مست مستم، لیک مستی دیگرم
امشب ازهرشب به تو عاشق ترم
راست گویم یک رگم هشیار نیست
مستم اما، جام و می در کار نیست
مست عشقم، مست شوقم
مست دوست مست معشوقی
که عالم مست اوست
ای قلب من، بارانیات کردند و رفتند.
کنج قفس، زندانیات کردند و رفتند
در سایههای شب، تورا تنها نوشتند
سرشار سرگردانیات، کردند و رفتند
احساس پاکت را، همه تکفیر کردند
محکومِ بیایمانیات، کردند و رفتند
هرشب تورا دعوت، به بزم تازه کردند
در بزمشان، قربانی ات کردند و رفتند
زخمی که رستم، از شَغاد قصهاش خورد
مبنای این ویرانیات، کردند و رفتند..
دوباره می سرایمت تو را که شاعرانه ای
بهانه می کند دلم تو را که بی بهانه ای
همیشه چشم های تو دلیل شعرهای من
میان این همه غزل فقط تو عاشقانه ای
خدا تو را نیافرید مگر برای قلب من
که از تبار صبحی و زلال صادقانه ای
بخند خنده های تو بهانه ی ترانه هاست
دلیل هر سکوتی و شروع هر ترانه ای
تو ضربدر دل منی و حاصل شما غزل
همیشه جذر تو منم تویی که بی کرانه ای
نهاد بی گزاره ای اگر چه بی خبر ولی
رسیدی و برای من همیشه جاودانه ای..
@
خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو
این نگاه ترد دریایی تمامش مال تو
قاب احساس و غزل های شب تنهایی و
حرمت این عشق رویایی تمامش مال تو.
انعکاس آیه های سبز در چشمان توست
نقش چشم یاس صحرایی تمامش مال تو
کوچه های سرد و خاموش دلم از آن من
هر چه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو
"باز هم بیت بد پایان شعرم مال من
بیت های خوب بالایی تمامش مال تو.. "
@
آنکه چشمان تورا این همه زیبا میکرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
من خیس ِ باران باشم و در را برویم وا کنی
عطر ِ تمشک و پونه را با خنده ات معنا کنی.
مانند ِ برگ و شبنمی، سرد از هوای ِ نم نمی
در خود بلرزم تا کمی در دستهایم "ها" کنی
بگذاری آن سو صندلی، محو ِ هوای ِ مخملی
با چوبهای ِ جنگلی شومینه ای برپا کنی
کتری و رقص ِ شعله ها، آویشن و هِل در هوا
یک سینی از عشق و صفا سهم ِ من ِ تنها کنی
حالی به حالی جای ِ گل، رقص ِ شمالی جای ِ گل
بر روی ِ قالی جای ِ گل، نقش ِ نگار ایفا کنی
آیینه ای بگذاری و دل بر دلم بسپاری و
آن شانه را برداری و با تار ِ مو غوغا کنی
ای جویبار ِ زمزمه! ای مستی ِ بی واهمه!
اصلا که گفته اینهمه آیینه را زیبا کنی؟
چیدی گل ِ مهتاب را، تا پشت ِ پلک ِ خواب را
سهم ِ هزاران قاب را تصویری از رویا کنی
من صبح شعری خوانده ام، شاید تو را گریانده ام
تا جای ِ خالی مانده ام یک شاخه گل پیدا کنی..
@
چه سخت میگذرد عمر، شانه تو کجاست؟
برای خستگی ام تکیه گاه می خواهم!
#فاطمه_سلیمان_پور♥️
join»
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشق
چون کودکی که در پی یک توپ پاره بود
#صادقهوشیار♥️
join»
روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بود...!
اینک اما دل بریدن ها گواه دیگر است ...
#فاضل_نظری♥️
join»
یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس!
شعری که سزاوار تو باشد نسرودم
#فاضل_نظری♥️
join»
چشمان خمار و تب افروخته کم بود !
با تیغ لبش ، شاهرگ صبر مرا زد ...
#محمد_بزاز♥️
join»