eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم  که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت  همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود  تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم ‌ «به روی نامه‌هایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟» تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم ‌ در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود  به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم ‌ خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر  غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم ‌ @abadiyesher
دلیل اشک مرا دوستان که پرسیدند... صبور بودم و نام تو را نیاوردم! @abadiyesher
زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است @abadiyesher
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد یاد لب‌های تو افتادم و با خود گفتم : غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی چه بسا طعنه زدن‌های تو بخشیده نشد ای که مهرت نرسیده است به من، باور کن هیچ کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد  @abadiyesher
تو وعده می‌دهی و فکر می‌کنی که مرا هزار سالگی نوح و صبر ایوب است ... @abadiyesher
دلم چون صخره محکم بود، اما عشق کاری کرد که این ویرانه مدت‌هاست محتاج مرمت‌هاست... @abadiyesher
او رفته سال‌هاست چه می‌خواستم چه شد این نیز بخت ماست چه می‌خواستم چه شد آن بی‌وفا که لحظه‌ای از من جدا نبود حالا ببین کجاست، چه می‌خواستم چه شد ای کاش گفته بود که آن آخرین نگاه پایان ماجراست، چه می‌خواستم چه شد گویا وصال دوست که بر من حرام بود بر دیگران رواست چه می‌خواستم چه شد شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد اما مرا نخواست چه می‌خواستم چه شد آغاز سال نو من و داغ فراق تو عید است یا عزاست؟ چه می‌خواستم چه شد   @abadiyesher
با زبان گریه از دنیا شکایت می‌کنم  از لب خندان مردم نیز، حیرت می‌کنم ‌  از گِلی دیگر مرا شاید پدید آورده‌اند  در کنار دیگران احساس غربت می‌کنم ‌  جان شیرین را فدای عشق کردم، خوب شد  من به هر کس دشمنم باشد محبت می‌کنم ‌  سرگذشتم بس که غمگین است حتی سنگ‌ها  اشک می‌ریزند تا از خویش صحبت می‌کنم ‌  بهترین نعمت سکوت است و من ِ بی‌همزبان  با زبان واکردنم کفران نعمت می‌کنم ‌ @abadiyesher
خواب دیدم دست‌هایم خالی ازگیسوی توست خوب شد باعطر مویت پا شدم، کابوس بود! @abadiyesher
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت بگذار حسادت بکند شانه به شانه... @abadiyesher
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ... @abadiyesher
تو وعده می‌دهی و فکر می‌کنی که مرا هزار سالگی نوح و صبر ایوب است ... @abadiyesher