eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگانے به من آموخت ڪه این آدم ها حسشان گردش فصل است و زمستان دارد
زيباتر از آنی که رهايت کنم اما دير آمده‌ای، دوره‌ی پرهيز رسيده...
درد سختی می کشم کو یار آرامم کند در فراقش من بمیرم دردیارم می کشد
عمر گذشت و همچنان وعظ طلب کنم ز شیخ منت جزوه می‌کشم، واحد پاس کرده را ..
بیقراری در حریم وصل عاشق را بجاست موج، پیچ و تاب در آغوش دریا می‌زند
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه تیرم به خطا می‌رود اما به هدر، نه دل خون شده وصلم و لب‌های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه! بدخلقم و بدعهد، زبان‌بازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر، بار دگر، بار دگر… نه!
كنج عزلت را گزیدن یك قدم از عاشقی است عاشقی عمری میان جمع ، تنها بودن است ...
صد مراتب بِه زِ ذکر سبحه‌ی اهل ریاست دانه کردن از برای می‌کشان انگور را
من نِميدانم ؟ تاریــخ و ادَبــیات چه میخواهد از جانَم ؟ مــَــــن همین فلسفه چَشــمانت را پاس کُنم برایَم کافــی ست ..!
در هوای خویشتن بالیده‌ام، طوبی صفت آسمانم، چون زمین محتاج باران نیستم
لحظه تشییع من از دور بویت می‌رسید تادوساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
مثلا چــــای بریــزد دلِــــــمان غَنــج رَوَد ، مثلا خَــنده کُند ، چــای وِلــش کُن اصلا ..