و عدل را براى تنظيم قلب هاى شما. ✿اطاعت و امامت ما را بر شما واجب كرد براى نظام يافتن ملت و در امان ماندن از تفرقه. ▲و جهاد را وسيله ى عزت اسلام قرار داد و صبر را وسيله اى براى جلب پاداش حق. مصلحت عامه را در گروى امر به معروف قرار داد و نيكى بر پدر و مادر را سپرى ساخت ▲ براى محافظت از آتش قهر خودش و پيوند خويشان را وسيله ى افزايش جمعيت و قدرت ساخت و قصاص را وسيله ى حفظ خونها و وفاء به نذر را موجب آمرزش و رعايت موازين در خريد و فروش را براى از ميان رفتن كم فروشى و نهى از شرابخوارى را براى دورى از پليدى ها و پرهيز از تهمت ناروا را حجابى در برابر غضب خداوند و ترك سرقت را وسيله اى براى ورود به وادى عفت قرار داد. و شرك را حرام كرد تا خدا پرستى جامه ى اخلاص بپوشد. ❖پس تقواى خدا پيشه كنيد آنچنانكه شايسته است و جز در لباس اسلام نميريد. و فرمانبردار خدا باشيد در آنچه امر فرموده و از آنچه نهى كرده كه همانا بندگان انديشمند خدا به مقام خشيت او نائل مى شوند. ✿بيش از همه چيز بهت و حيرت بر دلهاى مسجديان سنگينى مى كرد: عجبا! ❀اين فاطمه است يا فاتح قله هاى فصاحت؟! اين زهراست يازه كما كياست!؟ اين بتوول است يا بانى بناى بلاغت!؟ ✿ اين طاهره است يا طلايه دار كاروان خطابت!؟ اين كيست؟ كجا بوده است؟ اين همان كوثر هميشه جوشان است كه خدا به پيامبر عطا كرده است! و اين ابتداى وادى حيرت بود . ❖دلها كه به كلام شما شخم خورده بود، اكنون آماده ى بذر مى شد. چه زمين لم يزرعى و چه بذر بى نظيرى! ❥اَيُّها النّاس! اِعْلَموُا اَنّى فاطِمَةٌ وَ اَبى مُحَّمَد.« هان اى مردم! بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد است. حرف اول و آخرم يكى است. نه غلط در گفتارم جا دارد و نه خطا در كردارم راه. ✿پيامبرى از خود شما به ميان شما آمد كه رنجهاى شما بر او گردن بود و به هدايت شما حرص مى ورزيد و با مومنان رافت و مهربانى داشت. ▲اگر بخواهيد او را بشناسيد، مى بينيد كه پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموى (شوى) من بوده است نه برادر مردان شما. و راستى كه چه خوب نسبتى است اين نسبت. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 4⃣1⃣ ✿پس او رسالت خود را به انجام رسانيد و با انذار آغاز كرد، از پرتگاه مشركان رو بر تافت، شمشير بر فرق آنان نواخت، گردن هايشان را گرفت، گلوگاهشان را فشرد و با بهترين زبان، زبان موعظه و حكمت، آنان را به سوى خدا دعوت كرد. ❀آنقدر بت شكست و آنقدر پشت افكار آنان را به خاك ماليد كه تا جمعشان از هم پاشيد و هزيمت تنها گريزگاهشان شد. ❖شب گريخت و صبح مجال ظهور يافت و حق جلوه گرى كرد و با كلام زمامدار دين، عربده هخاى شياطين، خاموش شد. ▲خارهاى نفاق رو گرديد و گره هاى كفر و شقاق گشوده گشت... و آنگاه زبان شما به گفتن »لا اله الا الله« باز شد. و اين در حالى بود كه تهى و تنها بوديد و پرتگاهى از آتش در كناره ى شما شعله مى كشيد. ❖هيچ بوديد. هيچ نبوديد. به جرعه اى آب مى مانستيد و لقمه اى كه به دمى خورده مى شود. ضعفتان، طمع برانگيز بود. آتش زنه اى بوديد كه روشنى نيافته خاموش مى شديد. زير پا بوديد، لگدمال عابران. ❖آب متعفن مى نوشيديد، خوراكتان از برگ درختان بود. ذليل و درمانده بوديد و هميشه در هول و هراس از اينكه پايمال اين و آن شويد. ▲بعد از اين حال و روز، خداى تعالى شما را با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) نجات داد درود خدا بر او- چه بلاها كه از دست مردم كشيد، از گرگان عرب و سركشان اهل كتاب. ❖هرگاه كه آتش جنگ برمى افروختند، خدا خاموشش مى كرد. هر دم كه شاخ شيطان عيان مى شد يا اژدهاى مشركين دهان باز مى كرد، پيامبر برادرش على را به كام اژدها مى فرستاد. ❀ و او- على- تا پشت و پوزه ى ديو صفتان بد كنشت را به خاك نمى ماليد و آتش كينه هايشان را به آب شمشير خاموش نمى كرد بازنمى گشت. ✿غرق بود در عشق خدا و پر تلاش در مسير خدا و نزديك با رسول خدا. ❀او مردى مرد بود از دوستان خدا و هست؛ سيد اولياء خدا، هميشه تلاشگر، هميشه مقاوم هميشه خير خواه و هميشه قبراق و حاضر به يراق. ❖ و لى شما... شما در آن گيرودار، خوب آسوده زيستيد و خوب خوش گذارانديد و گوش خوابانديد و چشم درانديد تاكى چرخ روزگار عليه ما بگردد. ▲همان شما كه از جنگها مى گريختيد و دشمن پشتتان را بيشتر مى ديد تا رويتان را، همان شما چشم براه گردش روزگار عليه ما شديد ... ❀تا پدرم وفات كرد... خدا خانه ى پيامبران و جايگاه برگزيدگان را براى او ترجيح داد. ❖و بعد... علائم خفته نفاق در شما آشكار شد و از اعماق وجودتان سر برآورد. ▲لباس دين