زاهدی دست به گیسوی رهای تو رسانْد
عاشقی گفت که از عالم بالا چه خبر...؟!
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد... #سجاد_ایمانی @ab
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگهدارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگهدارد
پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگهدارد
عصای دست من عشق است، عشق سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگهدارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگهدارد
دلم را چشم هایش تیر باران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
طوفان به من رسید؛ ولی چون درخت زرد
چیزی نداشتم که بخواهم زیان کنم ...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد ...!
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسیگو
مشکن دلِ مرا که به خود ظلم میکنی
این شیشهای که میشکنی آشیان توست
#سجاد_سامانی
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
از گِلی دیگر مرا شاید پدید آوردهاند
در کنارِ دیگران احساسِ غربت میکنم ...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
در سرم بود كه دورى كنم از آتش عشق
چه كنم؟ شيوه پرهيز نميدانستم
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت
روزی به آشیانهی من هم سری بزن...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
آهن دلی! وگرنه غزل های خویش را
بر کوه سخت خواندم و بسیار گریه کرد...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت :
دنیا مکان «ماندن» ما نیست؛ «بگذریم»
#سجاد_سامانی
@abadiyesher
سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
@abadiyesher