بی او سحر کی میشود این شام؟ یلدا جان!
اینقدر امشب را مکش تو بر درازا، جان!
ماه من امشب کامل اندر آسمان تابد
امشب شب مهماننوازیهاست دریا جان!
آواره در صحرای آغوش تو خواهم مرد
حالا که دل را کردهای دیوانه، لیلا جان!
یک لحظه کاش این عشق را از یاد میشد برد
دیگر رسیده بر لبم از دست غمها، جان
سهم من از چشمان او دیدار در خواب است
ممنون که هستی همره این خسته، رویا جان!
بی روسری بیرون نیا در کوچهها لطفاً
شهری شود آشفتهی موی تو زیبا جان!
#حسن_علی_سرار
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه قدرِ مهر نه رسمِ وفا نه حقِ نمک
گلایه نیست ولی بد زمانهای شده است .. !
#فاضل_نظری
🍃🌸
امشب دلم دوباره تو را خواست از خدا
آه ای دعای هر شب من!
مستجاب شو...
#فاطمه_داوری
مرا در سر هواے نازنینے ست
ڪز او تاراج شد هر جا ڪه دینے ست
نخواهد رفت مهرش از دل من
اگر چه با منش هر لحظه ڪینے ست
ُ#امیرخسرو_دهلوے
🌾
میخواستم که سیـــر ببینم تورا...نشد
ای چشم بیقرار! چه جای خجالت است؟!
#حسین_دهلوی
سبزه در دستِ تو و چشم من اما نگران
که گره را به هوای چه کسی خواهی زد!؟
#مسعود_محمد_پور
هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
وقتی به دلم نور امیدی برسد
چشمم به در است تا نویدی برسد
روز طلبه داخل تقویم کجاست؟
هر نوزده دی که شهیدی برسد
#علی_رفیعی_وردنجانی
۱۹ دیماه، روز طلبه گرامیباد.🌹
#روز_طلبه
#طلبه
#رباعی
وقتی به دلم نور امیدی برسد
چشمم به در است تا نویدی برسد
روز طلبه داخل تقویم کجاست؟
هر نوزده دی که شهیدی برسد
#علی_رفیعی_وردنجانی
۱۹ دیماه، روز طلبه گرامیباد.🌹
#روز_طلبه
#طلبه
#رباعی
هر پنجره گرم ِجستجویت باشد
آیینه تماشاگـــــــــــر ِرویت باشد
تو ماه شدی که در دل تاریکی
چشم ِهمه عاشقان به سویت باشد
#صفیه_قومنجانی
شب آن شب که عشق پر میزد میان کوچه بازارم
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد تو این را هم نفهمیدی
من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم...
تو می لرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تو را میخاست بنویسد بروی صفحه، خودکارم
میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم
هوا تاریک تر میشد تــو زیر ماه میخواندی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
[ چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم ]
از آن پس هرشب این کوچه طنین عشق را دارد
تو آن سو شعر میخوانی من این سو از تو سرشارم
سحر از راه میآید تو در خورشید می گنجی
و من هرروز مجبورم زمان را بی تو بشمارم
شبانگاهان که برگردی به سویت باز میگردم
اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم
# نجمه زارع
میباری ای باران و میشویی زمین را
امّا نمیشویی دل اندوهگين را
رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز
آبی بر آتش نیستی ، جان حزین را
#حسین_منزوی