ای دوست من هنوز بر آن عهد ماندهام
هرجا که بوده نام تو خود را رساندهام
هم همنشین دشمن خویشم به مهر تو
هم دوست را به قهر تو از خویش راندهام
وقتی عیار دوست و دشمن محبت است
شادم که دوستدار تو را دوست خواندهام
پروانههای دور تو شمعاند بین خلق
آتش گرفتهام که به آتش کشاندهام
از هر "نظر" به "فضل" تو اقرار میکنم
من این دو لفظ را به دو معنا نشاندهام!
#مجید_ترکابادی
شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است
روی زمین به عالم بالا رسیده است
باغ و بهار می چکد از بیت بیت من
شعرم شکوفه وار به زهرا رسیده است
آمد بهار خرّم و زهرا شکفت ماه
خورشید گرم محض تماشا رسیده است
میلاد دختر گل و ریحان و روشنی ست
شعری شریف و شاد و شکوفا رسیده است
نوروز آمده ست به تبریک فاطمه
چون رودخانه ای که به دریا رسیده است
هستی، نجات یافته ی حُسن خلق توست
زیبایی و کمال به امضا رسیده است
حُسنش رسیده است به فریاد زندگی
خُلقش به داد مردم دنیا رسیده است
وقتی که مادر پدری، پیر امتی
شعرم به درک امّ ابیها رسیده است
#مرتضی_امیری_اسفندقه
در نگاه من، بهارانی هنوز
پاک تر از چشمه سارانی هنوز
روشنایی بخشِ چشم آرزو
خنده ی صبح بهارانی هنوز
در مشام جان به دشتِ یادها
بادِ صبح و بوی بارانی هنوز
در تموزِ تشنه کامی های من
برفِ پاکِ کوهسارانی هنوز
در طلوعِ روشنِ صبحِ بهار
عطرِ پاک جوکنارانی هنوز
کشتزار آرزوهای مرا
برقِ سوزانی و بارانی هنوز
#شفیعی_کدکنی
باران که میخواهد بشوید غصهها را
باید ببارد تا نفس در سینهای هست
#زینب_نجفی
#راجی
وقتیکه دردت نیت کاهش ندارد
مرهم برای زخم جز سوزش ندارد
وقتی تمام راهها بنبست باشد
جنبش برایت ذرهای ارزش ندارد
آدم بهدنبال چه بود آمد به دنیا؟
هر کس که دیدم دیدم آسایش ندارد
از آسمان امساک میبارد خدایا!
ابر محبت قطرهای بارش ندارد
با ذکر یاالله شب را صبح کرده
اما هنوز این قلب آرامش ندارد
جای درختانی که خشکیدند در جان
یک هسته هم اندیشهء رویش ندارد
از نخل جانان خوشهای خرما نچیدی
شاید که دامان تو گنجایش ندارد
دنیا اگر احساس را خشکاند، دیگر
از چشمهء شاعر عسل جوشش ندارد
#زینب_نجفی
هنوز بین من و تو سکوت قانون است
سرِ گلایه ندارم، ولی دلم خون است
اگرجنون همه حرف زندگی باشد
همیشه در سرما زلف یار مضمون است
به عطر زلف تو شاید نسیم آغشتهست
که هر چه سرو در این باغُ بید مجنون است
سری که شور ندارد به هیچ میارزد
دلی که داغ ندارد به عشق مدیون است
دل من اینه توست، من خودت هستم!
بیاکه وقت رسیدن به خویش اکنون است
#محمدحسنجمشیدی
❣
تا به کی گویند که صبح هست و طلوع عاشقیست
بی تــو هر صبــحی ڪه باشـد گر نباشــد بــهتر است
راحم تبریزی
🍃🌹
کوثر جَنتُ النعَم جلوه به جان اگر کند
دیده برای دیدنش به آسمان نظر کند
کعبه دل به جستجو قبله جان به گفتگو
برای انعکاس او آینه را خبر کند
آینه محو روی او باغچه مست بوی او
راه بَرد به کوی او هر که به دل سفر کند
دل شده غرق در شعف دُرج دهان پر از صدف
مدحت بانوی شرف دخت پیامبر کند
شاخه به شاخه چون رطب می شکفد بدین سبب
غنچه به غنچه روی لب خنده به چشم تر کند
خورده عسل ز جام او شهد بَرد بنام او
وز شکرین کلام او شیشه پُر از شکر کند
نخل خمیده بشکند بغض سپیده بشکند
قفل دو دیده بشکند رؤیت سیم و زر کند
گوهر پاک مصطفی معنی سبز هَل اَتی
آینه دار ماسوی جلوه به هر سحر کند
تابش بی شماره را منظر ماهپاره را
زهره شده ستاره را با نگهی قمر کند
گلشن حق به شبنمش بیت خدا به زمزمش
ارض و سما به مقدمش جامه ز گل به بر کند
سر زده اختری که او زمزم و کوثری که او
آمده دختری که او مادری پدر کند
فاطمه گر پذیرد و ، عشق به دل نمیرد و
جام مرا بگیرد و لب به لب از گهر کند
«یاسرم» و سپیده دم سر زده ام ازین حرم
تا که نگاهی از کرم به قدر مختصر کند
#محمود_تاری «یاسر»
#میلاد_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هنوز بین من و تو سکوت قانون است
سرِ گلایه ندارم، ولی دلم خون است
اگرجنون همه حرف زندگی باشد
همیشه در سرما زلف یار مضمون است
به عطر زلف تو شاید نسیم آغشتهست
که هر چه سرو در این باغُ بید مجنون است
سری که شور ندارد به هیچ میارزد
دلی که داغ ندارد به عشق مدیون است
دل من اینه توست، من خودت هستم!
بیاکه وقت رسیدن به خویش اکنون است
#محمدحسنجمشیدی
دنیای ما تاریک بود زهرا چراغانیش کرد
با ابر رحمت سر زد و از مهر بارانیش کرد
خورشید عالم تاب را یا خلوت مهتاب را
یا برکه بی آب را مادر گل افشانیش کرد
آیات کوثر را نگر شادی حیدر را نگر
دخت پیمبر را نگر مادر هم ارزانیش کرد
او قصه این جنگ را دختر کشی یا ننگ را
او چرخ این فرهنگ را بشکست و زندانیش کرد
#حسین_نارویی
#عضوکانال