سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
دلیل اشک مرا دوستان که پرسیدند...
صبور بودم و نام تو را نیاوردم!
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
زبان حال دلم را کسی نمیفهمد
کتبیههای ترکخورده خواندنش سخت است
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم :
غنچهای بود که گل کرد ولی چیده نشد
من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه بسا طعنه زدنهای تو بخشیده نشد
ای که مهرت نرسیده است به من، باور کن
هیچ کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
تو وعده میدهی و فکر میکنی که مرا
هزار سالگی نوح و صبر ایوب است ...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
دلم چون صخره محکم بود، اما عشق کاری کرد
که این ویرانه مدتهاست محتاج مرمتهاست...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
او رفته سالهاست چه میخواستم چه شد
این نیز بخت ماست چه میخواستم چه شد
آن بیوفا که لحظهای از من جدا نبود
حالا ببین کجاست، چه میخواستم چه شد
ای کاش گفته بود که آن آخرین نگاه
پایان ماجراست، چه میخواستم چه شد
گویا وصال دوست که بر من حرام بود
بر دیگران رواست چه میخواستم چه شد
شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد
اما مرا نخواست چه میخواستم چه شد
آغاز سال نو من و داغ فراق تو
عید است یا عزاست؟ چه میخواستم چه شد
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
با زبان گریه از دنیا شکایت میکنم
از لب خندان مردم نیز، حیرت میکنم
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنار دیگران احساس غربت میکنم
جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد
من به هر کس دشمنم باشد محبت میکنم
سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگها
اشک میریزند تا از خویش صحبت میکنم
بهترین نعمت سکوت است و من ِ بیهمزبان
با زبان واکردنم کفران نعمت میکنم
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
خواب دیدم دستهایم خالی ازگیسوی توست
خوب شد باعطر مویت پا شدم، کابوس بود!
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت
بگذار حسادت بکند شانه به شانه...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ
اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ
ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
تو وعده میدهی و فکر میکنی که مرا
هزار سالگی نوح و صبر ایوب است ...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher