eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟ چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ🌸ـلام صبح زیبای فروردین ماهتون بخیر روزتون ختم به زیباترین خیرها امیدوارم امروز حاجت دل پاک و مهربانتون با زیباترین حکمت‌های خدا یکی گردد هر صبح آغازیست دوباره برای آموختن و بالیدن آغازی برای تکاندن غبار از دل و نشاندن غنچه‌های محبت و عشق پس شروع دوباره زندگی بر شما مبارک 🌷🍃
‌ ‌آیینه‌ام، به جای خودت دوست دارمت از پشتِ چشمهای خودت دوست دارمت مثل عقاب کوه مه آلود...ماه من! در شرجیِ هوای خودت دوست دارمت گیرم گناه گفتنِ این جمله را هنوز ننوشته‌ای به پای خودت: دوست دارمت گیرم در آخرین شب دنیا گره زدم خود را به ماجرای خودت... دوست دارمت تقویم را رها کن و باور کن ای عزیز امروز از ابتدای خودت دوست دارمت امروز با حسابِ دلِ من برو بگیر یک دسته گل برای خودت دوست دارمت امروز رو به ساحل دریا کن و ببین همراه موج های خودت دوست دارمت تو ماه کودکی منی تا تهِ جهان بی وقفه پا به پای خودت دوست دارمت آیینه ات منم نشوی عاشق خودت! اصلاً خودم به جای خودت دوست دارمت! تنها فقط برای خودِ «دوست دارمت» تنها فقط برای خودت دوست دارمت شاید تویی که با لب من حرف می زنی یا من که با صدای خودت دوست دارمت...
بعد از تو دلم ماند و تب و تاب زمین و آوار غزل بر سر یک مرد حزین و... هذیان نگاهی که به لرز آمده بود از تب های شدید و عرق روی جبین و... این است سرانجام منی که شده بی تو ؛ یک سینهء لبریز از احساس و غمین و... وقتی که تو بستی چمدان سفرت را من خاطره هایم شده با درد ، عجین و... حالا پس از این زخم ، بگو ! تا چه کنم با... این حلقه و انگشتر بی رنگ و نگین و ... ای صبر ! بیا زمزمه کن باز برایم از فلسفهء هستی و از آیهء دین و... از اینکه حنایش به خدا رنگ ندارد انگار که دنیا ثمرش نیست جز این و... اول بزن ای دوست به دل مهر سکوت و هر چیز که میخواستی آنگاه ببین و... میخواهی اگر مثل من خسته نباشی از دامن این شعر بیا خوشه بچین و... کافی ست ، کم آورده ام از اینهمه بی تو بعد از تو دلم ماند و تب و تاب زمین و...
نامی ز تو نیست در غزل‌هاے من ... اما ... جز ؏شق تـو در شعـر محال است بڪَویم...!!
زندگانے به من آموخت ڪه این آدم ها حسشان گردش فصل است و زمستان دارد
زيباتر از آنی که رهايت کنم اما دير آمده‌ای، دوره‌ی پرهيز رسيده...
درد سختی می کشم کو یار آرامم کند در فراقش من بمیرم دردیارم می کشد
عمر گذشت و همچنان وعظ طلب کنم ز شیخ منت جزوه می‌کشم، واحد پاس کرده را ..
بیقراری در حریم وصل عاشق را بجاست موج، پیچ و تاب در آغوش دریا می‌زند
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه تیرم به خطا می‌رود اما به هدر، نه دل خون شده وصلم و لب‌های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه! بدخلقم و بدعهد، زبان‌بازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر، بار دگر، بار دگر… نه!
كنج عزلت را گزیدن یك قدم از عاشقی است عاشقی عمری میان جمع ، تنها بودن است ...