بی سر و پا بودم و راهم نداد
حضرت معشوق به می خانهاش
روی سیاه و دل ناپاکِ من
بست رهِ وصل به کاشانهاش
با همه درماندگی خود ولی
عاشق او بودم و دیوانهاش
نور هدی بود و من ِ گمشده
در پی آن نور چو پروانهاش
مانده و درمانده کنون بردهام
روی گدایی سوی دردانه اش
مست کند کل جهان را فقط
جرعه ای از ساغرِ پیمانه اش
هرکه شناساند به من عشق را
تا ابد آباد دل و خانه اش
خوش به دلِ آنکه در این اربعین
کوله ی او بود سر ِ شانهاش
رفت غزلخوان به دیار بلا
سوختم از نغمهی مستانهاش
یاصاحبصبر
من گدا هستم ولی تنها گدای کربلا
دوره گردی میکنم در جای جای کربلا
سالها سرگشتهی این تربت پاکم ولی
باز هم پیدا نکردم اعتلای کربلا
عادتم این است شبها تا سحر کنج اتاق
اشک میریزم برای ماجرای کربلا
روزها هم در حرم دنبال یاری آشنا
چشم میدوزم به مردم با نوای کربلا
حتما او می آید اینجا میشناسم ماه را
چشمهای خیس دارد در بلای کربلا
روی نورانی و شالی سبز بر روی سرش
تابِ ابرویش شبیه طاقهای کربلا
میرسد روزی که میبینم رخ معشوق را
میکنم جان را فدایش در سرای کربلا
یاصاحبصبر
تا دید سربرهنگیِ طفلِ اشکِ ما
دریا، به دستِ موج، کلاهِ حباب بست
#غنی_کشمیری
🍃🌺
“عكس را بزرگ كنيد"
انگشتتان را روى هر پرنده بزاريد
صداي آن پرنده را خواهيد شنيد.
خيلي زيباست 🙏🏻 🌿
https://coneixelriu.museudelter.cat/ocells.php
لبهای تو هنگام سخن جام شراب است
#جذابیت چشم تو تک بیتی ناب است
وقتی نزنی شانه به مویت وسط باد
حال همه ی شهر ازین غصه خراب است
ترکیب عسل ترشی و تلخیست رخ تو
معنای لبت خنده و ابروت عتاب است
شد میوه ی باغ تن تو سوژه و مضمون
هر قسمت از اعضای تو هفتاد کتاب است
هر چند که آرامش چشم تو زیاد است
لبهای پذیرنده ی تو عضو شتاب است
غوغای النگو قدمت پیچش مویت
موسیقی رقص آور بی حد و حساب است
اینکه تو نشستی و غزل خوان شده ام من
بیداری محض است و یا شورش خواب است ؟
سرمستی و رقص و غزل و جام لبالب
افسوس که این صحنه فقط خواب و سراب است
#حسین_مرادی
شب شد تو چرا باز نداری به سرت خواب
حتما که نباید دلِ دنیا بشود آب
رحمی به دلم کن شبِ تارم بدرخشان
شب خوش به خودم گو که منم عاشق بیتاب
#سید_طباطبایی
حالا درست اینکه خسیسی نگار من
یک شب بخیر ساده که خرجی نداشته
#حسین_مرادی
شب بخیر و پراز آرامش
شبت بخیر میشود شبم به سر نمیشود
تو خوب خواب و هم دلت ز من خبر نمیشود
تویی قمر در آسمان مکن سفر ز چشم ما
رَوی اگر ز شهر ما شبش سحر نمیشود
به من بگو شبت بخیر،خیرِ شب فقط تویی
به شعر عشق میرسم که مختصر نمیشود
#سید_طباطبایی
در دلم بیشتر از حجم جهان غم دارم
باز هم شب شد و آغوش تورا کم دارم
#حسین_مرادی
خواهشی دارم کجا گویم هم #آغوشت منم
تا شبی #تاریک هستی شمع خاموشت منم
تا غمم #دلواپسی میگیرد از این ماجرا
#خاطراتم با شما چون گوش تا گوشت منم
#سید_طباطبایی
در چشم تو صبحانه دو تا چای مهیاست
لبخند غزلساز تو با طعم مرباست
در جمع تو خوشبخت ترین فرد زمینم
افسوس که بیدارم و اینها همه رویاست
#حسین_مرادی