eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
قلب مرا به قلب تو سنجاق كرده است عشقی كه پشت دست مرا داغ كرده است.. ♥️
فهمیده ام این روزها دنیای من فانی ست وقتی برایت دل بریدن کار آسانی ست جز دیدن رویت چه کار بهتری دارم ؟ تفریح ساحل ، دیدن دریا ی طوفانی ست یک تکّه ابر از داخل جیبم در آوردم یعنی که حالم بی حضورت سخت بارانی ست از کودکی می خواستم تا منزوی باشم حالا فقط بعد از تو کارم منزوی خوانی ست !
تــــا میروی، دهانِ غـــزل تلخ می شــود شیرین من، عجیب نبودت مصیبت است
تــــا میروی، دهانِ غـــزل تلخ می شــود شیرین من، عجیب نبودت مصیبت است
دو عدد قرص در آن چشم سیاهت داری مافیای ژلوفن هم به خدا مثل تو نیست😉
"فَقَد اِسْتَمْسَک بالعُروَة الوثقیٰ" یعنی : دَسـت ، بایـد بِـبَـرم ، داخـلِ مو های شما بعدِ روزی که مسلمان شده ام فهمیدم عشق ، یَعنی ، نَفسِ مُعجزه آسای شما
گِله کردی که چرا آب و هوا بارانی ست... رفتی و چَشم تَرم، چَرخه ی باران زا شد!
خشکیده است چشمه ی شعرم بدون تو؛ گل کرده است با تو غزل های دیگران...!
نیمی از من سنگ اما نیم دیگر شیشه بود. می‌شکستم ! دیگران را نه ،خودم را بارها.. !
سرِ سَجّاده ی شعریم و دعا گوی شما چه سَبک می‌شود آدم که تو را می‌خواند!
در دامِ تو اُفتاده ام و باز ، غَمی نیست دیوانه ی چَشمان تو اَم کار کمی نیست گفتم که رسیدن به تو سَخت است ، نگفتم؟ در راه تو زخمی شده ام ، کم ستمی نیست در چشم تو شعرِ من اگر قطره ی دریاست دریا ، به مُوازاتِ نگاهَت ، رَقمی نیست ای کاش ، نَبینَند ، تو را ، سَنگ پَرستان در شَهر به جُز صورت ماهَت صَنمی نیست بایَد بِنویسم ، غَزلی ، تا که نگ‍ویند ... در مَعرکه ی عاشقی ات هم قدمی نیست " لاٰ حول وَ لاٰ " ... نامِ تو آمد به زبانَم شیرینِ من از نامِ تو بهتر قَسمی نیست
سرِ یک سؤ تفاهم ، من و تو ، ما نشدیم دخترِ من به تو میرفت اگر قسمت بود...!
زود میمیرند شاعر ها به دست شعرشان پا قدم های بـدی دارند این خودکـار ها
یک تکّه ابر از داخل جیبم در آوردم یعنی که حالم بی حضورت سخت بارانی ست....
سـَرِ سَجـّاده ی شعـریم و دعا گـوی شما چه سَبک میشود آدم که تو را میخواند...
از خاطرش می‌شُست هر شب ردّ پایم را با دیگری راحت عوض می‌کرد جایم را می‌آمدم ثابت کنم معشوقِ او بودم یک آن به هم می‌زد بساطِ ادّعایم را تا آهِ من می‌خواست بِنشینَد به دامانش سرکوب می‌کردم درونِ دل، دعایم را در بین آغوشش زمان معنی ندارد چون هر دکمه ی پیراهنش، جغرافیایم را... یادش که اُفتادم دوباره اشک هایم ریخت سَر می‌کشم با یادِ او لیوانِ چایم را هر بار گفتم "دوستت دارم" فقط خندید! من هم برایِ پیروی از او صدایم را.... از ما گذشت آن روزهای عاشقی کردن! دیگر پس از مرگم نمی‌خواهم عصایم را این روزگار آیینه در آیینه تکرار است! شاید که بعداً بچه هایش، بچه هایم را ...!
سرِ سجّاده‌ی شعریم و دعاگوی شما چه سبک می‌شود آدم که تو را می‌خواند... ‏ 🌴🕯🌴
بعدِ تو آیینه‌ای بودم که صد تصویر داشت می‌کند تغییر با یک سنگ، خیلی چیز‌ها...
هوا غمگین و طوفانیست ، بارانی نمی آید قدم هایم به اندام خیابانی نمی آید تنم می لرزد و آیینه در تصویر می لرزد چرا آرامش ساعات بُحرانی نمی آید؟ دلم میخواست پر باشد جهان خالی ام از تو ولی افسوس پر بودن به لیوانی نمی آید نمک بر زخم هایم زد ، چه زنجیری به پایم زد برای بردنم حتی نگهبانی نمی آید همیشه چشم در راهم بیایی از سفر اما کسی دیگر به جز فکرت به مهمانی نمی آید شبیه آخرین کبریت بعد از آخرین سیگار که میسوزد ولی انگار پایانی نمی آید هوا دم دارد و محتاج بارانم هنوز اما قدم هایم به اندام خیابانی نمی آید 🆔@abadiyesher
خاطراتت شده اندازه ی این پیرهنم او که دلتنگ نگاهت شده ، انگار منم سر لجبازی تو ، فاصله افتاده و من نگرانِ تو و احساسِ دلِ خویشتنم @abadiyesher