eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌گاه دلسوز است و گاهی سخت می‌سوزانَدَم عشق ، گاهی مادر است و گاه هم نامادری
در ما چه آشوبی به پا کردی چرا رفتی کشتی مرا و بی خبر رفتی،کجا رفتی؟ با جام چشمت ،مستی ما را فزون کردی جز من مگر یاری گرفتی ؟ بی صدا رفتی... 🚶‍♀
به  سوز  زخمه ی‌  تار  است  اینجا زمستانی    دل آزار    است   اینجا بگو   از   عشق   تا   دل   پر  بگیرد که ماندن بی تو دشوار است اینجا
آنقدر حرف زیاد است ،خودم خسته شدم خوب شد حوصله‌ی پنجره از فولاد است '
ما را مگو حکایت شادی، که تا به حشر مائیم و سینه‌ای که در آن ماجرای توست
اندوه      بنفشه های      ایوان      دارد با     فاخته ها     قرار     پنهان     دارد از بس که دلم تنگ تو و خاطره هاست این   خانه   هنوز   بوی   باران     دارد
مرا از چشم‌ ها انداخت خوبی‌ های بی‌حدم که دل را می‌زند چیزی که بی‌اندازه شیرین است
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده است زندگی چون ساعت شماطه‌دار کهنه‌ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است چای می‌نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده است بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است دوک نخ ریسی بیاور؛ یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده است شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهر از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده است
برکه ام،مانند رود اهل تلاطم نیستم خوبم اما فکر اثباتش به مردم نیستم
تنها دلم خوش است به خوابی که آخرش این قصه می‌رسید به پایانِ دیگری...
از بس که زیبایی برای دیدن تو شد برف شادی اشک شوق آسمان ها
هوا آلوده تا شد اخم کردی آسمان پر شد زدی لبخند و اشکش برف شادی بر زمین آورد