دو دولت است که یک بار آرزو دارم
تو در کنارِ من و شرم از میان رفته....
#صائب_تبریزی
گر قسمت ما باده و گر خونِ جگر بود
ما نوبت خود راگذراندیم و گذشتیم...
#صائب_تبریزی
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
هرچه جز معشوق باشد پردهی بیگانگی است
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
غنچه را باد صبا از پوست میآرد برون
بینسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
بی همآوازی نفس از دل کشیدن مشکل است
هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست
با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است
در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری
نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است
تا نگردد جذبهَی توفیق #صائب دستگیر
از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است
#صائب_تبریزی
تیر کج هرگز نگردد راست
از زور کمان
بگذر ای پیر مغان
از وادی ارشاد ما
#صائب_تبریزی
به غیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن؟
#صائب_تبریزی
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه
شدچشم من، خراب دل و دل، خراب چشم
#صائب_تبریزی
از خمار می گرانی میکند سر بر تنم
تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار!
#صائب_تبریزی
دمید صبح و نشد گرم چشمِ راحتِ ما
سپیدهدم نمکی بود بر جراحت ما ...!
#صائب_تبریزی
🆔@abadiyesher
دل میخورد غمِ من و من میخورم غمش
دیوانه غمگساریِ دیوانه میکند!
#صائب_تبریزی
🆔@abadiyesher
هدایت شده از خِیــٰـالِ وَصـْــلْ✨
دل میخورد غمِ من و من میخورم غمش
دیوانه غمگساریِ دیوانه میکند!
✍#صائب_تبریزی
@KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـل ✨
دشمن دوست نما را نتَوان کرد علاج
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد...
#صائب_تبریزی
🆔@abadiyesher
قدم بیرون منه تا ممکن است از گوشهٔ عزلت
که عمر شمع صرف اشک و آه از انجمنها شد
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
کمر بیرون نیامد تیشهی فرهاد ما
کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما
ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کردهایم
گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما
گرچه گوش باغبان را پردهی انصاف نیست
داغ ها دارد چو برگ لاله از فریاد ما
لوح امکان تنگ میدان است، ورنه مینمود
جوهر خود را زبان خامهی فولاد ما
گرچه ویرانیم، اما دلنشین افتادهایم
سیل نتواند گذشتن از خراب آباد ما
پشت ما باشد ز سنگ کودکان بر کوه قاف
نیست صحرایی چو مجنون عشق خوش بنیاد ما
از دل ما برنمی آید نفس بی یاد تو
گر تو را هرگز به گرد دل نگردد یاد ما
دست و پای صید میپیچد به هم از دیدنش
از کمند و دام مستغنی بوَد صیّاد ما
یوسفستانی است از زنجیریان هر حلقهاش
زلف او را کی بوَد پروای شب خوش باد ما؟
هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
سنگ را (صائب) فشارد دل اگر فریاد ما
#صائب_تبریزی
🆔@abadiyesher
از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار
این رازها که ما به دل شب سپردهایم
#صائب_تبريزی
@abadiyesher
سر تا قدمش کنج لب و گوشه چشم است
رحم است به چشمی که نگردد نگرانش
#صائب_تبریزی 💚
@abadiyesher
زلف معنبر تو به صد جان برابرست
این مصرعِ بلند، به دیوان برابرست
غافل ز عزتِ دل صد چاک ما مشو
سیپارهایست اینَکه به قرآن برابرست
#صائب_تبریزی💚
یوسف سیمین بدن را تاب این زنجیر نیست
باز کن ای سنگدل بند قبای خویش را
#صائب_تبریزی💚
چون سیاهی شد ز مو، هشیار میباید شدن
صبح چون روشن شود بیدار میباید شدن
#صائب_تبریزی
ز برگریزِ خزان، پای ما نمیلغزد
که در ثبات قدم سروِ این خیابانیم
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
چشم را خیره کند پرتو زیبایی تو
من و از دور تماشای تماشایی تو
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
ز نامردان علاج درد خود جُستن بدان مانَد
که خار از پا برون آرَد کسی با نیش عقربها!
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟
که هم بهار نگاه است و هم خزان نگاه
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
ما را بهشت نقد ،تماشای دلبر است
#صائب_تبریزی
@abadiyesher