eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
_کتابت‌کُن‌،تماشارا !... +به‌نستعلیق‌ِ‌دلتنگی ..!
. بستگی به آدمش داره یه دیوونه گفتنایی مثل بغله یه عزیزمی مثل فحش...
یک تکّه ابر از داخل جیبم در آوردم یعنی که حالم بی حضورت سخت بارانی ست....
🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋🌹 اول صبح من از لحظه‌ی بیداری توست ماه و خورشید من! ای حضرت معشوق! سلام ••✾•🌺🍃🌸🍃🌺•✾••
💕✨💕✨💕✨ 🌷صبح است کنون بیا 🌿که آواز کنیم 🌷یک روز دگر به عشق 🌿آغاز کنیم 🌷برخیز و بیا که غم 🌿فراموش شود 🌷در اوج صفا و مهر 🌿پرواز کنیم 🌷سلام 🌿صبحتون پر از عشق و امید 🌷آدینه‌تون سراسر شاد و سپید
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت تکلیف بی‌قراری این‌دل چه میشود؟! اصلاً شمااگر که نخواهی ببینمت… ای کاش یک‌جمعه‌شبی قسمتم شود در راه جمکران سر راهی ببینمت یا که محرمی شود و بین کوچه‌ای در حال کار نصب سیاهی ببینمت آقا خدا نیاورد آن روز را که من سرگرم می‌شوم به گناهی ببینمت بااین دل‌سیاه وتباهم چه دل‌خوشم بر این خیال کهنه واهی، ببینمت! دارم یقین که روز وصال تو می‌رسد ذکر لبم شده که الهی ببینمت... 🤲
. زِ هجرت هر شبے سالے و هر روزم بُوَد ماهی ڪسے داند ڪه دور افتاده باشد سال و ماه از تو... 📜
احسن الحال من تویی آقا با تو میگذرد هرسالم،الحمدللّه 💚🤚
سلام‌ امام زمانم✋🌸 سلام پدر مهربان ما صبحت بخیر ❤️ پشت دیوار بلند زندگی مانده ایم چشم انتظاریک خبر یک انا المَهدی بگو یاابن الحسن(عج) تا فرو ریزد حصار غصه ها 💓اللهم عجل لولیک الفرج💓 سلام روزتون مهدوی صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قرار از تو، شمال از تو، خیالِ مخملش با من شب و باران و یک کلبه میانِ جنگلش با من خجالت می کشی شاید که ساکت مانده ای، باشد تدارک دیدنِ رویایمان از اولش با من بیا کارت نباشد بختمان گرچه گره خورده رهایی از طلسم و هرچه جادو جنبلش با من دو پلکت را ببند و حس کن آهنگِ قدمها را اتاقی با تمِ پاییز و رنگِ خردلش با من بده دستت به دستم گرمِ گرم از شعله هایِ رقص اجاقِ چاقِ رنگین طاق و چوبِ صندلش با من صفایی کن بده لم بر حریرِ ماهِ رویِ ابر ردیفِ نازبالش هایِ نرمِ ململش با من فدایِ خستگی هایت، لبی تر کن بخوان شعری صدایِ قُل قُلِ قوریِ چای و منقلش با من برای شاممان یک سفره شعر و دلبری با تو کمی ریحان و خوشبختی و نانِ بَل بَلَش با من جهان تا بوده گرچه دل شکستن بوده آیینش دلت را دستِ من بسپار، حلِ معضلش با من تو با من تا تهِ رویا بیا تا آخرِ این شعر غزل با خطِ نم نم رویِ برگِ جنگلش با من شهراد_میدری
حیف است خدا از این حوالی برود لب بر در کوزه سفالی برود در کوچه که می روی کمی دانه بپاش حیف است پرنده دست خالی برود حیدری
بہار باش... بہار اتفاقے نیست ڪہ در تقویم‌ها بیفتد و روے ڪاغذ. بہار ماجرایی نیست ڪہ در گوشی‌هاے موبایل رخ دهد با پیام‌هایی نوروزے ڪہ هزاران بار دست بہ دست می‌گردد؛ بہار اتفاقی‌ست ڪہ در دل می‌افتد و در جان و در رفتار و در زندگے. هیچ درختے پیام تبریڪے براے ڪسے نمےفرستد. درخت اما می‌شڪفد، جوانہ مےزند، شڪوفہ مےڪند، سبز مےشود و ما باخبر مےشویم ڪہ بہار است و ما مےفهمیم ڪہ این چنین بودن مبارڪ است. بہار باش! نہ بہار تقویم، ڪہ بہار تصمیم... ‌