چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
#حسین_منزوی
دلم برای تو و شعرِ تازهات تنگ است
دلم هواییِ آن لهجهٔ خوشآهنگ است...
من از خودم، به دلم میگریزم آری من
منی که عقل و دلم سالهاست در جنگ است...
قبا به قدِ من ای عقلِ پابرهنه مدوز
برای قامتِ ما، این لباسها تنگ است...
برای متهمانِ ردیفِ اول عشق
قبولِ مصلحت اندیشی و خرد ننگ است...
هنوز پرسه زدن در نگاهِ او خوب است
هنوز سادگیِ چشمِ یار، خوشرنگ است...
چه دیر میگذرد لحظههای آمدنش
همیشه عقربهٔ انتظارها لنگ است...
#حسین_منزوی
در کار خود، من و تو ز او بی وفاتریم
با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
#حسین_منزوی
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟
همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟
به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار
برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر؟
پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز!
از آن سوی قفس، از باغ ، از چمن چه خبر؟
به گوشه ی افق آویخت چشم منتظرم
که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟
نشسته در رهت ای صبح، چشمِ شب زده ام
طلایه دار ! زخورشید شب شکن چه خبر؟
بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟
#حسین_منزوی
ای یار دوردست که دل می بری
هنوز
چون آتش نهفته به خاکــستری
هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینه ات
زمان
در چشمم از تمامی خوبان، سری
هنوز
#حسین_منزوي
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
#حسین_منزوی
با من بمان و سایهٔ مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهرِ تو ای مهربانِ من!
#حسین_منزوی
@abadiyesher
منظورِ آفرينش و مقصودِ خلقتى
غير از تو هرچه هست وجودِ مكرّر است
#حسین_منزوی
#عید_غدیر
هر آن چه دوست داشتم، برایِ من نماند و رفت
اميدِ آخرين اگر تويی برایِ من بمان...
#حسین_منزوی
با من بمان
و سایهٔ مهر از سرم مگیر
من زندهام
به مهرِ تو ای مهربانِ من
#حسین_منزوی
شبی که میگذرد با تو بیکران خوشتر
که پایبند تو، وارسته از زمان خوشتر
برای مستی و دیوانگی، می و افیون
خوشاند هر دو و چشمت ز هر دوان خوشتر
ز گونه و لب تو، بوسه بر کدام زنم
که خوشتر است از آن و این از آن خوشتر
ستاره و گل و آیینه و تو، جمله خوش اید
ولی تو از همگان میانشان خوشتر
خوشا جوانیات از چشمههای روشن جان
خوشا! که جان جوان از تن جوان خوشتر
درآ، به چشم من ای شوکت زمینی تو
به جلوه از همه خوبان آسمان خوشتر
مرا صدا بزن آه ! ای مرا صدا زدنت
هم از ترنم بال فرشتگان خوشتر
خوش است از همه با هر زبان روایت عشق
ولی روایت ِ آن چشم مهربان خوشتر
ز عشقهای جوانی، عزیزتر دارم
تو را، که گرمی خورشید در خزان خوشتر
#حسین_منزوی
آبادی شعر 🇵🇸
اینم از اظهار عشق دوتا برج به هم😍😄🌼👌👌👌
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنى روزى از این بند رهایش
#حسین_منزوی
چنان گرفته تو را بازوان پیچکیام
که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکیام
ㅤㅤㅤㅤ
#حسین_منزوی
🆔@abadiyesher
هدایت شده از حــــــــــــــــــــبیب
گذشتی از من و هرگز گُمان نمیبردم
که دست می شود اینسان، زِ دوستداران شُست
#حسین_منزوی
"دلم گرفته برایت” زبان ساده عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!😔
#حسین_منزوی
🆔@abadiyesher
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمهات
بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی
برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری
که ديگران گذرانند و ماندگار تویی
#حسین_منزوی
ما دل سپرده ایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم
ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم
#حسین_منزوى
@abadiyesher
سکوت میکنم و عشق، در دلم جاری است
که این شگفتترین نوع خویشتنداری است!
#حسين_منزوى
@abadiyesher
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمهات
بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی
برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری
که ديگران گذرانند و ماندگار تویی
#حسین_منزوی
@abadiyesher
مژگان به هم بزن که بپاشي جهان من
کوبي زمين من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
يک درد ماندگار! بلايت به جان من
مي سوزم از تبي که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زير زبان من
تشخيص درد من به دل خود حواله کن
آه اي طبيب درد فروش جوان من
نبض مرا بگير و ببر نام خويش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتي : غريب شهر مني اين چه غربت است
کاين شهر از تو مي شنود داستان من
خاکستري است شهر من آري و من در آن
آن مجمري که آتش زرتشت از آن من
زين پيش اگر که نصف جهان بود بعد از اين
با تو شود تمام جهان #اصفهان من
#حسین_منزوی
@abadiyesher
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟
#حسین_منزوی
@abadiyesher