در شعر و شهر و زیر و روی آرزوها
در چشم ها هم بی قرارت هستم آقا
فرقی ندارد جمعه یا روز سه شنبه
هر ثانیه چشم انتظارت هستم آقا
#حسین_مرادی
کار من و ضریح تو بالا گرفته است
قلبم میان پنجره اش جا گرفته است
اذعان کنند در حرمت کل زائران
هر کس که قطره خواسته دریا گرفته است...
ایها السلطان
از نخست زندگی گفتم مجرد 💑نیستم
تا ی جاهایی باهاتم کار بدبد 😱نیستم
تل چت و کافه کلوپ ودور دور آری ولی
همسرم چون اژدهایی خانه آمد نیستم
#خسته😢 از اول نگفتم زن و بچه دارم فکر نکنی هر وقت بگی باش هستماااا😂😂
از کاسهی شکسته نخیزد صدا درست!
احوالِ ما مپرس که ما دلشکستهایم...
#ناشناس
بازارِ قُم از نُقلِ لَبَت رو به کَسادیست
بیچاره نکن حاج حسین و پسران را!
#مهدی_نوروزیبهار.
نسخه ی دردم، چنین پیچیده چرخ روزگار.🤔
صبح و شب باید💋 لبانم،بوسه😘 درمانی شود..😋🙈
#شهلانوروزی
مثنوی در مثنوی درگیرِ رویایِ توام
کیستی بامن بگو اینگونه شیدایِ توام
مثل شمسی باز تابیدی تو برجان ودلم
گم شدم در خود ولی انگار پیدایِ توام
بی دل وبی جان و بی نام و نشانم کرده ای
ناخدایِ این دلی من باز دریایِ توام
یوسفم ! من بی نصیبم از جمالِ رویِ تو
بی مروت مرهمی! آخر زلیخایِ توام
هی غزل گفتم که شاید باز رحم آید دلت
من که در ابیاتِ آن محوِ تماشایِ توام
وامقِ من ! شاه بیتِ این غزل تقدیم تو
عاقبت دستِ دلم رو شد که عذرایِ توام
#مهرنوش_امی
گُفتَم که تو مَنظورِ مَن اَز اینهَمه شِعری
مَغرور، نِگاهی به مَن اَنداخت که: مَنظور؟!...
#سجاد_سامانی🥺
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آئینهی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران
بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
🌸
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
♥️♥️
اگر اجازه بدهی
و وکیل باشم
در همین وقت عاشقی
انگشتانت را ...!
به مهرِ هزار عمر عاشقی
به عقدِ موهایم در بیاورم
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
آی آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از تست
افسون شده تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از تست
#هوشنگ_ابتهاج
🌸
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
بعدِ بوسیدنت ای عشق چه بی تاب شدم
پیشِ چَشمانِ تو از شَرم و حیا آب شدم
چشم بستم که نبینم رخِ زیبای تو را
آنچنان رفته ام از دست که نایاب شدم
آمدی دل ببری از من و تنهایی من
خوابِ چشمانِ مرا بردی و بد خواب شدم
فکر می کردم از احساسِ دلم باخبری
من در این دهکده از عشقِ تو ارباب شدم
مدتی هست که بیداری شب ، باب شده
بی تو هر لحظه در این میکده سیراب شدم
شده دلبسته ی من هر که مرا می بیند
پدر عشق بسوزد که چنین ناب شدم
مثلِ دریایی و هر کس ز لبَت می گوید
در خیالات خودم ماندم و مُرداب شدم...