eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را... 🌱 💕
وزنِ چندانی ندارد اشک ، امّا همرهش می‌رود انگار یک حجمِ وسیعی از دِلم 🌱 🍃
من زنده بودم اما انگار مرده بودم  از بس كه روزها را با شب شمرده بودم  يك عمر دور و تنها، تنها بجرم اين كه  او سرسپرده مي خواست ، من دل سپرده بودم  يك عمر مي شد آري در ذره اي بگنجم از بس كه خويشتن را در خود فشرده بودم  در آن هواي دلگير وقتي غروب مي شد  گويي بجاي خورشيد من زخم خورده بودم  وقتي غروب مي شد وقتي غروب مي شد  كاش آن غروب ها را از ياد برده بودم #محمد_علی_بهمنی
آغوش گشا شانه ی آرامش من باش همسایه ی من سایه ی آسایش من باش روزی که برفتند رفیقان پی هرکار درچالش تنهایی من خواهش من باش خورشید تویی، خاک تویی، آب تویی تو من دانه ی تو، جورکشِ رویش من باش عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه منم گنگ منم دانش من باش بین من وتوهرچه که باشد نه جدایست گمراه شدم در صدد چرخش من باش من تکیه به چشمان توکردم که بدانی غافل بشوی منتظر لغزش من باش.....
معمارِ بی نظیر شبستانِ عاشقی نامت ستونِ محکمِ ایوانِ عاشقی از ناودانِ کنجِ حرم نور می چکد شمس الشموس،حضرتِ بارانِ عاشقی خورشید خواب مانده در آغوشِ صبحگاه در سایه ی حقیقت تابانِ عاشقی هر زائر انعکاس طنین هدایت است در آستانِ آینه بندان عاشقی شکرِ خدا همیشه دلِ نیمه جانمان احیا شده به برکتِ جریانِ عاشقی ما را از اضطراب تسلسل خلاص کن محکم ترین گزاره ی برهانِ عاشقی بر سفره غیرِ عشق طعامی نیاورید یک عمر خورده ایم فقط نانِ عاشقی از بارگاهِ قبله ی حاجاتِ عاشقان هر کس نصیب برده به میزانِ عاشقی دستِ ادب به سینه غزل نذرمی کنیم صلّ علی غریب خراسانِ عاشقی دل خسته ای که در حرمت اشک می سرود دور از شماست تعزیه گردانِ عاشقی با حسرتِ کشنده ی لمس ضریح تو داریم صبح و شامِ غریبانِ عاشقی گاهی قطارِ خاطره بی وقفه می رود مشهد، پلاک روضه،خیابانِ عاشقی
💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔 💔💔💔💔💔 💔💔💔 💔💔 💔 بارفتنت آتش زدی بال وپرم را حتی ندیدی گریه های آخرم را گفتی برای هردومان این نسخه خوبست بازی گرفتی آرزو تا باورم را چون آسمان شاهد به کل ماجرا بود بارید و اشکش شست چشمان ترم را شد آرزوی هرشبم بودن کنارت اماببین اتش زدی میل سرم را قلبم شکستی این سخن گفتن ندارد بعداز تو آسان می برند خاکسترم را 💔
با توام ای ماه‌ پاره، چشم و ابرویت کجاست؟ باد می‌آید به سویت، رقص گیسویت، کجاست؟ آن تبسّم‌های شیرین، آن نگاه آتشین آنهمه نازک‌ خیالی‌های ابرویت، کجاست؟ بعد از این، در زیر بالم، لانه دارد آسمان راستی ای آسمان، خیل پرستویت کجاست؟ ناگهان در کوچه‌های دل، کسی فریاد زد وعده‌گاه دوستی، انفاس شب‌بویت، کجاست؟ زخم دارم، بی‌شمار از دوستانی، ناشکیب ای رفیق مانده در دل، نوشدارویت، کجاست؟ گفتم امشب تا سحر خاموش باشم، ماه گفت ذکر لا حول و لایت، بانگ هوهو یت، کجاست؟ سیمین_بهبهانی
ای که از چشم من احساس مرا می خوانی احتیاجی به سخن نیست ،خودت می دانی فقط این جمله که سخت است نگویم با تو دوستت دارم و دانی به همین آسانی گر مرا ترک کنی من ز غمت می سوزم آسمان را به زمین،جان خودت می دوزم گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد بی تو یک لحظه رمق در دل ودر جانم نیست  بیقرارم نکنی طاقت هجرانم نیست بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنم  تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم شده ام مرثیه خوان دل سودا زده ام از بد حادثه دلبسته و شیدا شده ام 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
دیشب از چشمم بسیجی می‌چكید از تمام شب «دوعیجی» می‌چكید باز باران شهیدان بود و من باز شب ‌های «مریوان» بود و من دست ‌هایم باز تا آهنج رفت تا غروب «كربلای پنج» رفت
باز هم کشته و بازنده این جنگ منم که تو با لشکر چشمانت و من یک نفرم...
دیدنش حال مرا یک جور دیگر می‌کند حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می‌کند -
شبی دوباره و ای کاش های تکراری فدای چشم قشنگت هنوز بیداری ؟ بهار من نکند شرط بسته ایی با خود تمام پنجره ها را ستاره بشماری ؟ چقدر مانده به اتمام این شب تاریک چقدر مانده که دست از سکوت برداری ؟ دوباره حرف بزن خوب من نمی خواهد که احترام سکوت مرا نگهداری تمام طول شب این بود فکر عاشق تو که مثل آن همه دیروز دوستش داری ؟ تمام طول شب این بود حرف چشمانت که آی عاشق دیوانه با توام ، آری همیشه با تو بهار و همیشه بی تو خزان حکایت من و تقویم های دیواری چهار سال از آن صبح عاشقانه گذشت و تو هنوز به احساس من وفاداری تو هیچ فرق نکردی هنوز شیرینی هنوز شکل همان روزهای دیداری چرا بهانه و ای کاش ما که می دانیم تمام می شود این انتظار اجباری دوباره صبح همان صبح ناب خواهد شد دوباره خواب پر از رنگ و بوی بیداری 🍃🌺