eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حدیث تازه ندارم ولی برای تو بنشین که باز قصه‌ی نامردی زمانه بگویم در انتهای خزانم، چه سان امید ببندم که باز با گلی از ابتدای عشق برویم...؟
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دِشنۀ دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گُرده ایم گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم هایی که نشمرده ایم دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست، عمری به سر برده ایم
*👇آرش ترین سرباز👇* حالا که در باغ دلت آرام جانت نیستم اما ببین بیگانه با سوز نهانت نیستم با این که در دیوان دل حرف از جدایی می زنی گل واژه ی گمگشته در حرف و زبانت نیستم هرچند می گویم غزل اما عزیز نازنین آگاه از پیچ و خم فن بیا نت نیستم بر دور خود می چرخی و این سو و آن سو می روی آیا همان سرگشته ی چرخ زمانت نیستم فریاد می آید هنوز از ناله و افغان من اما دگر شرمنده ی لعل دهانت نیستم آخر چرا خوابی بگو با من تو ای آرام جان آرش ترین سرباز در ، پیچِ کمانت نیستم در خواب دیدم آمد و در گوش من آرام گفت واکُن ببین چشمت *"مدد"* من در جهانت نیستم مدد نوروزی ☘️🖊️☘️🌹🌹☘️🖊️☘️
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار ای گشوده دست یغمای خزان ، اکنون ببین سایه دیگر کار چشم و دل گذشت از اشک و آه تیغ هجران است اینجا ، موج موج خون ببین 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
یـوسُـفِ گُـم‌گَشتــه بـاز آيَـد اگَـر ثابِـت شَــوَد دَر فِراقَش مِثلِ يَعقوبيم و حَسرَت مي‌خوريم
﷽❣ ❣سلام پدر مهربان ما صبحت بخیر 🖤 هر لحظہ چشم براه توام ... و بدان امید دارم که سرانجام بازآیی و بر چشمانم قدم گذاری و جان بخشی ... می آیی ... می دانم ...
دخترِ فصلِ خزان ! دلتنگتم ، گیتار کو؟ زیرِ باران بوسه بازی های طوطیوار کو؟ ارگ ویرانم ! پر از پس لرزه های دیدنت در نگاهت اشتیاقِ لحظه ی دیدار کو؟ چشمهایت می برد تا کافـه ای ابری مرا غرق خوشبختی دو فنجان قهوه ی قاجار کو؟ اضطرابِ لحظه هایم را نمی بینی مگر ... پشتِ قـابِ پنجره لبخندِ معنی دار کو؟ مملو از شب پرسه ی خیسِ خیابانم هنوز ماهِ نقره در میانِ آسمـــانِ تار کو؟ خش خشِ برگِ درختانِ غزلریزت چه شد رقصِ پرشورِ نسیــم و بادِ شالیزار کو؟ آینه با خنده ی تلخی نگاهم کرد و گفت قابِ عکسِ کهنه ی جا مانده بر دیوار کو ... گرگ و میشِ رفتنت یعنی خزانی خیسِ اشک لااقل قبل از "خداحافظ" بگو گیتار کو ... مهدی حبیبی
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه... گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد نذر زیارت داشتم از جانب «سردار» اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست هر گوشه‌ای یک دلشکسته حاجتی دارد 📝
يک شاعر ديوانه هستم، اهل پاييزم ازشعر، رويا و غزل، از عشق لبريزم گاهی تمام بیت های شعر من تلخ است گاهی ولی مصرع به مصرع قند می ریزم در شعرهایم عمق احساسات من پیداست احساس پاک و ساده ام، حس غزل خیزم گاهی میان گریه ام مستانه می خندم اغلب ولی با خنده هم خیلی غم انگیزم حس میکنم پرواز کار مشکلی هم نیست... گاهی که شعری می کند از شوق سر ریزم یک روزهایی هست درگیرم فقط با یأس گاهی به امّیدي دروغین هم مي آویزم در یک کلام ساده من جمع تناقض هام! یک شاعر دیوانه هستم، اهل پاییزم...!
عشق است و تعابیر و محالات وصالش زهر و عسل و خانه خرابی است کمالش! در جنگ دل و عقل حکم کیست!؟ اگر عشق آرام بگیرد، و نپیچد به سوالش... هرکس که به عشاق جهان خرده گرفته روزی به پر عشق گرفته پر و بالش تلخ است ته قصه ی دلدادگی اما خواندیم فقط از شب شیرین وصالش ماهم به محاق و شب و من دل نگرانم روشن شود ای کاش دو چشمم به جمالش عمریست که از چشم عسل گفتم و هرکس دلبسته ی چشمش بشود وای به حالش
بعد مرگــم نگذارید به بالین آید؛ سنگ صبرم که نشد، سنگ مزارم باشد!
از تو بگذشتمُ و بگذاشتَمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران!