eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش بی روی تو یک لحظه نمی‌رفت زِ عمر...
. "جمعه" ؛ روز قشنگی ست دوست داشتنت را مرور می‌کنم گل‌واژه‌های عاشقانه ام شکوفه می‌زند شعری زاده می‌شود در من از عشق تو ..!!
بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت
دل از درد جدایی میکشد آهی و می‌گوید: کہ تنهایی‌عجب‌دردیست، داد ازدست‌تنهایی
در وداع لحظه آخر دو چشمم خون گریست... اشک هایم بعد تو سر کش و یاغی گشته اند! "عاصی" 💔😭
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا😭 هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو سال ها می شود از خویش سؤالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو😭 با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم من از این زندگیم سود نبردم بی تو گذری کن به مزارم به خدا محتاجم من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو ┅─⊱✾♡♡✾⊰─┅ ┅┅⊱✾♡♡✾⊰─┅
زندگی با سخت‌گیری‌های خود خواهد گذشت غم مخور گر روزهای تلخ هجران بد گذشت پافشاری روی رؤیاهای شیرینت مکن عقل زایل می‌شود وقتی شراب از حد گذشت بنده گر از خالقش صد بار سرپیچی کند پاسخش را میدهد فضل خدا با صد گذشت عشق غیر از امتحانی در مسیری سخت نیست سربلند از آزمون هر کس برون آمد گذشت ْزندگی دل بستن است و آرزوهای دراز هم از این باید برید و هم از آن باید گذشت 👤نفیسه سادات موسوی
🌸بی خبر باشد ز حال زار من ، دلدار من آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من... 🌱
قـــدمـــی مـحــــــض رضــ‍ــای دل مهتـاب بیا ! سـنـگــــــدل دلـبـــــر نـیـــــلوفـ‍ــر مـــــرداب بیا ! روی چون ماه تو کافیست در این برکه ی دنج راه را کــــج کــــن و آشفـــــته وبی تاب بیا ! مـعـجـــــزه مـی رســد از نیل سبـد میبینم خــبـــــــر خــــوب دلــــم در بغـــــل آب بیــا ! حسن تـــرکیب قــــلم ب‍ـــازی نستعـــلیقم ! ســر هــر خط بنشیــن با همــه آداب بیـا ! یک نفس سیر تورا خوب ببینم کافیست چشـم را بسـته ام از پنجــره ی خواب بیا ! قهــوه ی چشم تو و حسـرت خــوابی آرام من که می نوشمت ای ناب تر از ناب بیا
جزمن چه کســی غرق ِ دعا بود برایت؟ بــاران شــدم از لحظــه ی بدرود برایت!   بــی مـــرزترین کشـــور دنیـــــا من‍ــم امّــا از چــارطــرف بستـــه و محـــــدود برایت!   گردشگر زیبا! بنشین نقشه درست است: پـا می شـــود از جنگـــل من دود، برایت   تا دست کسی سیبــی ازین باغ نچیند پرچــین شدم و یکسـره مسدود برایت   قلّاب به قلّاب شـــدم مــاهــــی ِرودت هـــرگز نشــد این آب ،گـل آلــود برایت   بگــذار پس انــداز حســـاب تو شوم باز با درصـــدی از بیشتــــرین ســــود برایت   تنهـــا تو بت آزر من باش دراین ش‍ــــهر تـــا بگــــــذرم از آتـــش نمـــــرود بـــــرایت   سنجاق به دفتر شده سنجاقک شعرم بــرگــرد کـه تا پــر بکشــــد زود بـرایت...  
بیهوده آجر روی آجر می‌گذاری ویرانیش قطعی است وقتی دل بلرزد!
آن را که همه نام و نشانِ تو به لب بود چون شد که نپرسی نه نشانی و نه نامی؟! شُکرانه‌ی پرواز، سزد مرغِ رها را کو یاد کند جفتِ درافتاده به دامی افسوس که جز یک نفس از عمر نمانده است این شمعِ فرو کاسته را نیست دوامی در آتش بی‌شعله‌ی هجران چه شررهاست جان سوخته داند که نگنجد به کلامی