برايتان كهنه شد و سر دسته ى گمراهان زبان درآورد. و ناچيزان هيچگاه به حساب نيامده سر جنباندند و اظهار وجود كردند. و عربده هاى سراب پرستان و باطل جويان در عرصه ى دلهاى شما پيچيد. ❖و شيطان از مخفى گاه خود سر برآورد و شما را به نام خواند. شما را بلافاصله آشناى كلامش يافت و پاسخگوى دعوتش و آماده براى پذيرفتن خدعه و فريب و نيرنگش. ▲شما را از جا بلند كرد و ديد كه چه راحت برمى خيزيد و شما را گرم كرد و ديد كه چه آسان گرم مى شويد و آتش در خرمن كينه هاتان انداخت و ديد كه چه زود شعله مى گيريد. ❖پس به اغواى شيطان بر شترى نشانه گذاشتيد كه از آن شما نبود و بر آبشخورى وارد شديد كه غصب محض بود. ▲خطايى خواسته و اشتباهى دانسته! و اين در حالى بود كه از عهد پيامبر هنوز چيزى نگذشته بود. ❖زخم مصيبت هنوز تازه بود و دهان جراحت هنوز به هم نيامده بود و پيامبر هنوز بيرون قبر بود. ▲بهانه آورديد كه از فتنه مى ترسيديم (و خليفه برگزيديم) و اى كه هم الان در فتنه افتاده ايد و هم اكنون در قعر فتنه ايد و راستى كه جهنم بركافران احاطه دارد. ❖پس واى بر شما! چطور تن داديد!؟ چطور راضى شديد؟! چه كرديد؟! به كجا مى رويد؟! 📖اين كتاب خداست در ميان شما! همه چيزش روشن است. احكامش درخشان است، نشانه هايش چشمگير است، نواهى اش واضح است و اوامرش آشكار، اما شما آن را پشت سر انداخته ايد، زير پا گذاشته ايد. ▲آيا از آن گريزان شده ايد؟ يا غير آن را به حكمت مى طلبيد. آه كه ستمكاران جانشين بدى براى قرآن برگزيدند. ❖و آنكه غير از اسلام دينى بجويد از او پذيرفته نمى شود و او در قيامت از زيانكاران است . ▲چندان درنگ نكرديد كه فتنه ها آرام گيرد، ناقه ى خلافت را پيش از آنكه حتى رام شود، به سوى خود كشيديد. آتش فتنه ها را برافرختيد و شعله هاى آن را دامن زديد. ❖گوش به زنگ شيطان گمراه كننده شديد و كمر به خاموش كردن انوار دين حق و سنت نبى برگزيده او بستيد. به بهانه ى گرفتن كف از روى شير، ان را تماما مخفيانه نوشيديد. و با انبوه مردم بر فرزندان و خاندان پيامبرتان حمله ور شديد. ✨ادامه دارد.... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 5⃣1⃣ ✿اما ما صبر كرديم، خنجر بر گلو و نيزه بر شكم، تاب آورديم و دم نزديم. ▲ تا جائيكه شما فكر مى كنيد كه ما ارث نمى بريم. تا جائيكه حكم جاهليت را بر ما جارى مى كنيد. و چه حكمى بهتر از .براى كسانى كه ايمان دارند؟ آيا نمى دانيد؟ مى دانيد. برايتان از خورشيد ميانه ى روز، روشتنتر است كه من دختر پيامبرم. ❖آى مسلمانان! آيا اين حق است كه ارث من به زور گرفته شود؟! ▪️اى پسر ابى قحافه! اى ابوبكر! آيا اين در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟! عجب نوبر زشتى آورده اى! ▲آيا عمدا كتاب خدا را ترك گفتيد و پشت سر انداختيد يا نمى فهميد؟! آيا قرآن نمى گويد: 📖سليمان از داود ارث برد ▼ آيا قرآن در ماجراى زكريا نمى گويد كه: 📖زكريا عرضه داشت: خدايا به من فرزندى عنايت كن تا از من و آل يعقوب ارث ببرد. ؟ اين كلام قرآن است كه:▼ 📖خویشاوندان در ارث بردن بر بيگانگان ترجيح دارند. و اين نيز كه: سفارش خداوند در مورد اولاد اين است كه ارث پسران، دو برابر ارث دختران. و باز مى فرمايد: 📖اگر كسى مالى از خود بگذارد، براى پدر و مادر و بستگان به طرز شايسته وصيت كند و اين حقى است بر عهده ى پرهيزكاران. ❖ آيا شما گمان مى بريد كه من هيچ ارث و بهره اى از پدرم ندارم؟! ➖آيا خدا آيه اى مخصوص شما نازل كرده و پدرم را استثناء نموده؟! ▲يا مى گوئيد: اهل دو مذهب از يكديگر ارث نمى برند و من و پدرم پيرو دو مذهبيم ؟! ▼ آيا شما به عموم و خصوص قرآن از پدرم و پسر عمويم (على) واردتريد؟ ➖ بيا! بگير! اين مركب آماده و مهار شده را بگير و ببر. ❖ديدار به قيامت! كه چه نيكو داورى است خدا و چه خوب دادخواهى است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) و چه خوش وعده گاهى است قيامت. ▲در آن روز اهل باطل زيان مى كنند و پشيمانى در آن روز بى فايده است و براى هر خبرى قرارگاهى است. ▫️ پس خواهيد دانست كه عذاب خوارى افزا بر سر چه كسى فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه بر چه كسى حلول خواهد كرد. ❖مسجد انباشته از سنگ بود يا آدم؟ پس چرا آتش نگرفت؟ پس چرا نسوخت؟ پس چرا آب نشد؟ آن رودى كه پيامبر جارى كرده بود از مردم، چه زود بركه شد، چه زود تعفن پذيرفت، چه زود گنديد! ❀ما زنان نه روسپيد كه مو سپيد شديم در مقابل آنهمه مردان نامرد. ▪️يك در ميان آنهمه جمعيت كه برخيزد و بگويد كه فاطمه تو راست مى گويى؟ ▫️ يك شمشير نبود در ميان آنهمه نيام خالى كه حق را از باطل جدا كند؟ ➖در ميان آنهمه جنازه و جسد، يك دست مردانه نبود كه گوساله ى سامرى را در هم بشكند و حقانيت موسى و هرون را به اثابت بنشيند. ❖زنان بنى هاشم با خود انديشيدند كه شايد كسى برخاسته، ما نمى بينيم، شايد صدايى درآمده ما نمى شنويم، سر كشيدند و گوش خواباندند اما قبرستان مسجد، سوت و كور بود و حفار القبور حقوق ، خرسند اين سكوت. ▪️فقط شايد دومى به اولى گفته باشد: خدا بكشد او را، چه خوب سخن مى راند. ❖مرده هاى هفت كفن پوسانده با زلزله از خاك بيرون مى افتند اما زلزله ى اين كلمات، خاك از قبر دل هيچ زنده اى بلند نكرد. ▲شما شايد فكر كرديد كه رگ غيرت انصار را بجنبانيد، شايد آنها نه براى شما كه براى نجات خود از اين مرگ زود رس و خفت بار كارى بكنند. ❥رو كرديد به انصار و ادامه داديد: اى جوانمردان! اى بازوان ملت! و اى ياوران اسلام! ❖اين خمودى و سستى و بى توجهى نسبت به حق من براى چيست؟ اين تغافل و سهل انگارى در برابر ستم چراست؟ ✨آيا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نمى فرمود: ✿حرمت هر كس با احترام به فرزندش داشته مى شود ؟ چه سريع يادتان رفت و چه با عجله از راه فرو افتاديد و چه تند به بيراهه پيچيديد. ❀ شما مى دانيد كه است و مى بينيد كه حق پايمال مى شود و مى توانيد از من حمايت كنيد و حق مرا بگيريد، اما نمى كنيد. ❖آيا مى گوئيد كه پيامبر مرد؟ و تمام؟ آرى اين مصيبتى بزرگ است، مصيبتى در نهايت وسعت. شكافى است كه هيچگاه پر نمى شود و زخمى است كه هر روز بازتر مى شود. زمين، تيره ى غيبت اوست و ستارگان بى فروغ از هجران او. ✿در مرگ او كوههاى اميد و آرزو متلاشى است و خارهاى ياس آشكار. ❀با مرگ او احترام از ميان رفته است و هيچ حريمى محفوظ نيست. ✿بخدا كه اين مصيبت، بدمصيبتى است، بزرگ بليه اى است. بليه و مصيبتى كه هيچ حادثه توانفرسا و طاقت سوزى مثل آن نيست. 📖اما كتاب خدا اين مصيبت را پيش از ورود خبر داده بود، همان كتابى كه در خانه هاى شماست و شب يا روز، آرام يا بلند ، با تلاوت يا زمزمه مى خوانيد و گفته بود كه:.. ✨ادامه دارد.. 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 6⃣1⃣ ▼ اما كتاب خدا اين مصيبت را ...گفته بود كه 📖اين حكمى حتمى است و قضائى قطعى كه پيش از اين هم بر انبياء و رسل وارد شده است و آن خبر اين است: 📖و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين. 📖و محمد جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى آمده اند، اگر او بميرد يا كشته شود شما به گذشته برمى گرديد و هر كس به جاهليت گذشته روى برد، به خداوند زيانى نمى رساند و خدا پاداش سپاسگزارى را مى دهد. ❖اى فرزندان قبله! ( بانوى شرافتمندى كه نسبت شما بدو مى رسد) آيا رواست كه ميراث پدرم پايمال شود و شما نظاره گر باشيد؟ ❀ آيا رواست كه نداى تظلم مرا بشنويد و دم برنياوريد؟ صداى من در ميان اجتماعتان طنين مى افكند، دعوت مرا مى شنويد و از حال و روزم خبر مى شويد .❖ شما از ابزار دفاع از حق، چيزى كم نداريد.داراى عده و عده ايد. نفرات داريد، نيرو داريد، ابزار داريد، سلاح و زره و سپر داريد ، اما پاسخ دعوت مرا نمى دهيد؟ به داد من نمى رسيد؟ ✿فرياد استغاثه مرا مى شنويد، اما يارى ام نمى كنيد؟ شما كه به شجاعت و جنگاورى معروفيد. شما كه به خير و صلاح شهره ايد. ▼ بر شما كه نام انصار و ياور نهاده شده. ➖شما كه دست چين شديد، برگزيده شديد. شما چرا؟ ▲شما همانيد كه با عرب پيكار كرديد، زخم زديده و زخم خورديد، رنج كشيديد و محنت برديد، با امت هاى مختلف به مبارزه پرداختيد، با پهوانان و جنگويان بزرگ ستيز كرديد. ❀پيوسته با ما گام برمى داشتيد و اوامر ما را گردن مى نهاديد. تا آسياى اسلام برمحور خاندان ما به گردش درآمد و شير در پستان مادر دهر فزونى گرفت و نعره هاى شرك آميز خاموش شد و ديگ تهمت و طمع از جوش افتاد و شعله هاى كفر به خاموشى نشست و نواى هرج و مرج در گلو خفه شد و دين، نظام يافت و شكل گرفت. ❖ و اكنون چرا بعد از آنهمه زبان آورى، دم فرو بسته ايد و به وادى حيرت افتاده ايد؟ ▪️چرا حق را بعد از آشكار شدنش مخفى مى كنيد؟ چرا پس از آنهمه پيشگامى عقب نشسته ايد؟ چرا پيمانهايتان را شكسته ايد؟ چرا بعد از ايمان، تازه به شرك روى آورده ايد؟ 