eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هزاران بیت نذری در میان عاشقان دم کن و با ذکر غزل از حجم این دلشوره ها کم کن بخوان امن یجیب و چشم هایت را ببند آرام خودت را رو به ایوانِ طلای او مجسم کن
چپ را به راست می برد و راست را به چپ آیینه هم چو پاک ببینی منافق است
الحذر از ساز و آوازی که باشد بی اثر ساز باید ناخنی بر دل زند آواز هم ...
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته چشم از فیروزه‌های اصفهان برداشته حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش از غزل‌های من آتش به جان برداشته عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد جفت معصوم تو را از آشیان برداشته بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت کیسه باروت از ستارخان برداشته
«تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد» ابرِ چشمِ ترِ عاشق ز چه رو میبارد؟ میزند حلقه به در پستچی بیچاره وه که عشق تو برای همه گل می‌کارد بین هر شعر جدیدم دو هجا فاصله است چون قلم؛ عشق تو را قافیه می پندارد عقل و دل بر سر جنگند و جدال؛ از آنکه عقل اینبار تو را معرکه می انگارد قلب بیچاره که هنگیده و مبهوت شده لنگ خود را جلوی عقل کجا بگذارد؟؟!! آخر شعر پر از پرت و پلا میگردد تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
2.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی به مردان در خانه ات به آن زن ذلیلان فرزانه ات... شعرخوانی در محضر حضرت عشق
4.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم شد ؛شد اگر نشد دهنم را عوض کنم با من برادران زنم خوب نیستند باید برادران زنم را عوض کنم شعرخوانی استاد در محضر
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر رفتم شب شعری من استاد ندیده شعرخوانی در محضر
‌ آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه‌ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد ادری
شبی بهانه ی من شو برای بیداری نگو! دوباره برایم بهانه ای داری تمام فکر منی و نیامدی حتی به شب نشینی این خوابهای افکاری خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است هنوز با همه ی روز های تکراری مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری! چه راه سرد و غریبیست راه من بی تو شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری! نمیشود بروم خسته ام... نمیفهمی؟؟! چه لذتیست که اینقدر مردم آزاری؟ و حرف آخر من این که تا ابد ممنون. برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری... زهرا هاشمی
گاه باید همه سرمایهٔ خود را بدهی تا که شاید بتوانی ز تلاطم برهی فرض کن قایق بشکسته به موج افتاده تکه چوبی که نباید به کسی باج دهی
باز باران میچکد از چشم خیسم با گهر های فراوان قصه ام را مینویسم میخورد بر بام گونه اشکای بی درنگم میچکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگم یادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهش گردش یک روز شیرین در بلندای نگاهش شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم توی جنگل ها پراحساس از نگارم می سرودم میدویدم همچو آهو گرد قلب مهربانش میپریدم از لب جوی بلند گیسوانش میشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاد از لب باد وزنده عشق های رفته بر باد داستان های نهانی گشت بر من آشکارا راز های زندگانی کرده بودش سنگ خارا