eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زیباتر از پری! به خدا می سپارمت در عینِ کافری به خدا می سپارمت ای آشنای غیر!که با من غریبه ای در دستِ دیگری به خدا می سپارمت از سردی ات بهارِ دلم حصر در دی است همبندِ آذری! به خدا می سپارمت ای مرغِ عشق!کز قفسِ من رها شدی با هر که می پری به خدا می سپارمت آنروز با چه حالِ بدی عاشقت شدم با حالِ بدتری به خدا می سپارمت حالم"ردیف"نیست،چه می خواهی از غزل؟ ای رودِ رفتنی!به خدا"دوست دارمت" حسین_نادری
هر غزل را گفته‌ام در وصف ِ تو بی‌نقطه بود جورِ هر یک نقطه را هر قطره اشکم می‌کشد!
اۍ مثل روز، آمدنت روشن! این روزها ڪہ می گذرد، هر روز در انتظار آمدنت هستم! اما با من بگو ڪہ آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از عشق بسامان نشود... # صائب_تبریزی
گفتی که «از آن باشد» گفتم که «از این باشد» یک نکته‌ی بی‌معنی گفتیم و همین باشد هرگز ندهندش زن در کوچه و در برزن مانند رضازاده هر کس که باشد😂 در کار گلاب و گل گفتند که «حُکمت چیست؟» گفتم که «همین خوب است، بگذار همین باشد» پیراهن ما را هم از پشت، کسی جر دارد من فکر کنم کارِ شیطانِ لعین باشد خلقی شده گمراهت وقتی که به همراهت یک روز شهین باشد، یک روز مهین باشد پایت به زمین باشد دستت به هوا باشد دستت به هوا باشد پایت به زمین باشد هر جنس که در بازار دیدی و پسندیدی یا ساخت ایران است یا ساخت چین باشد یک روز جناح چپ یک عمر جناح راست همواره در این کشور اوضاع چنین باشد هر کس که در این کشور آشوب کند، جایش یا گوشه‌ی کهریزک یا کنج اوین باشد بر عکس شما، ! من معتقدم در کل هِی شعر تَر انگیزد خاطر که حزین باشد
چشم تلخ تو کمی لبخند کم دارد عزیز چای ایرانی جماعت قند پهلو بهتر است...
جز خدا را بندگی حیفست حیف بی غم او زندگی حیفست حیف 👌🏻 درغمش در خلد عشرت چون کنم ماندگی از بندگی حیفست حیف😔
به لبخندي قناعت کن ، که خندیدن خطر دارد تبسم هاي چون شبنم، به قلب گل اثر دارد مرام عاشقی را با، سکوتت زنده کُن امشب که گوش دل ز نجواي، سکوتِ تو خبر دارد شبیه پچ پچ باران، میان گوش گندم زار ببین هرخوشه ي عشقت، دوصدخوشه ثمر دارد کمی آرامتر امشب، قدم بر دار در قلبم به غیر از تو خیال تو، میان دل گذر دارد نگاهی کُن به چشمانم، شده محوِ دو پلک تو گمانم هر دو چشم من، به پلک تو نظر دارد بیا مانند تاریکی، غروبی را مهیا کن که در آرامشِ امشب، کمی میلِ سحر دارد قدم می زد نگاه تو، میانِ دفترِ قلبم ازاینرو قلب پروانه، دگر شوق سفر دارد
‌من و تنهایی و عزلت چه صمیمی شده ایم.. جمع ما حاصل غایب شدن یک نفر است...
ترس ما در کودکی بودش درون مدرسه... از مدیری که به دستش چوب تر بودش بلی ترس امروز ام شده در هر گروهی از مدیر چون که اخراج مرا گفته به آدمین اش علی هم در آنجا ترس بود و هم در اینجا دوخته... زین سبب گویند بر ما "نسل پاک سوخته" "عاصی" 🤕🤕🔥🔥😂😂
میان جمع بخندیم از سرِ اجبار به حال غُربتِ خود مخفیانه گریه کنیم...
برا خلق چنین نقش های دلچسبی چقدر حوصله کرده خدای چشمانت...