📖قرآن مى گويد: آيا نمى جنگيد با گروهى كه عهد شكستند و كمر به اخراج رسول بستند و آتش جنگ را برافروختند. آيا مى ترسيد از آنان در حاليكه خدا سزاوارتر است براى ترسيدن اگر كه مومنيد. ❖ آنطور كه من مى بينم شما به سوى تنبلى و تن آسائى و عافيت طلبى مى رويد. ▼ شما كسى را كه از همه سزاوارتر براى زمامدارى مسلمين بود ، كنار گذاشتيد و با راحتى و تن پرورى خلوت كرديد و از تنگناى مسئوليت ها به فراخناى بى تفاوتى و بى خيالى روى آورديد. ❖آنچه را كه حفظ كرده بوديد، بيرون افكنديد و آنچه را كه فرو برده و اندوخته بوديد، از گلو برآورديد. ▼اما چه باك، اين آيه ى قرآن است كه: 📖اگر شما و هر كه روى زمين است، كافر شويد، به خدا زيانى نمى رسد و او حميد است و بى نياز از همگان. ❖آگاه باشيد كه من گفتم آنچه را بايد بگويم با اينكه مى دانم سستى و خوارى و ترك يارى حق در وجودد شما لانه كرده و خيانت و بى وفايى با گوشت و پوستتان عجين شده. ✿ولى اينها جوشش دل اندوهگين است و فوران خشم و درد و حركت امواج خروشان غمى كه در درياى دل، تنگى مى كند و سر بر ساحل سينه مى سايد و رخ مى نمايد. ▼ به هر حال اكنون حجت بر شما تمام است. بگيريد اين خلافت را و آن فدك را ولى بدانيد كه پشت مركب خلافت زخم است وپاى آن تاول. نه سوارى مى دهد به شما و نه راه مى رود براى شما. ❖داغ ننگ بر آن خورده است و نشان از غضب خدا دارد. رسوايى ابدى با اوست. هر كه به آن بياويزد فردا در آتش خشم خدا كه قلب ها را احاطه مى كند فرو خواهد افتاد. ▼ بدانيد كه آنچه مى كنيد در محضر و منظر خداست. و آنها كه ستم كردند بزودى خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز خواهند گشت. 〖 و من دختر آنكسى هستم كه شما را از عذاب دردناك پيش رويتان خبر داد.〗 ❖پس بكنيد هر چه مى خواهيد و ما هر عمل مى كنيم و منتظر باشيد كه ما منتظر مى مانيم ✿هرم گذارنده ى كلام شما فولاد سخت دلها را نه نرم كه قدرى گرم كرد، زلزله ى سخن عرش لرزان شما سنگ قبر دلهاى مرده را از جا نه كند كه سست كرد و تكان داد. ▼ پاها به قدر اين پا و آن پا شدن جنبيد اما نه به اندازه ى برخاستن. دستها به قدر از تاسف بر هم نشستن جابجا شد اما نه به اندازه ى مشت شدن و برآمدن. بركه ى تعفن گرفته غيرت، موج برداشت، اما نه بقصد جارى شدن و سيل گرديدن و بنيان كندن. ❖پناه بر خدا اگر براى انعام و احشام سخن گفته بوديد، اميد فايده بيشتر بود. فرياد نه، غوغانه، خروش نه، زمزمه اى در مسجد پيچيد،.. ✨ ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 7⃣1⃣ ▪️خليفه برخاست به پاسخگوى: - اى دختر رسول خدا! پدرت با مومنان عطوف و كريم و رئوف و رحيم بود و با كافران عذاب و عقابى عظيم. ▫️درست است كه او پدر تو بوده است و نه زنان ديگر، او برادر شوى تو بوده است و نه ديگران. شوى تو در رفاقت با پيامبر و جلب رضايت و محبت او از همه پيش بود. ✿شما را جز سعادتمندان دوست نمى دارند و جز شقاوتمندان با شما دشمنى نمى كنند كه شما عترت پاك رسول خدا هستيد و برگزيده ى نجباى جهان. ❀شما راهنماى ما به سوى خير بوديد و به سمت بهشت. و تو بخصوص برگزيده ى زنان و دختر برترين پيامبران. تو در كلامت صادقى و در فراوانى عقلت پيشقدم. هرگز حقت را از تو نمى گيرم و در مقابل صداقت تو نمى ايستم. ❖بخدا من هرگز از راى رسول خدا تجاوز نكردم و جز به اجازه ى او قدم برنداشتم. و رائد به قوم و خويش خود دروغ نمى گويد. ▪️من خدا را گواه مى گيرم كه از رسول خدا شنيدم كه فرمود: ما پيامبران، طلا و نقره و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم. ما فقط كتاب و حكمت و علم و نبوت به ارث مى گذاريم و آنچه ما به عنوان طعمه داريم بر عهده ى ولى امر بعد از ماست، او هرگونه بخواهد بر آن حكم مى كند. ▫️و ما فدك را اكنون به مصرف خريد اسب و اسلحه مى رسانيم تا مسلمانان بوسيله ى آن با كفار و سركشان جهاد كنند. ❖من تنها و مستبدانه دست به اين كار نزدم بلكه با اتفاق نظر مسلمانان اين اقدام را كردم. و اين مال و ثروت من براى تو و در اختيار تو، از تو دريغ نمى كنم و براى ديگرى ذخيره نمى نمايم. كه تو سرور بانوان امت پدرت هستى و درخت پاك براى فرزندانت. ✿فضائل تو را نمى توانم انكار كنم و حتى از شاخه و برگ آن نمى توانم بكاهم آنچه دارم مال تو ولى تو مى پسندى كه من در اين مورد بر خلاف گفته ى پدرت عمل كنم ؟! ▲چقدر مردم فريب آشكار اين كلمات را دريافتند؟ چند بارقه با جرقه به آب اين خدعه خاموش شد؟ ❀شما باز برخواستيد و از اينكه در روز روشن، عقل و ايمان مردم را به يغما مى بردند، برآشفتيد: ❖سبحان الله! پيامبر خدا از كتاب خدا رويگردان بود؟! پيامبر خدا با احكام خدا مخالفت مى كرد؟! ✿نه، نه، او پا جاى پاى قرآن مى گذاشت و در پشت سوره ها راه مى رفت. ▪️اما شما، شما مى خواهيد بر زور، لباس تزوير هم بپوشانيد؟ شما مى خواهيد قلدرى تان را با خدعه و نيرنگ بيارائيد؟ ❖ اين كار شما بعد از وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به همان دامهايى مى ماند كه براى هلاك او در زمان حيات او مى گسترديد. ▲اينك اين كتاب خداست كه ميان من و شما، روشن و قطعى و عادلانه، حكم مى كند، قرآن مى فرمايد: 📖يَرِثُنى وَ يَرِثُ مِنْ الِ يَعْقُوب زكريا از خداوند فرزندى خواست تا از او و آل يعقوب ارث ببرد. 📖 و مى فرمايد: وَوَرِثَ سَليْمانُ داوُد سليمان از داود ارث برد. ▲آرى خداوند در مورد سهم ها، فريضه ها ، ميراث ها و بهره هاى زنان و مردان، روشن و قطعى حكم كرده تا بهانه دست اهل باطل نماند و براى هيچكس تا قيامت ترديدى پديد نيايد. ▼ و بعد به مكر و خدعه برادران يوسف اشاره فرموديد كه برادر را در چاه افكندند و به خدعه و نيرنگ متوسل شدند و ماجرا را براى پدر به گونه اى ديگر آراستند و پدر پاسخ داد: نه چنين است، اين راهى است كه نفس مكارتان پيش پا نهاده است. ❀ماجرا چنين نيست اما من صبر مى كنم و خدا هم در روشن كردن ماجرائى كه نقل مى كنيد كمك خواهد كرد. اى واى كه حب جاه و مقام چگونه گوش و چشم را كر و كور و دل را سنگ مى كند! ▪️ دوباره چشم ها را بست و دهان را گشود: ➖آرى، خدا و پيامبر راست گفته اند و دخترش نيز راست گفته است. تو معدن حكمتى و موطن هدايت و رحمت و پايه ى دين و سرچشمه ى حجت و دليل. نمى توانم حرفهاى تو را انكار كنم و سخن حق تو را دور افكنم. ▼ اما اين مسلمين ميان من و تو داورى كنند. قلاده ى خلافت را اينها به گردن من آويخته اند و آنچه از تو گرفته ام نه بر مبناى كبر و استبداد و بهره ورى. و خودشان هم شاهدند. ❖اينجا همان جايى بود كه مى بايست اتفاق بيفتد و زمان، همان زمانى بود كه مى بايست كودك اعتراض زاده شود. ▲چرا كه خليفه، گناه را گردن مردم مى انداخت و غيرت اگر زنده بود، مى بايست از جا برخيزد. ❖اما هيچ اتفاقى نيفتاد. كودك اعتراض در شكم مرد و غيرت، كفنى ديگر پوساند. شما دلتان نيامد كه مردم به اين ارزانى خود را بفروشند و به اين راحتى روانه ى جهنم شوند. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 8⃣1⃣ ❀رو كرديد به مردم و فرموديد: اى مردم! كه به شنيدن سخن باطل تشنه تريد و راحت از كنار كردار زشت و زيان آور مى گذاريد. اَفَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلى قُلُوبٍ اَقْفالُها. آيا در قرآن انديشه نمى كنيد يا بر در دلهايتان قفل خورده است؟ نه چنين است. بل كارهاى زشت، دلهاى شما را سياه كرده است. تيرگى گوشها و چشمهايتان را گرفته است. ✿چه بد با قرآن برخورد كرديد و چه بد راهى پيش پاى خليفه نهاديد و چه بد معامله تى كرديد! ❖به خدا قسم كه كمرهايتان در زير بار اين گناه خم خواهد شد و وزرو و بال آن پشيمانتان خواهد كرد. ▲زمانى كه پرده هاى غفلت از دلهايتان برداشته شود و زيان هاى اين كار آشكار گردد و آنچه را كه حساب نمى كرديد، بر شما هويدا شود. ➖آنجاست كه باطل گرايان زيان مى بينند. باز هم هيچ خبرى نشد. ❖اين چوب بيدارى اگر بر كفن مردگان مى خورد، از آن خاك اعتراض برمى خاست. چه مرگى گريبان آن جمع را گرفته بود كه نفخه صور كلام شما هم آنها را از جا تكان نمى داد. واقعا راحت طلبى، تن پرورى، بی مسئوليتى و آسايش جويى با انسان چنين مى كند؟! ▲يا نه خدعه و تزوير و نيرنگ، بدين سادگى عقل و غيرت و شرف و مردانگى را مى ربايد؟ هرچه بود ديگر كسى نبود كه شايسته سخن شما باشد، لياقت داشته باشد كه مخاطب شما واقع شود. باران در شوره زار! و طلوع خورشيد در شهر خفاشان! ❀روى برگردانديد از مردم روى گردانده از خدا و سر درد دل با پيامبر گشوديد و به اين اشعار تمثل جستيد: ✿بعد از تو اخبار غريب و مسائل پيچيده اى بروز كرد، كه تو اگر بودى اينچنين سخت و بزرگ به چشم نمى آمد. ❀ما تو را از دست داديم همانند زمينى كه از باران محروم مى شود و قوم تو مختل شدند و بيا ببين كه چه نكبتى بار آوردند. ✿هر خاندانى، قرب و منزلتى داشت در نزد خدا و بيگانگان الا ما. و قتى تو رفتى و پرده ى خاك، روى تو را پوشاند، مردانى چند، اسرار درونى خود را كه در زمان حيات تو مخفى مى كردند، آشكار ساختند. و قتى تو رفتى، آنها از ما روى گرداندند و ما را خوار كردند و ميراث ما را بلعيدند. ❀تو ماه شب چهارده بودى و نورى بودى كه روشنى مى بخشيدى و از جانب خداوند عزيز بر تو كتابها نازل مى شد. جبرئيل با آيات قرآنى مونس ما بود، اما با رفتن تو، همه خيرها پوشيده شد. ❥اى كاش ما پيش از تو مرده بوديم و اينهمه فاصله ميان ما نمى افتاد. ✿به راستى كه ما بلاديدگان به مصيبتى گرفتار آمديم كه هيچ عرب و عجمى بدان مبتلا نشده است. حرف هنوز بسيار مانده بود اما حجت تمام شده بود. ❀ شما مسجد را ترك گفتيد و راه خانه را پيش گرفتيد. وقتى از كنار ديوار مسجد مى گذشتيد، من احساس كردم كه سنگ و خاك بر شما كرنش مى كند و حضور شما را قدر مى دانند. ❖ و ديدم كه از سنگ و خاك در و ديوار كمترند آنها كه در دام سكوت و بى غيرتى افتاده اند. ✿ و قتى شما از مسجد درآمديد، زمزمه ى اعتراضى ملايم در مسجد پيچيد، تكان خوردن برگى خشك بر برگى و نه حتى جنبيدن سنگى بر سنگى. ▪️اما خليفه همين مقدار را هم منشاء خطر ديد، سريع بر روى منبر خزيد و فرياد كشيد: ❖اى مردم اين چه سست عنصرى است كه در برابر هر سخنى كه مى شنويد از شما مى بينم. اين ادعاها و آرزوها و كى در زمان رسول خدا بود؟ هر كه ديده يا شنيده بگويد. ▲آنكه سخن گفت روباه ماده اى بود كه شاهدش دمش بود. اينها باعث ايجاد فتنه خواهد شد. ❀على كسى است كه مى خواهد جنگ خلافت را از سر بگيرد و اين موضوع كهنه را تازه سازد و براى اين مظنر زنان، يارى مى طلبد، همانند ام طحال (زن بدكاره ى معروف) كه بهترين افراد نزد ا و زن بدكاره است. ✿بانوى من! سرور زنان! اى كاش اين اباطيل، اينجا، در بستر ارتحال شما يادم نمى آمد و جگرم را شرحه شرحه نمى كرد، اما چه كنم از وقتى بستر وفات گشوديد و دفتر رفتن را در دست گرفتيد. لحظه لحظه ى يك عمر مظلوميت شما در ذهنم تداعى مى شود و بر جانم چنگ مى زند. ❖آن زمان فكر مى كردم كه كدام جهنى مى تواند جزاى اين جسارت ها قرار بگيرد و اكنون فكر مى كنم كه جهنم چگونه مى تواند جهنم را در خويش بگيرد، آتش چگونه مى تواند آتش را بسوزاند؟! ▲پس از اين ماجرا ديگر هيچ حادثه اى به چشمم غريب نمى آيد و مردم در نظرم به پشيزى نمى ارزند. ▪️مردمى كه مى توانند جگر پاره رسول خدا را در چنگال كفتار ببينند و سكوت كنند. ✨ادامه دارد... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 9⃣1⃣ ▪️كاش اين خاطرات مظلوميت شما در ذهنم مرور نمى شد. عجبا! حرفهايى كه تداعى اش جگرم را از شرم مى سوزاند، شنيدن و ديدنش حتى عرق شرم بر پيشانى مردم ننشاند. ❖يادم هست كه فقط ام سلمه- زنى مردتر از مرد نمايان مسجد، از جا برخاست، در مقابل خليفه ايستاد و گفت: ❀آيا در مورد كسى چون فاطمه زهرا سلام الله علیها ، دختر رسول خدا، بايد چنين سخنانى گفته شود در حاليكه والله او حوريه اى است در ميان انسانها و چون جان است براى جسم جهان. ✿او كسى است كه در دامان پاكان تربيت شده و هنگام ولادت در ميان فرشتگان، دست به دست گشته و دامان زنان پاكيزه، مهد تربيت او بوده و به بهترين وجهى رشد كرده و به نيكوترين وضعيتى تربيت يافته. ❖آيا گمان مى بريد كه پيامبر، ميراث او را بروى حرام كرده و او را در اين باره بى خبر گذاشته، در حاليكه خداى متعال مى فرمايد: و انذر عشير ي تك الاقربين يا اينكه پيامبر به او خبر داده و زهرا مخالفت كرده و چيزى را كه از آن او نبوده، مطالبه كرده؟ ❀او سرور و برگزيده زنان عالم است و ما در جوانان اهل بهشت و همتاى مريم. ✿ پدر او كه خاتم پيامبران بود به خدا سوگند كه نگران گرما و سرماى زهرا بود، يك دست خود را زير سر فاطمه مى گذاشت و دست ديگرش را حفاظ او قرار مى داد. اين فاطمه چنين كسى است و شما در محضر چنين شخصيتى دست به جسارت زديد. ❖ آرامتر! اينقدر تند نرويد! پيامبر شما را مى بيند و به هر حال روزى بر خدا وارد خواهيد شد. واى بر شما آنگاه كه جزاى اعمالتان را مى بينيد . ▼اين اعتراض، تنها كارى كه كرد قطع مواجب ام سلمه از بيت المال بود، به دستور خليفه. شايد ديگران هم از همين مى ترسيدند كه لب به سخن نمى گشودند. ▪️همه اما همه چيز خود را چه ارزان مى فروختند! چه زشت! چه شنيع! چه درد آور! چه ننگ آلود! دين در مقابل دنيار! ناموس در قبال مال! و بهشت در ازاى... هيچ چيز... رايگان! ❀شرمسارم بانوى من كه در ذهن و دلم كه به هر حال محضر و منظر شماست، اين خاطرات تلخ را مرور كردم. دست خودم نبود، جاى پاى هر كدام از اين جنايات، چروكى شده است بر پيشانى و چهره ى شما كه با زبان بى زبانى همه گذشته را تداعى مى كند. ✿بى جهت نيست كه از شوى مظلوم خويش، على مرتضى خواسته ايد شما را با لباس غسل دهد، چرا كه يك دفتر مصيبت در بازو و پهلوى شما نهفته... نه... آشكار است و ديدن اين علم هاى مصيبت، تاب و توان از دل على مى ربايد و جان على را مى خراشد. ❖من فقط مبهوت طاقت شوى شما ابوالحسن ام كه چه مى كند در زير بار اينهمه مصيبت! ✨ادامه دارد.... 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 0⃣2⃣ ! مردن براى تو زود است و يتيمى براى ما زودتر. ما هنوز كوچكيم، از آب و گل درنيامده ايم. ❀هنوز سرهايمان طاقت گرد يتيمى ندارد.