eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زاهدی دست به گیسوی رهای تو رسانْد عاشقی گفت که از عالم بالا چه خبر...؟! @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد... #سجاد_ایمانی @ab
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگهدارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگهدارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگهدارد عصای دست من عشق است، عشق سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگهدارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگهدارد دلم را چشم هایش تیر باران کرد، تسلیمم بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد @abadiyesher
طوفان به من رسید؛ ولی چون درخت زرد چیزی نداشتم که بخواهم زیان کنم ... @abadiyesher
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد ...! @abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
مشکن دلِ مرا که به خود ظلم می‌کنی این شیشه‌ای که می‌شکنی آشیان توست
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟ @abadiyesher
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده‌اند در کنارِ دیگران احساسِ غربت می‌کنم ... @abadiyesher
در سرم بود كه دورى كنم از آتش عشق چه كنم؟ شيوه پرهيز نميدانستم @abadiyesher
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه‌ی من هم سری بزن... @abadiyesher
آهن دلی! وگرنه غزل های خویش را بر کوه سخت خواندم و بسیار گریه کرد... @abadiyesher
ابری که می‌گذشت به آهنگ گریه گفت : دنیا مکان «ماندن» ما نیست؛ «بگذریم» @abadiyesher
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم  که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت  همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود  تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم ‌ «به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟» تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم ‌ در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود  به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم ‌ خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر  غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم ‌ @abadiyesher