eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گه خیالت مثل باران میچکد بر پنجره گاه می لرزد تنم با دیدنِ این منظره!! باز مجنون میشوم از درد میپیچم بخود خیره میگردم به عکست با هزاران دلهره آبشاری بین چشم و گونه هایم دیدنیست بغض چندین ساله بشکست در مسیرِ حنجره عقل کج رفتار هم با غم تبانی می کند کار این دیوانه دل از دستِ غم شد یکسره نم کشیده در دلم باروت چشمانی که نیست می چکانم ماشه را بر نعشِ صدها خاطره یوسف اسماعیلی @Aydin67R68
صف مژگان تو دید و سپر انداخت دلم خویشتن را به اشارات شما باخت دلم روزگارش که سیه شد سر گیسوی شما سوخت با خوب و بدش ساخت دلم به لبت گفت که مهمان تو باشم به دمی هر چه تاوان لبت بود که پرداخت دلم تا که گفتی که ترا کام دل از لب بدم همه دیدن سر از پای که نشناخت دلم گفتم از عشق حذر کن ز جمالی بشنو بی مروت شده یاغی و به من تاخت دلم قدرت جمالی
سایه ای دور و برت دیدم و حرفی نزدم مات و مبهوت تو خشکیدم و حرفی نزدم قصه ها پشت سرت بود ولی هر دفعه با دلی خون شده خندیدم و حرفی نزدم عطر بیگانه ای از گونه ی تو می آمد باز هم روی تو بوسیدم و حرفی نزدم بین ابلیس و تو یک رابطه بود اما من سیب دلخواه تو را چیدم و حرفی نزدم همه در فکر مجازات تو بودند ولی همه را یک شبه بخشیدم و حرفی نزدم این همه حرف،تلنبار شده در دل من ولی از قهر تو ترسیدم و حرفی نزدم 🌺🌺🌺
تا گذشتی و دلم پشت سرت راه افتاد دين و ايمانِ دو دنيای دلم ريخت زمين همه‌ی شهر مرا كافر و مرتد خواندند آبروی من و رسوای دلم ريخت زمين من كه بيگانه‌ی شعر و تبِ شاعر بودم تو چه كردی كه غزل‌های دلم ريخت زمين؟!
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست یانگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی باتوام خانه تنهایی من دور که نیست هیچ کس نیست نداند که تویی ماه دلم در دل شهر شما چشم کسی شور که نیست آنکه با شاخه گلی حرف دلش را میزد پر درد است ولی مثل تو مغرور که نیست مشکل اینجاست نگفتی تو به من میدانم تو نمی خواهی عزیزم بشوی زور که نیست!!؟؟
در حصار و بند گیسوی تو افتاده دلم بنده ات گشتم مثال زاهدان و عارفان هر کجا خواهی برو من تا ابد مشتاق تو از خراسان و جنوب و اصفهان و زاهدان
با تواَم عشق قسم خورده ی پنهانی ِمن با تواَم بی خبر از حال و پریشانی ِ من . با تواَم لعنتیِ خالي از احساس بفهم بی قرارت شده ام شاعره ی خاص بفهم . لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن پای دلگیرترین خاطره ها آب شدن . لعنتی خسته ام از حال بدم، زخم نزن بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن . باورم كن كه به چشمان تو معتاد منم پادشاهی كه به جنگ آمد و افتاد منم . قافیه باختم و شعر سرودم یعنی به هر آن كس كه تو را دید، حسودم یعنی... . نفسم بندِ تو و درد مرا می خواند بعدِ تو حسرت دنیا به دلم می ماند.... 😔😔🥀🥀🥀
مطمئن باش اگر پنجره فرصت می کرد به سرازیر شدن سمت تو عادت می کرد کوچه افتاد به دنبال تو و جاری شد داشت با چشم من خسته رقابت می کرد بوسه هایم به هوای تو گره می خوردند با نسیمی که تو را داشت زیارت می کرد چمدان گرمی دستان تو را با خود برد دست کوتاه من از دور حسادت می کرد اثر پای تو از کوچه به یغما میرفت رفتگر داشت به این کوچه خیانت می کرد شاعری سوت زنان از وسط کوچه گذشت شاید از بخت بدش داشت شکایت می کرد
همواره در برابر لیلی ، جنون کم است شیرین اگر تویی ، به خدا بیستون کم است تنها دلیل کثرت شاعر تویی ، ولی هر قدر شعر گفته شده تاکنون ، کم است ! من آمدم که یک شبه شاعر شوم تو را اما برای وصف تو عمرِ قرون کم است من آه می‌کشم که چه می‌خواهی از دلم باور مکن ؛ کشیدن آه از درون کم است کاری کن ای عزیز ! زلیخا شود دلم یوسف اگر تویی ، جگرِ غرق خون کم است ...
از درد تنهایی نخوابیدیم و گفتیم در پاسخ هَر کَس که: شب را دوست داریم
از درد تنهایی نخوابیدیم و گفتیم در پاسخ هَر کَس که: شب را دوست داریم
لااقل تا زنده ام سیبی برایم قاچ کن در جهنم سهمِ من چیزی بجُز زَقّوم نیست
گفتی شبت بخیر و برایت مهم نبود خیری نمانده در شب و روزم بدون تو!
و عشق یعنی غمی عمیق اما بسیار عزیز آیا تو تا به حال غمِ عزیزِ کسی بوده‌ای؟!
یارم که پی به حال خرابم نمیبرد... بی "شب بخیر" رفته و خوابم نمیبرد🙁😔
چون یک کتاب کهنه که در روی طاقچه ست دل مانده است بی تو چه خاکی به سر کند
شعر گفتن بعدِ بغض و گریه میچسبد ولی حالمان را عطر ِ یارِ رفته بهتر میکند
ایـن که درٖد او نمیذارد بـخـوابـم چـاره چیست چاره اش یک شب بخیر از آن صدای لعنتیست
با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو؛ بر سرِ رحم آیی و امشب بگویی "شب بخیر"
خواب دیدم در جهنم باز دنبال توام بر غم عشق تو حتی مرگ هم مرهم نشد!
جهنم هم دوست داشتنی است آنگاه که با اهلش از عشق تو بگویم ...
همچو تسبیحی که دارد خاک دکان می‌خورد خاک‌برسر ماندم و دستی برای ناز نیست!
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم
با پاى خودش آمد و با پاى خودش رفت يك روز به قلب من و حالا به جهنم! ✌️🏻✌️🏻✌️🏻
شب بخیـر گفتـن چه رسم قشنگی ست وقتی هر شب بهـانـه تــــو باشی.