وقتی کراش
#سعدی پا نمیداد سعدی میگفت:
"هزارچاره بکردم که همعنان توگردم
توپهلوانترازآنی که درکمندمن افتی"
🙃🙃
دوش در خواب لب نوش تو را بوسیدم💋
خواب ما به بود از عالم بیداری ما😁😍
#فروغی_بسطامی
هر ڪسی رفت از این دل بہ جهنم اما
تو نباید بروے از دل من میـــــفهمی..؟
#مجتبی_سپید
#میفهمی؟ 😤
#اخه_مگه_میشه_نباشی 🤔😌
مهدی+رسولی-+زنده+کن+با+خنده+هات+این+خاکُ-+شادمانه+آغاز+امامت+امام+زمان+عجل+الله+تعالی+فرجه.mp3
زمان:
حجم:
6.61M
🌺زنده کن با خنده هات این خاکو
🌺این کویر خشک و بی سامونو
🌸 #آغاز_ولایت_امام_زمان(عج)
🎤 #حاج_مهدی_رسولی
۰[ @MAHD
حاج مهدی رسولی4_5924567760293070371.mp3
زمان:
حجم:
15.94M
💐آغاز امامتت مبارک
💐آقای زمین و آسمونا
🎤 # حاج_مهدی_رسولی
👏 #سرود #پیشنهاد_ویژه
🌸#آغاز_ولایت_امام_زمان
۰[ @MAHDIRA
رنگ چشمانت قصیده؛ طعم لب هایت غزل!
گونه هایت درظرافت بهترین ضرب المثل!
توی موهایت هزاران مثنوی پنهان شده
لب و دندان تو کندو، خنده ات عین عسل!
بوسه های تو هزاران درد را درمان کند
گر نباشد در مرامت حقه و دخل و دغل!
در نهاد آدمی زیبا پرستی جلوه کرد؛
در دلم افتاده بودی از همان روز ازل!
روزها تاشب خیالت مثل سایه با من است
شب که میخواهم بخوابم عکس تو توی بغل!
پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر !
تا که بگویم غم دل بیشتر ...
دوستترت دارم از هرچه دوست ،
ای تو به من از خود من خویشتر !
دوستتر از آنکه بگویم چقدر ،
بیشتر از بیشتر از بیشتر ...
داغ تو را از همه داراترم ،
درد تو را از همه درویشتر ...
هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر ...
فوت و فن عشق به شعرم ببخش ،
تا نشود قافیهاندیشتر !✌️
#قیصر_امینپور🦋🍃
غمی دارد دلم شرحش فقط افسانه می خواهد
به پای خواندنش هم گریه ی مردانه می خواهد
من آن ابر پر از بغضم که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مرد هم یک شانه می خواهد
شبیه شمع تنهایی که پای خویش می سوزد
دلم آغوش گرم و عشق یک پروانه می خواهد
برایش شعر گفتم تا رقیبم پیش شاعرها
بگویدعاشقش اورا هنرمندانه می خواهد
به قدر یک نگاه ساده او را خواستم اما
به قدر یک نگاه ساده هم حتی نمی خواهد
🌻🌻
گوش کن،
جاده صدا می زند از دور
قدم های تو را
پلک ها را بتکان،
کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی،
که زمان روی کلوخی بنشیند با تو...
👤سهراب سپهری
نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
فاضل نظری............
🌿🥀🌿