eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آن‌چه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
دلم برای تو و شعرِ تازه‌ات تنگ است دلم هواییِ آن لهجهٔ خوش‌آهنگ است... من از خودم، به دلم می‏گریزم آری من منی‌ که‌ عقل‌ و دلم‌ سال‏هاست‌ در جنگ است... قبا به قدِ من ای عقلِ پابرهنه مدوز برای قامتِ ما،‏ این لباس‏ها تنگ است... برای متهمانِ ردیفِ اول عشق قبولِ مصلحت‏ اندیشی و خرد ننگ است... هنوز پرسه زدن در نگاهِ او خوب است هنوز سادگیِ چشمِ یار،‏ خوش‏رنگ است... چه دیر می‏گذرد لحظه‌های آمدنش همیشه عقربهٔ انتظارها لنگ است...
در کار خود، من و تو ز او بی وفاتریم با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟ همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟ تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟ به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر؟ پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز! از آن سوی قفس، از باغ ، از چمن چه خبر؟ به گوشه ی افق آویخت چشم منتظرم که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟ نشسته در رهت ای صبح، چشمِ شب زده ام طلایه دار ! زخورشید شب شکن چه خبر؟ بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟
ای یار دوردست که دل می بری هنوز چون آتش نهفته به خاکــستری هنوز هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آن‌چه زنده و زیباست، نفْس این سفر است
با من بمان و سایهٔ مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهرِ تو ای مهربانِ من! @abadiyesher
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من!
منظورِ آفرينش و مقصودِ خلقتى غير از تو هرچه هست وجودِ مكرّر است
‌ هر آن چه دوست داشتم، برایِ من نماند و رفت اميدِ آخرين اگر تويی برایِ من بمان...
با من بمان و سایه‌ٔ مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهرِ تو ای مهربانِ من
شبی که می‌گذرد با تو بی‌کران خوش‌تر که پای‌بند تو، وارسته از زمان خوش‌تر برای مستی و دیوانگی، می و افیون خوش‌اند هر دو و چشمت ز هر دوان خوش‌تر ز گونه و لب تو، بوسه بر کدام زنم که خوش‌تر است از آن و این از آن خوش‌تر ستاره و گل و آیینه و تو، جمله خوش اید ولی تو از همگان میانشان خوش‌تر خوشا جوانی‌ات از چشمه‌های روشن جان خوشا! که جان جوان از تن جوان خوش‌تر درآ، به چشم من ای شوکت زمینی تو به جلوه از همه خوبان آسمان خوش‌تر مرا صدا بزن آه ! ای مرا صدا زدنت هم از ترنم بال فرشتگان خوش‌تر خوش است از همه با هر زبان روایت عشق ولی روایت ِ آن چشم مهربان خوش‌تر ز عشق‌های جوانی، عزیزتر دارم تو را، که گرمی خورشید در خزان خوش‌تر
بی‌تو فراق می‌زند زخمه بر استخوانِ من
آبادی شعر 🇵🇸
اینم از اظهار عشق دوتا برج به هم😍😄🌼👌👌👌
‌ دل بیمش‌ از این نیست که در بند تو افتاد ترسد که کنى روزى از این بند رهایش
چنان گرفته تو را بازوان پیچکی‌ام که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام ㅤㅤㅤㅤ 🆔@abadiyesher
گذشتی از من و هرگز گُمان نمی‌بردم که دست می شود اینسان، زِ دوستداران شُست
"دلم گرفته برایت” زبان ساده‌ عشق است سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!😔 🆔@abadiyesher
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که ديگران گذرانند و ماندگار تویی
ما دل سپرده ایم به گریه برای هم باران به جای من، من و باران به جای هم ابری گریست در من و در وی گریستم تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم @abadiyesher
ترسد که کنى روزى از این بند رهایش @abadiyesher
سکوت می‌کنم و عشق، در دلم جاری است که این شگفت‌ترین نوع خویشتن‌داری است! @abadiyesher
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که ديگران گذرانند و ماندگار تویی @abadiyesher
مژگان به هم بزن که بپاشي جهان من کوبي زمين من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم يک درد ماندگار! بلايت به جان من مي سوزم از تبي که دماسنج عشق را از هرم خود گداخته زير زبان من تشخيص درد من به دل خود حواله کن آه اي طبيب درد فروش جوان من نبض مرا بگير و ببر نام خويش را تا خون بدل به باده شود در رگان من گفتي : غريب شهر مني اين چه غربت است کاين شهر از تو مي شنود داستان من خاکستري است شهر من آري و من در آن آن مجمري که آتش زرتشت از آن من زين پيش اگر که نصف جهان بود بعد از اين با تو شود تمام جهان من @abadiyesher
‌ بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟ @abadiyesher