چون بم دل من غرق تکان شد بی تو
آواره ی کوی این و آن شد بی تو
رفتی و دوباره عید آمد اما
هر سال بهار من خزان شد بی تو
#نوروزرمضانی
لعنت به عشق پاک! نه لعنت به روزگار
لعنت به چشمهای پر از فتنه ی نگار
لعنت به آن که گفت تو را دوست دارمت
لعنت به زود باوری قلب بی قرار
خواب از سرم پرید و رهایم نمی کنند
این خاطرات لعنتی تلخ ماندگار
قید تو را بکل زدم از یاد بردمت...
لعنت به دل که رفت همیشه سر قرار
رفتی تو با قطار و سرم سوت می کشید...
لعنت به این ملودی شبهای زهر مار
رفتی میان برف و زمستان همیشه ماند
لعنت به عاشقانه ی تقویم بی بهار
بیچاره کرده است و به پایان نمی رسد
شکوایه های لعنتی آدم دچار...
#محمدجواد_منوچهری
📚 گیدا
سمت حق قبله حاجات تویی
مسلکت منطق طـیر است بیا
مقصــــد خط طریقت هستی
دیدنت آخــــر سیــر است بیا
تکترین پرتو خــــورشید ولا!
صبح مــا با تو بخیر است بیا
اللهم عجل لولیک الفرج
✍#اسماعیلعلیخانی
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشــــــق
چه ها می خواهی ؟! . . . .
#قیصر_امین_پور
زندگی طعم غزل از استکان حافظ است
فالمنخوشنیستبیتو،محتوایش را نپرس
#سعیدفلاحی
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه عشق مجاز است
در عشق اگر بادیه ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
#وحشیبافقی
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
#وحشیبافقی
آه، تاکی ز سفر باز نیایی، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی، بازآ
کرده ای عهد که باز آیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی، بازآ
#وحشیبافقی
زمان کن ای فلک، مژده وصل یار را
پاره ای از میان ببر این شب انتظار را
شد به مان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده ام جان امیدوار را
#وحشیبافقی
نرخ بالا کن متاع غمزه غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بی امتیاز و عاشق ممتاز را
#وحشیبافقی
بر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن
افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز را
کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا می کند
سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را
با آن که روز وصل او دانم که شوقم می کشد
ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را
وحشی فراغت میکند کز دولت انبوه تو
سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را
#وحشیبافقی
خدا هوای مرا داشت، آفرید تو را
طراز دامن تقدیر من برید تو را
برای آنکه جهان مرا برافروزی
میان اینهمه منظومه برگزید تو را
اراده کرد زمین قصه را تمام کند
که از بهشت، خودش، سیب تازه چید تو را
هبوط کردی و با لحن آب جوشیدی
و خاک، با عطشی خاص سرکشید تو را
بهانه کرد که در شعله پر بشوید عشق
برای گرمی بازار خود خرید تو را
قرار شد که همیشه کنار من باشی
به دور شاخۀ غم بیصدا تنید تو را
تو منتشر شدی آرام چارگوشۀ دل
و عشق تا وسط ماجرا کشید تو را
ز شور چشمی مردم هنوز میترسم
از این مسیر گذشتی، کسی ندید تو را؟
#_پروانهنجاتی