به چشم دور گردان جلوهٔ دیگر کند منزل
شکوه کعبه باشد در نظر کمتر حجازی را
#صائب_تبریزی
به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را
مکن صرف زمین شور، آب زندگانی را
به مهر خامشی تیغ زبان را کن سپرداری
اگر دربسته میخواهی بهشت جاودانی را
#صائب_تبریزی
نشد از زخم زبان شورش مجنون ساکن
خار و خس مانع طوفان نشود دریا را
#صائب_تبریزی
ز بیدردان علاج درد خود جستن به آن ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها
#صائب_تبریزی
ز طوفان حوادث عاشقان را نیست پروایی
نیندیشد نهنگ پر دل از آشفتن دریا
#صائب_تبریزی
عاشق از هر دو جهان تا نکند قطع نظر
نیست ممکن که به جانانه رساند خود را
به دو صد زخم نپیچد سر تسلیم از تیغ
که به آن زلف سیه، شانه رساند خود را
#صائب_تبریزی
نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال
طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را
#صائب_تبریزی
سخن پوچ همان به که نیاید بر لب
چه کمال از کف بیمغز بود ساحل را؟
#صائب_تبریزی
در وصالیم و همان خون جگر مینوشیم
تلخی از دل نبرد قرب حرم زمزم را
#صائب_تبریزی
همه شب با دل دیوانهٔ خود در حرفم
چه کنم، جز دل خود نامهبری نیست مرا
#صائب_تبریزی