نهال تا وقتى كه نهال است احتياج به گلخانه و باغبان دارد، تاب سوز و سرما و باد و طوفان را نمى آرد، و ما از نهال كوچكتريم و از غنچه ظريف تر. ✿اما نه، نمان براى محافظت از ما، نمان براى اينكه از ما مراقبت كنى. تو خود اكنون نياز به تيمار دارى. بمان براى اينكه ما تو را بر روى چشمهاى خود مداوا كنيم. ❀تو اكنون به كشتى نجات طوفان زده اى مى مانى كه به سنگ كينه ى جهال غريق، شكسته اى و پهلو گرفته اى. ✿بمان براى اينكه ما بى مادر نباشيم. بمان براى اينكه ما مادرى چون تو داشته باشيم. ❥مى دانم كه خسته اى، مى دانم كه مصيبت بسيار ديده اى، زجر بسيار كشيده اى، غم، بسيار خورده اى و مى دانم كه به رفتن مشتاق ترى تا ماندن و به آنجا دلبسته ترى تا اينجا. ❀اما تو خورشيدى مادر! بمان! به خفاشان نگاه نكن، اين كورى مسرى و مزمن دلت را مكدر نكند، تو بخاطر همين چند چشم كه آفتاب را مى فمند بمان. ❥مى دانم كه تو به دنبال چشمى براى ديدن و دلى براى فهميدن گشتى و نيافتى. ✿من با چشمهاى كودكانه ى خودم شاهد بودم كه تو با آن حال نزار، سوار بر مركب مى شدى و به همراه پدرم على و دو برادرم حسن و حسين، شبانه بر در خانه هاى تك تك مهاجرين و انصار مى رفتيد و آنها را به دريافتن حقيقت، دعوت مى كرديد. ❀اى گروه مهاجرين و انصار! خدا را، پيامبر را و وصى و دخترش را يارى كنيد. اين شما نبوديد كه با پيامبر بيعت كرديد و عهد بستيد كه فرزندان او را به مثابه فرزندان خود بشماريد؟ ▲هر ظلمى را كه بر خاندان خود نمى پسنديد، بر خاندان رسول هم نپسنديد؟ اكنون اگر مرديد به عهد خود وفا كنيد. ▪️ اما مرد نبودند، به عهد خود وفا نكردند، بهانه آوردند، بهانه هايى كه حتى كودكانشان را مى خنداند و دل بزرگان را به آتش مى كشيد: ➖حيف شد، ما ديگر با ابوبكر بيعت كرده ايم. ▪️- دير آمديد، اگر زودتر گفته بوديد، با شما بيعت مى كرديم. ➖- براى ما كه فرقى نمى كند، شما هم زودتر مى آمديد با شما بيعت مى كرديم. ▪️- حق با شماست ولى كارى است كه شده. ➖- حق با شماست ولى كارى است كه شده. ▪️- افسوس، نص پيامبر آن زمان يادمان نبود. ➖- عجب! ماجراى را به كل فراموش كرده بوديم، حالا كه گذشته... ▪️- آيه تطيهر مختص شماست ولى... ➖- من قرآن را حفظم... ولى... آيه ى اكمال رسالت هم در قرآن هست، بله، ولى... ▪️- را يادم هست پيامبر به شما بخشيد ولى در افتادن با خليفه زندگى آدم را ساقط مى كند. ➖- بگذاريد زندگى مان را بكنيم... ▪️- آرامشمان به هم مى خورد... ▲اينها كه مهاجرين و انصار بودند، اصحاب بودند، جواب هايى از اين دست دادند، و اى به حال بقيه. ▼ يادم هست كه آخرين خانه ى خانه ى معاذبن جبل بود، حرفها را كه شنيد، گفت: ▪️- كسى ديگر هم حاضر به حمايت از شما شده است؟ و تو مادرم، پاسخ گفتى كه: ▫️- نه، هيچكس. معاذبن جبل گفت: ➖-پس از من تنها چه كارى ساخته است؟ يعنى كه: من هم نه . ❀تو روى برگرداندى و گفتى: - معاذ! ديگر با تو سخن نمى گويم تا بر پيامبر وارد شوم. ▼شنيدم كه بعد از تو، پسر معاذ از راه مى رسد و ماجرا را از پدرش مى پرسد و وقتى حرف آخر تو را مى شنود به پدرش مى گويد: ▫️من هم ديگر با تو حرف نمى زنم تا بر پيامبر وارد شوم. ❖كاش اين مردم مى فهميدند كه مهر تو يعنى چه، قهر تو يعنى چه؟ لطف تو يعنى چه؟ خشم تو يعنى چه؟ رسول الله بسيار تلاش كرد كه اين معنا را به مردم بفهماند اما نشد. نتوانست. ▼در ملاء عام جار زد كه: - اى فاطمه مهر تو يعنى جواز بهشت و قهر تو يعنى قعر جهنم. - اى فاطمه مهر تو يعنى مهر خدا، قهر تو يعنى قهر خدا. - اى فاطمه رضاى تو رضاى خداست و خشم تو خشم خداست. ❖همه ى اين ماجراها مگر چند روز پس از وفات پيامبر اتفاق افتاد؟ چه كسى خشم آشكار تو را نفهميد؟ چه كسى نارضايى تو را از اوضاع و زمانه درك نكرد؟ ▼اگر كسى به من بگويد كه من گونه ى نيلگون مادرت را، جاى سيلى عمر را بر گونه ى مادرت نديدم، مى گويم: ❀- بازويش را چطور ؟ جاى تازيانه هاى عمر را هم نديدى؟ اگر بگويد نديدم، مى گويم: ✿- صداى ناله ى او را از ميان در و ديوار چطور، آن را هم نشنيدى؟ اگر بگويد نشنيدم ، مى گويم: ❥- دود و آتش را چطور؟ سوزاندن در خانه ى رسول الله را هم، نديدى؟ اگر بگويد دودش به چشمم نيامد يا نرفت، مى گويم: ❀- گريه هاى آشكار و شب و روز مادرم را چطور؟ اب را هم نديدى؟ نشنيدى؟ گريه اى كه پس از آن مردم آمدند و گفتند: به فاطمه بگوئيد يا روز گريه كند يا شب، آسايش ما مختل شده است. ▼ اگر بگويد، نديدم، نشنيدم، مى گويم: ✨ادامه دارد.. 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 📗کشتی پهلو گرفته 1⃣2⃣ ▼اگر بگويد، نديدم، نشنيدم، مى گويم: - خطبه ى مسجد را چطور؟ آنرا هم نبودى؟ نديدى؟نشنيدى؟مگر هيچ مدنى در مدينه بود كه به مسجد نيامده باشد؟ اگر بگويد، نبودم، نديدم، نشنيدم، مى گويم: ▼- اعلام قهر با خليفه را چطور؟ اين را كسى نمیتواند بگويد، نشنيدم، نفهميدم، چرا كه اعلام قهر تو با ابوبكر و عمر، آنچنان انتشار يافت كه همين دو- كه آنهمه مصيبت را به روزت آورده بودند- به دست و پا افتادند. ▪️داشت از مردم مردار، مردم مقبور، مردم جنازه صدا درمیآمد كه: ➖- چه شده است؟ دختر پيامبر با خليفه سخن نمى گويد. ▪️ اينها میبايست، فكرى بينديشند ، به خدعه اى بياويزند و نيرنگى بسازند. ❖دهها نفر را واسطه كردند تا از تو وقت ملاقات بگيرند و تو به همه پاسخ رد دادى.آخر الامر دست به دامان پدرم على شدند. ❀على به باران مى ماند، بر مومن و كافر بى مضايقه مى بارد. على كه از سينه ى عمرو بن عبدود بى تقاضا برمى خيزد، تقاضاى دشمنش را زمين نمى زند، هر چند كه در جوف اين تمنا، نيرنگ خفته باشد و او اين نيرنگ را بداند و خدعه سازان و نيرنگ بازان را بشناسد. ✿پدر به تو گفت: - آن دو تقاضاى ملاقات كرده اند،شما چه میگوئيد؟ ❀تو گفتى: - على جان! تو راى مرا مى دانى، اما خانه، خانه ى توست و من مطيع فرمان تو. [ يا على البيت بيتكو الحرة امتك: اى على! خانه، خانه ى توست و زهراى آزاد كنيز تو. ] ▼ وقتى آن دو وارد شدند و سلام كردند، تو روى برگرداندى و ديوار را بر آندو ترجيح دادى. ▪️ابوبكر گفت: - ما اشتباه كرده ايم، پشيمانيم، آمده ايم كه از گناه ما بگذرى و ما را ببخشى. ▼دروغ مى گفتند، وقاحت بسيار مى خواست گفتن اين چند كلام. آنچه آنها كرده بودند اول غصب خلافت بود، دوم غصب فدك و باقى كارها به تبع آن. بازگشت از اين دو اشتباه يعنى دست برداشتن از خلافت و پاكشيدن از فدك. و زمان براى اين هر دو دير نبود. ▲پس آنها قائل به اشتباه خود نبودند، دروغ میگفتند، از كرده هاى خود پشيمان نبودند، میخواستند هم خلافت و فدك را داشته باشند و هم از خشم و غضب تو در منظر عام در امان بمانند و اين هر دو با هم نمیشد. ❖ زر و زور را گرفته بودند، مى خواستند به ريسمان تزوير هم چنگ بزنند و تو اين ريسمان را با خنجر كياست بريدى. ❀گفتى- البته نه به آنها- به پدرم على گفتى كه به آنها بگويد: - من عهد كرده ام با شما سخن نگويم، اما اكنون يك سئوال از شما مى كنم، حاضريد كه به صدق جواب دهيد؟ آن هر دو سوگند خوردند به خدا كه جز به راستى پاسخ نگويند. ✿به پدر گفتى كه از آنها بپرسد، اين كلام رسول الله را به گوش خود شنيده اند كه: - فاطمه پاره ى تن من است و من از اويم، هر كه او را بيازارد، مرا آزاده و هر كه مرا بيازارد، خدا را آزاده و هر كه پس از مرگم او را بيازارد، همانند كسى است كه در زمان حياتم او را آزاده و هر كه در زمان حياتم او را بيازارد، همانند كسى است كه پس از مرگم او را آزرده. ▼آندو گفتند:  آرى بخدا سوگند كه اين كلام پيامبر را شنيده ايم. بار دوم و سوم همان سوال را پرسيدى و همين پاسخ را شنيدى. و بعد تو مادر! رو به آسمان كردى و گفتى: ❀- خدايا. من تو را گواه مى گيرم و همه اينها را كه در اينجا نشسته اند به شهادت مى طلبم كه ايندو مرا آزرده اند، من از ايندو ناراضى ام و تازمان لقاى خداوند با ايندو سخن نخواهم گفت. ✿‏من به هنگام ديدار، شكايت ايندو را به تو خواهم كرد و به تو خواهم گفت كه ايندو با من چه كردند. ▲ ابوبكر اين حرفها را كه شنيد، اظهار گريه و ناراحتى كرد و گفت: كاش من مرده بودم، كاش مادرم مرا نزائيده بود. اما از آنچه گرفته بود، هيچ پس نداد. ▪️ عمر كه خيال كرد گريه و اظهار تاسف، واقعى است بر آشفت و ابوبكر را دعوا كرد: - اين چه وضعى است؟ تعجب از مردمى است كه تو پيرمرد بى عقل را خليفه ى خود كرده اند. ▼تويى كه به خاطر خشم يك زن بى تابى مى كنى و از رضايتش خوشحال میشوى. تو را با خشم يك زن چه كار؟ بلند شو. هميشه عمر بود كه ابوبكر را بلند مى كرد و مینشاند. هر دو بلند شدند و از خانه رفتند، چيزى براى فريفتن عوام به دست نياورده بودند. ❀پدر كه خود اسوه ى صلابت بود، از اينهمه استوارى تو لذت میبرد، اما دلش از مشاهده ى حال و روز تو خون بود. ✿زنى هيجده ساله، اما اين طور مريض و رنجور و خسته. ❖خدا بكشد دشمنان تو را مادر. كه در طول چند ماه با سوهان خباثت، رشته حيات تو را بريدند. ام كلثوم به فداى چشمهايى كه لحظه به لحظه بى فروغ تر مى شوند.پایان عزیزان و همراهان گرامی اجرتان با خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها ممنون که همراه ما بودید ،برایمان امکانش نیست بقیه مطالب این کتاب ارزشمند را در اختیارتون قرار دهیم امید است با تهیه این کتاب ادامه مطالب را مطالعه بفرمائید. 📌سید مهدی شجاعی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