eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایی بوده از آغاز باورهای این خانه به مُهر مِهر حق بود از ازل سرهای این خانه میان کوچه های معرفت چرخیدم و دیدم تمام واژه ها را چون کبوترهای این خانه و ننشینند از این بام بر بامی دگر هرگز که جای دانه دُر بخشند اخترهای این خانه پر از شوق اجابت در قنوت نور می سازد تمام شهر را الله اکبرهای این خانه به روی غیرباید بسته باشد آری از آن رو که سوی آسمان وامی شود درهای این خانه تمام پرده های بارگاه ستر و عفت را خدا بسته است با یک تار معجرهای این خانه کدامین روضه راگویم که میخ و زهر و نی عمری به پهلو یا جگر رفته ست یا سرهای این خانه ولی یک بار در راهی به جز راه رضای حق نشد دور ازغلاف صبرخنجرهای این خانه نبخشند از چه رو انگشتر وزیور فقیران را؟! که مهر وبخشش و لطف است زیورهای این خانه امیرالمومنین استاد این خانه ست، جا دارد بخوانم تا ابد شعر از دلاورهای این خانه گره در کار اگرداری توسل کن که واگردد گره های جهان با دست مادرهای این خانه تمام حاجتم در شعر آیینی همین باشد که بنْویسند من راهم ز نوکرهای این خانه احمدرفیعی وردنجانی
امشب برایت شعر های محشـری دارم در پیشگاهِ چشمَ تو افسون گری دارم امشب تو مهمانی و من غرقِ تماشایت با خـطِ نستعلیقِ چشمت دلبـری دارم بر وزنی از مُستَفعَلُن های دو چشمانت آهنــگِ پــر شـور و لطیفِ بهتری دارم گاهی به هنگامِ دعا در مسجدِ چشمت در باورم گویـا خــــدای دیـگری دارم امشب بیا در خانـه باغم ، پشتِ آبادی در باغِ شعرم میوه ی شیرین تری دارم با من تبانی کن که در ایـن کودتای نرم با طرح ونقشه قصدِ یک غارتگری دارم امشب بیــا بنشیـن کنــارم روی کاناپه معجونی از شعر و شرابِ محشری دارم (خاتم)
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی 🌷 شعرخوانی محسن رضوانی در مدح حضرت ام‌البنین سلام‌الله علیها 🏴
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
به هفتصد همه ابیات من رسید، ولی هـنـوز لایق چـشمت نگفته‌ام بیتی! 😢 کشکول شعر و ادبیات 🌷 @kashkool555
ای کاش دست‌های تو را کم نداشتم حوا نمی‌شدم غمِ آدم نداشتم ای کاش در برابرِ این روزهای تلخ بی تو گلایه‌های دمادم نداشتم مانند آسمان پُرم از ابر و ابر و ابر چشمی برای بارشِ نم نم نداشتم ای زندگی تمامی من را گرفته‌ای بد یا که خوب، کاش تو را هم نداشتم دلواپسی به آهِ دلم چنگ می‌زند زخمم! که بی‌حضورِ تو مرهم نداشتم دیگر بدونِ تو غزلم روبه‌راه نیست ای کاش بودی و غمِ عالم نداشتم
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک‌جا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می‌گیرد رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی
بی‌ هراسم زِ اَجل، زانکه گمانم نَبُود که گلوگیرتر از هجرِ تو باشد اَجلی
گاه گاهی دل هوای نوجوانی می کند در دل پر شور و خنده باصفایی می کند خندهء شاد جوانی در نظر دیده نمود بی شک آن لب ها بر این جان دلربایی می کند ✍
به جهانی ندهم ، گوشه تنهایی را ...